English Version
English

رسیدن به حرمتها، تولد یک سال رهایی مسافر میثم

رسیدن به حرمتها، تولد یک سال رهایی مسافر میثم

جلسه پنجم از دوره بیست و هفتم کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره 60، نمایندگی حر با نگهبانی"مسافر محسن" دبیری "مسافر حسین" و استادی کمک راهنمای محترم"مسافر مهدی " با دستور جلسه "حرمت کنگره60. چرا ما در کنگره رابطه مالی و کاری نداریم؟" روز پنجشنبه مورخ 1397/04/21 رأس ساعت 17:00 آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان مهدی هستم یک مسافر. من همیشه وقتی می‌خواهم مطلبی را متوجه بشوم کلمه به کلمه آن را برای خودم معنی می‌کنم کلمه به‌تنهایی معنی خود را دارد و در جمله معنی آن ممکن است فرق کند. حرمت چیزی است که من همیشه پیش خودم می‌گفتم که چرا در جلسه دو بار خوانده می‌شود که جناب آقای مهندس دیروز فرمودند که حرمت دو بار خوانده می‌شود که حجت برای همه تمام بشود که همه آن را بشنوند و هیچ راه در رویی برای شخص نمی‌گزارد. مثل ساعت، اگر دقت کرده باشید میگویند ساعت در کنگره اختراع شد یعنی وقتی وارد نمایندگی می‌شویم ساعت پنج، پنج است وقت دیگری ندارد وقتی دیر به ایستگاه برسی اتوبوس رفته است.

معنای حرمت از کلمه حرم میاید که به معنای همان حریم یا اندازه است وقتی من حریم چیزی یا شخصی را نگه ندارم مطمئناً آن چیز و یا آن شخص حریم من را نگه نمی‌دارد شاید در آن لحظه فکر کنیم که نگه می‌دارد ولی در ادامه می‌بینیم که نگه نمی‌دارد. چند وقت پیش داشتم به این موضوع فکر می‌کردم که وقتی کسی وارد حریم ما می‌شود ما برخورد می‌کنیم ولی وقتی ما وارد حریم کسی می‌شویم انتظار داریم که آن شخص با ما برخورد نکند. در وادی اول می‌گوید که با تفکر ساختارها آغاز می‌گردد. اگر ساختارها بخواهند خودشان را حفظ کند دو هدف را دنبال می‌کند یکی حفظ و بقا و دیگری رشد و توسعه. اول باید حفظ و بقا داشته باشد تا بتواند رشد توسعه انجام بدهد؛ یعنی من اگر نتوانم خودم را حفظ کنم چگونه می‌توانم خانواده را حفظ کنم و آن را چگونه رشد بدهم. همیشه ساختارها با این دو تا هدف کار خودشان را ادامه می‌دهند.

ما خیلی وقت‌ها از این قضیه غافل می‌شویم هر شخصی برای خودش حریمی دارد. وقتی اسم حرمت میاید می‌بینیم که هر چیزی حریمی دارد و ساختارها بزرگ‌تر و بزرگ‌تر می‌شود مثل شخص به خانواده بعد شهر و کشور و تا کره زمین که آن‌هم حریمی دارد وقتی از اتمسفر جو زمین خارج می‌شویم وارد حالت بی‌وزنی می‌شوید هیچ فشاری روی انسان نیست همه این‌ها همین حریم‌ها است همین فشارها همان حرمت‌ها است همه‌چیزهای است که ما را احاطه می‌کند. الآن اگر کسی وارد خانه من بشود آیا من با آن برخورد نمی‌کنم قطعاً برخورد خواهم کرد. ولی اگر دقت کنیم الآن حریم‌ها یمان را باز گذاشتیم از قدیم اگر خاطرتان باشد جلوی در خانه‌ها وقتی‌که باز می‌شود یک‌پرده‌ای آویزان بود که حریمی بود بین آن خانه و شخصی که ازآنجا رد می‌شد. برای کنگره هم همین حالت است که یک ساختار بزرگ‌تر است برای خود شخص هم همین است آیا شخص به‌تنهایی حریمی ندارد بعضی وقت‌ها ما صدای ضبط را کم می‌کنیم که از حریم خود دفاع می‌کنیم و داریم قوانین را شرح می‌دهم ولی ما بدون اینکه اندازه و حد خودمان را بدانیم در کنار هم قرار می‌گیریم دوستانمان را انتخاب می‌کنیم همسرمان را انتخاب می‌کنیم بدون اینکه اندازه و حد خودمان و یا همسرمان را بدانیم وقتی من اندازه و حد خودم راندانم و بیان نکنم و اندازه و حد طرف مقابلم راندانم مطمئناً حرمت آن را شکسته‌ام و به‌سلامت ختم نمی‌شود و باید اندازه و حد خود را در هر ساختاری بدانیم یعنی وقتی وارد ساختاری می‌شوم حرمت آن ساختار را باید بدانم و به آن احترام بگذارم و آن را حفظ کنم. اندازه نگه‌دار که اندازه نکوست.

سخنان استاد در مورد مسافر: 

تولد یک سال رهایی میثم را تبریک میگویم وقتی‌که وارد لژیون شد حال احوال بدی داشت و خیلی به‌هم‌ریخته بود و سفر را شروع کرد و مشکلات زیادی داشت که آن را به دوش می‌کشید و بیکار هم بود. وقتی کار پیدا کرد ساعت آن با ساعت شروع کنگره تداخل داشت و آن را با من در میان گذاشت و گفت که به جلسات نمی‌رسم من به ایشان گفتم که در حین کار کردن دنبال کاری باش که به جلسات برسی و خدا را شکر این اتفاق افتاد و سفر خوبی را انجام داد و همسفرش خیلی او را یاری کرد و یک تبریک ویژه به همسفرشان میگویم و تبریک به راهنمای همسفرشان سرکار خانم فاطمه که زحمت زیادی برای این زوج کشیدند و در رهایی آن‌ها نقش بسزایی داشتند. امیدوارم که خدمتگزار بمانند و الآن هم میثم دارد تلاش می‌کند که در امتحان کمک راهنمایی قبول بشود و انشالاه در جایگاه کمک راهنمایی بتواند خدمت کند سفر سیگارش را به‌تازگی تمام کرده است که آن را تبریک میگویم و به آقای  علی تبریک میگویم.

 

اعلام سفر مسافر:

سلام دوستان میثم هستم یک مسافر. تخریب7سال، آخرین انتی ایکس شیشه و حشیش  و تریاک، روش درمان  dst، داروی درمان شربت  ot، سفر اول 12 ماه 17 روز، راهنمای گرانقدر آقای مهدی، ورزش در کنگره شنا فوتبال، رهایی 1سال و  2ماه 13 روز.در ضمن سفر سیگار داشتم تخریب 10سال، مدت سفر 10ماه 6روز، روش درمان  dst، داروی درمان آدامس نیکوتین راهنمای گرانقدر آقای علی، رهایی 20 روز.

آرزوی مسافر:

آرزو میکنم تمام سفر اولی ها به درمان برسند.

سخنان مسافر:

سلام دوستان میثم هستم یک مسافر. خدا را شکر می‌کنم که در این جایگاه قرار گرفتم من زمانی که شیشه مصرف می‌کردم هر یک ربع ساغت همسفرم به من زنگ می‌زد تا ببینند که کجا هستم و من دوازده شب به بعد گوشیم را خاموش می‌کردم و حدوداً ساعت پنج صبح میامدم و می دیدیم که همسفرم منتظره من است که برگردم به خانه. آقا مهدی در لژیون یک حرف خوبی میزند که می‌گوید همه ما یک روزی یکجایی دردمان آمده است که به کنگره آمدیم تا درمان بشویم در کنگره یاد گرفتیم که درد شکافنده فهم انسان است. زمانی من دردم آمد که در سرویس بهداشتی محل کارم داشتم شیشه مصرف می‌کردم و سرپرستم میاید از بالای در دستشویی از من عکس می‌گیرد و عکس را برای خانمم می‌فرستد واقعاً دردم گرفت. متوجه شده بود که من مصرف‌کننده هستم ولی هیچ موقع به رویم نمی‌آورد که آن حرمت‌ها از بین نرود. زندگی‌ام به مو رسید ولی شکر خدا پاره نشد و کنگره را توسط دایی‌ام شناختم و به کنگره آمدم چون واقعاً خسته شده بودم بریده بودم از مصرف مواد و از آن زندگی که برای خودم درست کرده بودم من جهیزیه خانه‌ام را کامل شکسته بودم و دوباره گرفتم. از آقای منوچهر تشکر می‌کنم اولین کسی بود که با آن صحبت کردم و آن موقع ایجنت شعبه بودند خانم من چمدان به دست بود که می‌خواست برود ولی با صحبت‌های آقا منوچهر آرام شد و آمدیم سفر کردیم و با خودم تصمیم گرفتم که واقعاً سفر کنم تا به درمان برسم چون سفر دومی‌ها به من می‌گفتند که اگر می‌خواهی رها بشوی و به درمان برسی سرت را با سر راهنما عوض کن و فقط فرمان‌بردار باش تا به درمان برسی و من این کار را کردم و به رهایی رسیدم.

ولی یکجای کار می‌لنگید هنوز زود از کوره درمی‌رفتم و هنوز خوی حیوانی در من بود که روی عزیزترین فرد زندگی ام دست بلند می‌کردم خیلی  بد بود و خیلی اذیت می‌شدم و از راهنمایم کمک خواستم که ایشان به من گفتند که سفر سیگار را شروع کن درست می‌شود و من سفر سیگار انجام دادم و یک‌بار در پله 16 قطعه خراب کردم ولی ناامید نشدم سعی کردم سفرم را انجام بدهم تا رها بشوم و جبران کار راهنمایم بشود خدا را شکر می‌کنم رهایی از بند نیکوتین را هم گرفتم. تنها چیزی که در سفر به من کمک کرد که فرق بین وسوسه و نیاز را بدانم آموزش‌ها بود. از جناب آقای مهندس تشکر می‌کنم که هم‌چین بستری را فراهم کردند از راهنمای گرامی‌ام تشکر می‌کنم از کمک راهنمای همسفرم تشکر می‌کنم و از همسفرم یک تشکر ویژه می‌کنم از خواهرم تشکر می‌کنم تنها کسی که هوای من را بیرون از کنگره داشت خواهرم بود و از همه دوستان تشکر می‌کنم.

سخنان راهنمای همسفر:

سلام دوستان فاطمه هستم یک همسفر. من هم این روز عزیز را تبریک میگویم خدمت این دو عزیز. خدمت همه شما عزیزان. خدا را شکر می‌کنم برای هم‌چین روزی و آرزو می‌کنم روزیه تمام سفر اولی‌ها باشد خانم افسانه همین‌طور که گفتند این عزیزان واقعاً یک همسفر بود من همیشه گفتم که یک همسفر باید دو تا صفت داشته باشد که بتواند به جلو برود یکی اینکه قانع نباشد و دیگری این‌که قوی باشد قانع نبودن تو آموزش و تو داشته‌هایش، بعضی از همسفرها میایند که فقط مواد در زندگی‌شان نباشد چون واقعاً خسته شده‌اند ولی وقتی میاییم یاد می‌گیریم می‌بینیم که فقط مواد نیست خیلی چیزهای دیگری است که کنار مواد آزاردهنده است این می‌شود قانع نبودن یعنی بسنده نمی‌کنیم به مواد نبودن. قوی بودن، قوی بودن برحسب شرایط است یکی خانه‌دار است مثل من یکی شاغل است مثل خانم افسانه ولی هرکداممان بایستی یک‌جور قوی باشیم مشکلات هست مخصوصاً مادی که همه با آن دسته و پنجه نرم می‌کنیم. کاری نمی‌توانیم بکنیم وقتی هدف ما درمان است چون با درمان همه این‌ها درست می‌شود کاری که خانم افسانه کرد این بود که بار زندگی را به دوش کشید تا به هدف که درمان است برسد و هیچ گلایه‌ای نکرد و خودش را قوی کرد تا بتواند از این گذرگاه عبور کند ما در کنگره میگوییم کسانی که می‌توانند از گذرگاه عبور کنند می‌شوند رها و آزموده که کار هرکسی نیست ولی در کنگره راهش را به ما میگویند کنگره فقط مسیر نیست راه را به ما می‌گوید و راهکار هم به ما می‌دهد و اگر ما با آموزش‌ها باشیم این اتفاق می‌افتد. من معتقد هستم اگر مسافرمان به درمان برسد ما هم به خواسته‌هایمان می‌رسیم چه مادی و چه معنوی. در کنگره به مو می‌رسد ولی پاره نمی‌شود چون آن‌قدر برکتش زیاد است که دست ما را می‌گیرد امیدوارم شال نارنجی را گردنه این دو عزیز ببینیم خدا قوت و خسته نباشید میگویم خدمت آقای مهدی و آرزوی بهترین‌ها رادارم.

سخنان همسفر:

سلام دوستان افسانه هستم همسفر میثم. خدا را شکر می‌کنم که در این جایگاه قرار گرفتم خیلی حس قشنگی است روزهای خیلی سختی بود من وقتی با میثم ازدواج کردم دو هفته اولش خوب بود بعدازآن تازه فهمیدم که با چه کسی ازدواج کردم. یک آدم عصبی که هیچ‌چیزی را در خانه سالم نمی‌گذاشت و فقط دوست داشت با دوستانش باشد. در خانه کبوتر نگه می‌داشت و به من می‌گفت که تنها هستم می‌خواهم یک سرگرمی داشته باشم ولی نمی‌دانستم که آنجا شده است محل مصرف همسرم. درگیری‌های زیادی باهم داشتیم و دعوا زیاد می‌کردیم. یک روز باهم رفتیم بیرون و من گفتم که دیگر نمی‌مانم یا دوستانت یا من یا کبوترهایت یا من، به میثم خیلی برخورد و آن‌قدر بد رانندگی کرد که تصادف کردیم و من شش ماه خانه‌نشین شدم یک‌بار در آن شش ماه نیامد بگوید که حالت چطور است و من شب‌ها به حال خودم گریه می‌کردم. آن‌قدر پافشاری کردم که کبوترهایش را جمع کرد ولی دوستانش را نتوانستم از او جدا کنم. وقتی‌که میثم می‌گفت که می‌روم آژانس می‌دانستم که شب نماید و من می‌گفتم که توکار نکن من کار می‌کنم می‌رفت و صبح ساعت سه میامد و وقتی‌که اعتراض می‌کردم آن‌قدر من را می‌زد که از حال می‌رفتم و شروع می‌کرد خودش را می‌زد تا اینکه یک روز رفت و سه روز نیامد و همه از میثم بریده بودند و من نمی‌توانستم به کسی زنگ بزنم که میثم نیامده است تا اینکه خودش زنگ زد و گفت بیا فلان کلانتری و با خاله‌اش رفتم آنجا و به من می‌گفت که هیچی نیست یکی تو ماشینش بوده که مواد داشته است. در خانه منان احضاریه میامد و من یک روز زنگ زدم گفتم چیه همش احضاریه می‌فرستید که یک آقا به من گفت که خانم کجای کار هستی شوهرت اعدامی است حالم خراب شد و وقتی آمد خانه گفتم که چرا این کارها را می‌کنی من دیگر نمی‌توانم ادامه بدهم هیچی نگفت و فقط نگاهم کرد و گفت درستش می‌کنم ولی نتوانست. کاری کرد که همه رفتند یک روز همان دوست‌های مصرف‌کننده‌اش جلوی خودش گفتند که آن روزت را می‌بینیم که کنار جوب آن‌قدر مصرف می‌کنی که ما هم یک لگد به تو می‌زنیم تا بیافتی درد داشت ولی نفهمید چسبید به دوستانش. تا این‌که نزدیک‌های عید بود که همکارش برای من عکسش را فرستاد و من حالم بد شد و از خدا آرزوی مرگ می‌کردم و من دیگر خسته شده بودم که بهش گفتم دیگر نمی‌توانم من میرم جلوی من را گرفت گفت ترک می‌کنم تا اینکه با معرفی دایی میثم آمدیم کنگره. سفر کردیم و به رهایی رسیدیم خدا را شکر می‌کنم از آقای مهندس تشکر می‌کنم از آقای کنعانی تشکر می‌کنم خیلی زحمت میثم را کشیدند از خانم فاطمه تشکر می‌کنم که خیلی آرامم می‌کرد از خانم مریم تشکر می‌کنم از همه شما دوستان تشکر می‌کنم و از میثم تشکر می‌کنم که بالاخره خوب شد.

 

در ادامه جشن تولد...

 

تهیه و تنظیم وتایپ: مسافر حسین(لژیون پنجم)
تصویرگر: مسافر وحید(لژیون هفتم)
مرزبان کشیک: مسافر مرتضی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .