بهراستی همهی ما مسافران و همسفرانی که با بزرگترین و بالاترین عمق تاریکی، ظلمت و ناامیدی که داشتیم غرق میشدیم چه کسی و چه تقدیری ما را به سمت کنگره هدایت کرد؟ هرگاه از مشکلاتم از ناراحتیها و از غصهها و نا ملایمتهای روزگار تمام وجودم به درد می آید و خسته میشوم، هرگاه که نسیم ناامیدی میخواهد به زندگی وحیاتم رنگزردی، تلخی و سردی بدهد، تنها به این امید دلخوش و مسرورم که تنها نیستم، من خدایی دارم به بزرگی و عظمت بینهایت از درک و فهم من بالاتر، خدایی که مرا در عمق بدبختیها و چه کنم چه کنم ها و ناامیدیها سوار بر کشتی نجات، وصل بهجایی کرده که معجزهی آن را با تکتک سلولهایم درک میکنم، پس چرا ناامید باشم؟ چرا کم بیاورم در مقابل بازیهای زمانه؟ بازیها و دردهایی که اگر جهانبینی درستی داشته باشیم متوجه میشویم، همه و همه برای بزرگ شدن و رشد خودمان چیده و طراحیشده است.
اصلاً چرا باید ناامید شوم وقتی با آموزشهای کنگره تولدی دوباره یافته و خدا را با تمام وجودم حس میکنم. قبل از کنگره و حتی اوایل فکر میکردم دنیایم سیاه و تار گشته تصور میکردم بدبختتر از من روی کرهی زمین کسی وجود ندارد تمام آرزوهایم را بربادرفته میدانستم، نیروهای منفی با من کاری کرده بودند که شاید میتوانستم بهراحتی از مسافرم به خاطر اعتیادش جدا شوم، ولی تخریبهایی که از تاریکیهای درون خودم داشتم را با صدسال گذران عمر و در بهترین شرایط و در آسایش ترین زندگیها، حال و سرنوشتم را عوض نمیکرد. شاید بیشتر همسفران متوجه میشوند که از عمق فاجعه حرف میزنم و احتیاجی به باز کردن ریز مشکلات کسی که در کنار یک مصرفکننده زندگی میکند نباشد چون همهی ما درد مشترک داریم، ولی خدا را شکر نرفتم و از همسرم جدا نشدم صبر کردم و از خدا کمک خواستم و خدای مهربان در پاداش صبرم، نعمت حضور در کنگره را به من داد.
اکنون بعد از گذشت سه سال که از ورودم به کنگره گذشته، با تغییر دید و جهانبینی، تفکر و آموزشهای کنگره، به لطف پروردگارم و بعد آقای مهندس، شاید این بهترین و بینظیرترین هدیه از طرف خداوند برای من بود که نهتنها گرهی اعتیاد برای من و مسافرم باز شد بلکه آنچه سالها دنبالش میگشتم، گمشدهای که باگذشت هرروز از حیاتم، شیفتهتر و مشتاقانهتر دنبالش میکنم را یافتم. چه زیبا راهی است راه کنگره، چه زیبا دری بود که خدا به رویم گشود و بهشت واقعی که همه از آن در بعد دیگر سخن میگفتند من اینجا و درروی زمین و در بین تمام مشکلات و رنجهایم پیدا کردم.
اعتیاد همسرم را باجان و دل با همهی تخریبها و مشکلاتی که تا به امروز هنوز هم ادامه دارد پذیرفتم، من همان آدم سه سال پیش هستم که یک ثانیه زندگی در کنار همسر مصرفکننده برایم جهنم شده بود ولی الآن همان جهنم با همه مشکلاتش برای من تبدیل به بهشت شده است. به نظر من این همان عنوانی است که جناب آقای مهندس در وادی دهم بیان کردهاند که: صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون انسان جاری است. من آموختم قبل از اینکه بخواهم مسافرم را تغییر بدهم باید خودم را تغییر بدهم، پس شروع کردم و دید و نگرشم را تغییر دادم. با آموزشها یاد گرفتم که گرهی کور و مشکل در خود من است من اگر درست شوم و تغییر کنم همهی جهان درست خواهد شد و واقعاً هم همینطور شد.
درست است که من هنوز در ابتدای راهم و راه نرفته زیاد دارم که باید بروم ولی تغییرهای کوچک را در خودم، وجودم وجهانم احساس میکنم. درست است که مشکلاتم نسبت به قبل از ورود به کنگره کمتر که نه بلکه بیشتر و بزرگتر شده ولی من هم بهاندازه آنها بزرگشدهام، من هم تفکر و تعقل را تا حدودی آموختهام و با این ترفند به جنگ و حل تمام مشکلاتم میروم. در کنار مسافرم، در کنار اعتیادش، رشد پیدا کردم به لطف اعتیاد او من از خیلی چیزها رهاشدهام، رها از ضد ارزشها، رها از افکار پلید و هر آنچه باعث وابستگی به چیزهایی شده بود که واقعاً برای ادامه حیاتم، رشد و تکاملم لازم نبود و باعث میشدند که حرکت کنم ولی درجا بزنم و هرروز بیشتر غرق در گمراهی، جهل و نادانی خودم شوم، امیدوارم با بهکارگیری آموزشها، به هدفی که کنگره دنبال میکند که همان رسیدن به صلح، آرامش و عشق است برسیم. از خدا میخواهم همه مسافران و همسفرانی که خواهان خروج از تاریکیهای درون خودشان هستند، با حس و حال خوب و با توکل به خدای مهربان به هدف خودشان برسند.
نویسنده: همسفر صبا (لژیون پنجم)
نمایندگی: همسفران شهرری
- تعداد بازدید از این مطلب :
3348