English Version
English

مقاله ای در مورد تفکر

مقاله ای در مورد تفکر

انسان برای زندگی کردن و ادامه حیات نیازمند تفکر است. ما برای هر کاری حتی کارهای روزمره از قبیل خوردن غذا، راه رفتن‌‌‌‌، خوابیدک، کار کردن و... باید تفکر نماییم. ما با تفکر می توانیم ساختارهای زندگی خود را بنا کنیم و این ساختارها شامل هر چیز در زندگانی می شود. ساختار می تواند زندگی شخصی، ادامه تحصیل، ورزش کردن، ایجاد شغل و به طور کلی هر چیزی که به زندگی ما مربوط می شود می تواند یک ساختار باشد. اما اینکه این ساختار نتیجه اش مثبت باشد یا منفی، به نفع ما باشد یا به ضررمان باشد بستگی به طرز تفکرمان دارد و اگر آن ساختار بدون تفکر باشد نتیجه ای نخواهد داشت و به طرف زوال و نابودی سوق داده خواهد شد. گاهی اوقات نیز انسان خیال میکند که تفکر می کند، اما در حقیقت دچار توهم می شود.

برای ساختن و یا به وجود آوردن هر چیزی مثلا میز و صندلی ، قطعه موسیقی و نقاشی و پختن غذا و یا هر چیز دیگری اولین ابزار آن فکر است. برای مثال اگر بخواهیم غذایی درست کنیم و همه مواد اولیه برای پختن غذا در اختیارمان باشد ولی ندانیم که چه چیزی درست کنیم و یا چه چیزی می خواهیم بخوریم و یا اینکه چگونه غذا را درست کنیم که خوشمزه شود، هر چند ساعت هم که بگذرد غذایی درست نشده و ما هنوز گرسنه هستیم، پس اولین قدم یک فکر و یایک اندیشه است و این اندیشه آغاز خلق است.

همه انسان ها در تمام طول زندگی تحت تاثیر القائات مثبت و منفى قرار دارند كه در اكثر مواقع اختیار در دست خود شخص است كه مورد القاء مثبت قرار گیرد یا القاء منفی.

برای مثال شخصی که در کنگره ۶۰ به درمان و رهایی رسیده و در کنگره خدمت می کند می تواند برای من هم القاء مثبت بکند و هم می تواند نمونه کاملی از احیاء شدن باشد که زمانی مصرف کننده تمام معنا بود و یا تیم راگبی کنگره ۶۰ که در آنها القاء مثبت انجام شده و همچنین احیا صورت گرفته و از فرد مصرف کننده به ورزشکارانی در حد تیم ملی تبدیل شده اند و نیروی تحرک نیز کاملا مشهود است که در سایه نیروهای القاء و احیاء و تحرك توانسته اند مقام اول کشوری را کسب نمایند. همه انسانها در بدو خلقت و تولد دارای یک صفحه سفید هستند و هر شخصی سرنوشت خودش را هر روز و ذره ذره بر روی این صفحه سفید نقاشی می کند و پس از گذشت چندین سال نقاشی تکمیل شده و نمایان می شود و زیبایی و زشتی و خوبی و بدی آن بستگی به عملکرد هر شخصی دارد.

صفحه نقاشی من هم در اول کاملا سفید بود ولی بواسطه گمراهی و عدم آگاهی و قرار گرفتن در وادی اعتیاد و مسیر ضدارزش ها، هر روز خطوط سیاهی بر روی این نقاشی افتاد و به جایی رسید که کاملا سیاه و مبهم شد. اما اکنون با قرار گرفتن در مسیر کنگره ۶۰ و آموزش ها و کاربردی کردن آنها در زندگی و بدون حماقت سفر کردن، کم کم می خواهم دوباره صفحه نقاشی ام را به رنگ سفید دربیاورم و امیدوارم آن زمانی که لباس سفید رهایی را بر تن می کنم صفحه نقاشی ام نیز سفید بشود و بتوانم دوباره روی این صفحه سفید نقاشی خودم را آغاز کنم اما این بار به رنگ و نقش کنگره، چون:

پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگریست.

پس برای رسیدن به این مهم باید** تفکر** نماییم.

 

مسافر یونس لژیون یکم
تایپ و تنظیم : مسافر طیب

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .