English Version
English

وادی بیم و امید، عشق و فریاد

وادی بیم و امید، عشق و فریاد

وادی دهم و تأثیر آن روی من؛ صفت گذشته در انسان صادق نیست چون جاری است.

هنگامی‌که سخن از وادی دهم به میان می‌آید، از وادی‌ای سخن می‌گوییم که دریچه‌ای نو به جهان قلب انسان باز می‌کند. وادی که هم بیم می‌دهد و هم امید؛ هم عشق است و هم فریاد. این وادی به انسان امید می‌دهد که‌ای انسان می‌توانی با تغییر صفت به بالاترین جایگاه و بدان جا رسی که باید و یا به قعر تاریکی‌ها فرو روی.

این وادی امید می‌دهد که انسان می‌تواند با تغییر دانش و دانایی به سمتی برود که صفات خوب و نیکو او را برگزینند یا به سمتی برود که صفات زشت و نادرست او را احاطه کنند.

این وادی و هر پاراگراف آن قانونی را بیان می‌کند که توضیح آن خود نیاز به هزاران ساعت دارد تا انسان بتواند به درجه‌ای از درک و آگاهی راجع به آن‌ها برسد. این وادی مانند تمام دروس جمعیت احیای انسانی کنگره 60 کاربردی است و هرروز با آن دست‌به‌گریبان هستیم، چون انسان از موج ایجادشده و موج هر نفس در حال حرکت است و جاری می‌باشد.

ساختار این جمعیت احیای انسانی که آن را با دیگر مراکز متمایز می‌کند این است که به‌صورت کاربردی به رهجو می‌آموزد که چه باید انجام دهد و شرایط و بستری را مهیا می‌کند تا رهجو با تغییر جهان‌بینی و نوع نگاه توانایی انجام عمل در حیطۀ انسانی خود را افزایش دهد.

زمانی که توانایی‌های یک فرد افزایش یافت، صفات او نیز روی به تغییر می‌گرایند چراکه به فرموده جناب مهندس دژاکام تمام ویژگی‌ها و صفات انسان مانند یک درخت هستند که برای اصلاح میوه آن درخت نمی‌توان شاخه‌ای از آن را اصلاح کرد تا محصول سالم بدهد بلکه باید از ریشه و بنیان دست به تغییر زد و این دقیقاً همان کاری است که کنگره 60 با ضمیر ناخودآگاه و صور پنهان فرد می‌کند و او را از یک انسان مصرف‌کننده، ناامید و بدون اعتمادبه‌نفس تبدیل به انسانی کارآموزده و رها می‌کند که این جز با تغییر صفات امکان‌پذیر نیست.

دل را ز خود برکنده‌ام با چیز دیگر زنده‌ام       عقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیده‌ام

افکار گذشته سوخته شده و این آتش درونی تبدیل به گلستانی می‌شود و صفاتی انسان‌ها را انتخاب می‌کنند که در آن گلستان قدرت رویش داشته باشند چراکه زمانی که از روز الست اختیار به انسان تفویض شد همراه آن تمام ویژگی‌ها و صفات خداوند نیز در ذات انسان نهادینه شد. گویی صفات تعریف دیگری از اختیار انسان در انتخاب‌هایش هستند؛ یعنی اگر کسی صرفاً انسان خوبی باشد و چیزی جز خوبی برایش تعریف‌نشده باشد، اینجا دیگر اختیار معنایی ندارد.

حتی شاید به‌نوعی گفت که انسان در مقابل آن موضوع که فرشتگان گفتند آیا موجودی خلق می‌کنی که خونریزی به پا کند و ... خداوند به آدم فرمان داد که آگاه کن آن‌ها را به اسم‌ها و حال ما می‌دانیم که این اسم‌ها همان صفات هستند که انسان را انتخاب کردند.

حال زمانی که انسان کالبد زمینی و خاکی را برگزید و به زمین انتقال یافت و نفس در او صاحب شهر وجودی شد، صفات هم‌معنای حقیقی خود را یافته به سمت تکامل پیش رفتند چراکه صفات هم در بازی اضداد واردشده و می‌توانند کار خود را تکمیل کنند تا هستی به راه خود در زیباترین شکل ممکن ادامه دهد و برعکس صفات حیوانی که کفایت شده‌اند، ویژگی‌های نفس در انسان یا همان صفات در انسان کفایت شده نیستند.

مادر بت‌ها، بت نفسِ شماست       زان که آن بت مار و این بت اژدهاست

آهن و سنگ است نفس و بت، شرار       آن شرار از آب می‌گیرد قرار

حال باید گفت که پیامی که وادی دهم با آن شروع می‌شود، کاملاً یک معنای عمیق فلسفی را در خود گنجانده است و آن این است که بستر هستی را بیان می‌کند. جمله‌ای که آغاز کرده می‌گوید: «شهر به‌یک‌باره به طغیان دچار می‌گردد، اما نسیم آرام الله پس از چندی در تمام آبادی‌ها حاکم می‌شود.» یعنی همه هستی در جریان و پیوسته در حال حرکت است.

این وادی همچنین قانونی را بیان می‌کند که هرگز قابل‌تغییر نیست و آن این است که انسان تنها در بستر تغییر، تبدیل و ترخیص و ارتقا نفس قادر به تغییر جایگاه است. چراکه صفات حقیقت‌های ازلی و ابدی هستند و از الست بوده و تا ازل خواهند بود.

احتما کن احتما ز اندیشه‌ها       فکر شیر و گور و دل‌ها بیشه‌ها

احتما اصل دوا آمد یقین       احتما کن قوت جانت ببین

هسته نفس انسانی که نیمی از عالم بالا و ملکوتی و نیمی از عالم پایین و حیوانی است، پیوسته در معرض تغییر، تبدیل و ترخیص، تغییر صفات قرارداد اما مسئلۀ مهم این است که اگر بپذیریم که این صفات هستند که ما را انتخاب می‌کنند و ما به‌یک‌باره نمی‌توانیم تغییر صفات دهیم، پس باید گفت که نخستین مسئلۀ ای که وادی دهم ما را به آن ارجاع می‌دهد این است که قبول کنیم که صفات جاری هستند هر چند ما نمی‌توانیم منکر بحث وراثت، ژن و غریزه شویم چراکه انسان‌ها قابلیت تغییر رادارند حتی اگر این موضوع خلاف تجربه‌های غالب ما در زندگی باشد و نکتۀ دیگر اینکه ما بدانیم که چگونه می‌توانیم صفات را تغییر دهیم؟ برای پاسخ به این سؤال کلیدی باید به کتاب «عبور از منطقۀ 60 درجه زیر صفر» نوشته مهندس حسین دژاکام رجوع کنیم که در آن نگهبان از سردار می‌پرسند که «یعنی انسانی که در عمق تاریکی‌هاست، آیا می‌توانیم امید داشته باشیم که روزی برگردد و درست شود؟ و سردار در جواب می‌گوید که به‌طورکلی اگر بخواهیم بگوییم، بله»

پس گویی پاسخ همین سؤال را داده‌اند که می‌توانیم امید داشته باشیم که بدترین انسان‌ها می‌توانند تغییر کنند و به سمت خوبی‌ها و صفات نیک پیش روند. درروش درمان DST نیز همین موضوع صادق است و فرد ذره‌ذره به سمت تغییر صفت خود از یک انسان مصرف‌کننده به سمت یک انسان سالم پیش می‌رود و با افزایش نقطه تحمل خود صفات نیک در او جایگزین می‌شوند.

اما ازآنجاکه می‌دانیم صفات انسان را برمی‌گزینند نه اینکه انسان صفات را انتخاب کند، پس باید کاری برای آنکه صفات ما را برگزینند انجام دهیم که پرچم‌دار این کار تزکیه و پالایش و دوری از ضد ارزش‌هاست؛ اما دوری از ضد ارزش‌ها نیازمند ابزاری است که به‌خوبی کنگره 60 آن را در اختیار ما قرار داده و آن مثلث دانایی یعنی تفکر، تجربه و آموزش است.
همچنین ابزاری بهتری در درون خودداریم که مثلث ارتباطی حیات نام‌گرفته‌اند که چیزی نیستند جز صوت، نور و حس سه مؤلفه‌ای كه خداوند ابزار آن‌ها را در انسان قرارداد تا هستی را درك كند.

ما قادر نیستم که در بازی اضداد واردشده و آن‌ها را به‌طور کامل از بین ببریم ولی می‌توانیم موج گیرنده و فرستنده یا صفت خود را تغییر دهیم بنابراین ما صفت گذشته خود را تغییر نمی‌توانیم بدهیم مگر حس ما تغییر كند! البته هر گیرنده‌ای قطعاً فرستنده هم می‌شود.

پس نتیجه می‌گیریم برای تغییر صفت گذشته بایستی حس یا موج گیرنده و فرستنده را عوض كرد و این كاری بنا به سخن و قانون دهم هم سخت و هم سهل است و تنها یک راهکار و پرچم‌دار دارد و آن تزكیه است و قدم نخست تزکیه تفکر درست که با آموزش امکان‌پذیر خواهد بود؛ یعنی اگر انسان در حال آموزش نباشد ممکن است چندین سال هم راجع به موضوعی تفکر کند و به نتیجه‌ای نرسد. پس تفکر باید تحت یک ساختاری باشد تا انسان را به نتیجه برساند و این ساختار به بهترین شکل در کنگره فراهم‌شده است.

افراد در کنگره با تفکر سالم و تغییر صفت به ایمان سالمی خواهند رسید. در چرخه تفکر و اندیشه انسان با دریافت اطلاعات درست ناخودآگاه کارها و اعمال سالم را انجام می‌دهد تا آنکه ذره‌ذره حس‌های در او شروع به پالوده شدن می‌کنند.

مثل تازه‌وارد که به اطلاعات می‌دهند و او تغییر را در دیگران می‌بیند و حرکت خود را آغاز کرده و شروع به سفر می‌کند. باکم شدن هر پله حس‌ها او تغییر کرده و بازشده درنتیجه موتور محرک وجودش که موتور محرک عقل هم هست، شروع به فعالیت می‌کند و فرمان‌های درست صادر می‌کند و بافرمان های درست به عقل سالم نزدیک شده و تعقل توانا می‌شود و در ادامه تعقل کردن می‌رسد به همان‌جایی که از آن به‌عنوان عشق یاد می‌کنند.

عشق یعنی به فرمانروایی عقل نزدیک شدن و رهایی و آزادی در وجود انسان جوانه زدن و این چرخه عشق دوباره برای انجام هر کاری از تفکر آغاز می‌شود و همه هستی که جاری است در خدمت انسان درمی‌آورد و دیگر هر آنچه در هستی و جاری و ساری بوده را انسان‌دوست می‌دارد و از جهل به دانایی رهنمون گردیده و از دولت عشق پاینده، توانا و مست می‌گردد؛ گویی که از باده الهی مست بوده که این مستی سر کشیدن می نابی است امّا از نوعی دیگر. این عشق هم زنده را از داخل مرده و هم مرده را از زنده خارج می‌كند.

بنابراین هیچ‌کسی مجبور نیست تا ابد در جهنم باقی بماند، تنها راه‌حل تفکر و حرکت کردن و تغییر حس‌ها برای تغییر صفات است تا بدان جا رسیم که باید.

چو این تبدیل‌ها آمد نه هامون ماند و نه دریا       چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بی‌چون

چه دانم‌های بسیار است لیکن من نمی‌دانم      که خوردم از دهان‌بندی در آن دریا کفی افیون

 

نویسنده:  راهنما مسافر اردلان

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .