English Version
English

دل نوشته، تغییر نگرش

دل نوشته، تغییر نگرش

در مسیری که برای خودم ساخته بودم در حال حرکت بودم بدون اینکه تفکری داشته باشم و اصلاً نمی‌دانستم درراه حرکت می‌کنم یا بی‌راهه؟ راه درست است یا نادرست؟ درواقع در مسیری درحرکت بودم که لبریز از ضد ارزش‌ها و میوه‌های زهرآگین بود‌. به‌جایی رسیده بودم که بااینکه از غیبت و قضاوت بیزار بودم اما خیلی راحت این کار را انجام می‌دادم و ایرادهای دیگران را در ذهنم تجزیه‌وتحلیل می‌کردم و هیچ‌وقت به خودم گوشزد نمی‌کردم که آیا خود من کامل هستم؟ گاهی حتی مقابل دیگران به زبان می‌آوردم تا اینکه وارد گردباد سبز که همان کنگره ۶۰ است شدم و تصمیم گرفتم از این به بعد با تفکر مسیرم را انتخاب کنم.

تازه از خواب زمستانی که در آن فرورفته بودم بیدار شدم و تازه این‌همه مرداب، باتلاق و زهرهایی که باکمی آب و رنگ شبیه میوه شده بودند را دیدم، میوه‌هایی که به نظرم خوش‌طعم بودند ولی اکنون‌که بیدار شده‌ام متوجه شدم هیچ بو و طعم میوه را نداشتند.

تصمیم گرفتم از مسیرم برگردم و در مسیر درست گام بردارم ولی مشکل کار اینجا بود که من سال‌ها در این مسیر بیراهه در حال حرکت کردن بودم و نمی‌توانستم یک‌روزه و یک‌شبه به دشت‌های سرسبز و خوش آب‌وهوا برسم و باید کم‌کم با در نظر گرفتن تمام جوانب مسیر را به سمت راه درست تغییر دهم.

قدم درراه درست برداشتم و در کنار آن پیوسته سعی و تلاش کردم، گاهی باید پل‌هایی که از روی آن‌ها رد شده بودم و تخریب‌شده بود، بازسازی می‌کردم و این‌ها همه زمان‌بر و هزینه‌بر بود ولی دست از تلاش برنداشتم. از مرحله‌ای گذشتم که دیگر حس‌هایم در حال تغییر کردن بود، از حسی که برای ندیدن اشکالات خودم بدی‌های دیگران را به رویشان بزنم خبری نبود.

کم‌کم این کار ضد ارزشی به مرحله‌ی ذهنی رسید و با تفکر درست دیگر اجازه به زبان آوردن و عمل نادرست از من گرفته شد ولی هنوز مسیر طولانی در پیش دارم تا از مسیرهای انحرافی بازگردم. تمام سعی و تلاش خودم را انجام می‌دهم تا ضد ارزش‌ها به مرحله ذهنی‌ هم وارد نشود.

امیدوارم بتوانم با کمک آموزش‌های کنگره و تجربه‌های دیگر دوستان پل‌هایی که پشت سرخود خراب کرده‌ام دوباره بسازم و از تاریکی‌ها عبور کنم و به آن دشت سرسبز و خوش آب‌وهوا برسم.

 

نویسنده: همسفر لیلا لژیون پنجم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .