تمامکارهایی که تحت عنوان گناه مطرحشده است، درست است که در روز قیامت جزا داده میشود ولی همان موقع ضررش وارد میشود، مثل بیماری روانتنی که انسان از تعادل خارج میشود و اسیر اندیشه میشود. وقتی جسم آزاد میشود، از بیماری هم آزاد خواهد شد، چون روح به مکانهای خاصی سیر میکند ولی اگر اندیشه زندانی باشد (زندانی حسادت، مواد مخدر و ...)، روح نمیتواند پرواز کند و اندیشه نمیتواند به آینده، گذشته و لامکان برود.
برداشت از سی دی اندیشه
قلبت را گشاده دار تا جسمت از آسیبها رها بماند! (اَلم نَشرَح لکَ صَدرَک) و این برای تو دو نوع رهایی دارد؛ اول رهایی اندیشه، دوم رهایی جسم یا تن که این در زندگی روزمرهی ما مشهود است که میخواهیم از یک مشکل رها شویم ولی هزاران مشکل دیگر برایمان به وجود میآید. مثلاً شخصی افسرده است و به تریاک پناه میبرد؛ همان موقع مشکل حل میشود ولی در ادامه مشکل مضاعف میشود، درست مثل کسی که شریک میگیرد یا کسی که قرص خواب میخورد و بهجایی میرسد که هر شب استفاده میکند و میگوید افسردگی دارم. درحالیکه انسانی پیدا نمیشود که مشکل نداشته باشد؛ تا مشکل نباشد زندگی لذّت بخش نیست، پس باید تحمل کرد و مشکلات را حل کرد.
حال میگوید قلبت را گشاده دار تا جسمت از آسیبها رها بماند؛ وقتی دل و قلب باز باشد و مچاله نباشد جسم از آسیب در امان است، پس باید دل را صیقل داد.
تمامکارهایی که تحت عنوان گناه مطرحشده است، درست است که در روز قیامت جزا داده میشود ولی همان موقع ضررش وارد میشود، مثل بیماری روانتنی که انسان از تعادل خارج میشود و اسیر اندیشه میشود. وقتی جسم آزاد میشود، از بیماری هم آزاد خواهد شد، چون روح به مکانهای خاصی سیر میکند ولی اگر اندیشه زندانی باشد (زندانی حسادت، مواد مخدر و ...)، روح نمیتواند پرواز کند و اندیشه نمیتواند به آینده، گذشته و لامکان برود.
یک موردی را که من تجربه کردم و با تمام وجودم و بدون آگاهی داشتم به خودم آسیب میزدم، قیاسی بود که در مورد خودم و خواهرم داشتم و آن این بود که روزی مادرم خواهرم را به منزل خودشان دعوت کرده بودند و سهواً فراموش کرده بودند من را هم دعوت کنند و ازآنجاییکه روحم به دلیل مشکلات زندگی خصوصی خودم بسیار آزرده و حساس بود و همچنین به دلیل عدم آگاهی، این کار مادرم را نمیتوانستم قبول و هضم کنم و بسیار به اندیشه و جسمم آسیبزده بود؛ به خاطر اینکه فکر میکردم مادرم بین من و خواهرم فرق گذاشته و تا چند روز درگیر این ماجرا بودم. بعد که کمی تفکر کردم، دیدم مسئله آنقدرها هم مهم نیست؛ اول اینکه شاید آن روز قرار نبوده من آنجا باشم و آن روز، روزی خواهرم بوده که در کنار مادرم باشد و با همین جمله خودم را آرام کردم و متوجه شدم که دارم ناآگاهانه مشکلات خود را مضاعف میکنم؛ چون مشکلات خودم و اعتیاد همسرم را داشتم و این مشکل قیاس هم اضافهشده بود و بعد فهمیدم که حالا حالاها باید تمرین و مشق کنم.
همسفر پروین لژیون ششم
تایپ، ویراستاری: همسفر مرضیه لژیون یکم
ارسال: همسفر فاطمه
- تعداد بازدید از این مطلب :
4993