زمان؛ 15 رمضان سال 87
مکان؛ چهاردیواری تنگ و تاریکی که چند سال برای خودم ساخته بودم
کنترل تلویزیون دستم بود طبق عادت فقط کانالها را بالا و پائین میکردم اما روی برنامه خاصی متمرکز نبودم؛ در افکار مسموم خودم غرق بودم، آخه نزدیک دو سال بود دنبال راهی برای ترک امید از غول سیاه اعتیاد بودم اما راه بهجایی نبردم؛ نمیدانستم از کجا شروع کنم مستأصل و درمانده و ناامید که الان چه باید بکنم به کجا پناه ببرم شکایتم را نزد که برم و یا او را به کجا ببرم تا از این افیونی که در سراسر زندگیام گسترده شده بود خلاص شوم.
از طرفی بیماری مادرم هم به دردهایم اضافه شد، انگار با بیماری مادرم خوشیهای زندگیام نیز با آن رفته و فقط مشتی خاطره از آن بهجا مانده بود.
خدایا به کجا قرار است بروم، چه خواهد شد، یک زن تنها در یک شهر غریب با کودکی 4-5 ساله به کجا پناه ببرد؛ در این 15 روز گذشته که از ماه رمضان گذشته بود فقط التماس کردم، متوسل شدم که تو را به تمام مقدساتت قسم راهی را جلوی پایمان روشن کن؛ در همین افکار غرق بودم که ناخودآگاه دستم روی دکمه عدد سه کنترل رفت و برنامه ماهعسل نمایان شد.
پسری جوان (عباس امیرمعافی) به همراه خانمی که ظاهراً مادرشان بود در صفحه تلویزیون نمایان شدند، مجری برنامه سؤالاتی که از آنها مطرح میکرد هر چه برنامه جلوتر میرفت میدیدم که انگار منم درد آنان را دارم کنجکاو شدم دیدم درست است آن پسر جوان و مادرش هم مثل ما زمانی در سایهٔ اعتیاد بودند؛ ولی چرا صورتش تکیده و درهم نبود! و مادرش هم باصلابت به سؤالهای مجری پاسخ میدهد.
آنها از روش درمانی میگفتند که بهزعم آنها بهترین روش برای درمان اعتیاد است برایم جالب شده بود چرا میگویند درمان و اسمی از ترک نمیبرند و از جایی سخن میگفتند به نام کنگره 60؛ کنجکاوی من چندین برابر شد. من زری که حوصله هیچچیزی را نداشتم آن روز تا انتها برنامه را به تماشا نشستم، آدرس سایتی را که در تلویزیون زیرنویس شده بود را یادداشت کردم و نور امیدی در دلم روشن شد. امیدوار و مطمئن که بین من و کنگره و آن پسر و مادر پیوندی برقرار خواهد شد.
از فردای آن روز با مراجعه به سایت کنگره اطلاعات لازم را که در سایت بود به دست آوردم ولی ازآنجایی که امید همیشه دنبال کوتاهترین راه بود میگفت: من اینطوری نمیتوانم؛ اینجوری خودم را دارم گول میزنم؛ که چی تریاک بخورم که ترک کنم اگر من بخواهم خودم میتوانم مصرفم را کنار بگذارم. با همین حرفها دقیقاً یک سال و نیم طول کشید تا راضی شود که به کنگره بیایید؛ در طول این یک سال و نیم هم کم بلا بر سر خودش برای ترک اعتیاد نیاورده بود؛ از داروهای گیاهی، UROD، کمپ، دکتر اعصاب و روان و... ولی بعد از یک سال و نیم کشوقوس، یاد پسر و مادر ماهعسل سال گذشته افتاده بودم تمام پرینتها و نوشتههایی که از سایت گرفته بودم را دوباره جلوی خودم گذاشتم و به امید گفتم: تو یک سال و نیم به هر دری زدی ولی نتیجه نگرفتی بیا این 11 ماه را هم برو ضرر که نمیکنی نهایت در همانجا هم مصرف میکنی و بهاینترتیب ما وارد کنگره شدیم من همان مادر را بهعنوان راهنما انتخاب کردم و شد مادرم؛ خدایا! چند سال بود از همصحبتی با مادرم بینصیب مانده بودم؛ چند سال بود برای مادرم درد دل نکرده بودم؛ چند سال منتظر دست نوازش مادر بودم که دستم را بگیرد و دلداریم دهد و حالا مامان عزت شد مادرم.
بعد از سختیهای زیاد سفر، امید رها شد و در حال حاضر خوشحالم که بهعنوان یک خدمتگزار در حال خدمت کردن به همنوعانی است که خواهان رهایی هستند. ما پیام کنگره را در همان رمضان سال 87 دریافت کرده بودیم اما تقدیر الهی چنین رقم خورده بود که ما باید راههای مختلفی را میرفتیم تا قدردان کنگره و شاکر این رهایی کنونی باشیم.
خوشحالم که خانم آنی کماندار این اجازه را به من دادند تا من هم بهعنوان مرزبان در دوره قبل در پارک طالقانی خدمت کنم و هم بهعنوان مسئول وبلاگ آکادمی گروه همسفران در حال خدمت باشم تا شاید همانطوری که سایت کنگره برای من در آن زمان کاهنده دردهایم بود من هم اگر بتوانم برای افرادی مفید فایده باشم و از دردها و آلام آنها با این خدمتم بکاهم امیدوارم که باشم.
از آقای مهندس بنیان محترم کنگره و خانواده محترمشان که رنج و مشقت زیادی را در به بار نشاندن درخت کنگره کشیدند سپاسگزارم؛ از مامان عزت به خاطر تمام لحظهلحظههای زندگیام که با وجود راهنماییهای ایشان روشن و شاد شد سپاسگزارم؛ از عباس امیر معافی سپاسگزارم که تابوی برچسب مصرفکننده بودن را اولین بار در تلویزیون شکستند و باعث رساندن پیام کنگره برای زریها و امیدها شدند.
برای داشتن و تجربه این لحظات شیرین زندگی بارهای بار خداوند را شاکریم و سپاسگزار، زبانمان قاصر و کلاممان الکن نیست، اما در این مدت چیزی عاید زندگیمان شد که نه در وصف کلام میگنجد و نه کرورکرور پول و مادیات قادر به برآورده کردن این لحظات هستند و باز مثل همیشه از خداوند میخواهیم که لیاقت خدمت کردن با عمل سالم به خلق خود را به ما اعطا نماید تا بتوانیم و تلاش کنیم که اگر قادر باشیم آن کنیم که فرمان است.
در پناه حق پیروز و پایدار و برقرار باشد. آمین
با احترام همسفر زری لژیون چهارم
همسفران نمایندگی آکادمی
- تعداد بازدید از این مطلب :
1968