ششمین جلسه از دور چهاردهم لژیون پزشکان پارک طالقانی با استادی و نگهبانی جناب مهندس و دبیری آقای حسین با دستور جلسه «دانایی، دانایی مؤثر، سواد» روز جمعه مورخ 97/1/17 رأس ساعت 8 صبح آغاز بکار نمود.
سخنان استاد:
امیدوارم همه شما خوب باشید، عید نوروز را به همۀ شما تبریک میگویم و امیدوارم تعطیلات خوش گذشته باشد. کنگره به مدت 2 هفته کاملاً تعطیل بود، تعطیلی مطلق! حتی افراد اجازه نداشتند، تعمیرات ساختمان انجام دهند؛ یعنی اگر دریکی از شعب کنگره 60، ساختمان خراب بود، سقف خراب بود، چاه فاضلاب خراب بود حتی برای آنهم هیچکس اجازه نداشت، درب شعبه را باز کند و تعمیرات انجام دهد. این تعطیلات بهطور مطلق بود و باید به تعطیلات میرفتند.
یادم هست که یکزمانی در کنگره 60 میگفتیم که نعوذبالله اگر خود خدا هم مُرد، هیچکس نباید تعطیل کند ولی به مرو زمان وضع برای ما تغییر کرد و گفتیم نه لازم نیست که افراد هرروز سرکار باشند، ما میتوانیم سفر اولیها را دو هفته به حال خودشان رها کنیم، دارو و OT آنها را بدهیم و آنها را ولکنیم. آنقدر هم ریزش نداشتیم، ممکن است چنددرصدی باشد که یککم طبیعی است ولی رقم چندان معنیداری نبود که افراد ریزش کنند، چون آموزش لازم را دیده بودند. دو هفته در عید نوروز، اول بهار کنگره تعطیل است، یک هفته هم در تابستان و نیروها باید بروند برای استراحت و رفع خستگی، هم برای راهنما و هم برای بقیه افراد و این در کنگره هرسال مرتب اجرا میشود و همه باهم به تعطیلات میروند، همه هم باهم برمیگردند.
در سالی که گذشت میزان آمار رهایی مواد مخدر 4022 نفر بودند؛ یعنی 4022 طبق سند و مدرک! نه اینکه همینجوری بگوییم که ما پنجاههزار نفر را به درمان رساندیم، سی هزار نفر را به درمان رسانیدیم. 4022 نفر به درمان قطعی رسیدند که در درمان خیلی پایدار هستند و این رقم، رقم قابلتوجهی است. 400 نفر، 500 نفر را میگیرند، سه ماه نگه میدارند، چقدر هزینه، چقدر مشکلات، در سال فکر نمیکنم، دولت بتواند 4000 نفر را به رهایی برساند، با تمام آن تشکیلات، پس آن مقدار رهایی ما بود.
مسئله دیگر اینکه کنگره 60 ازنظر مالی، وضعیت مالی خود را بیان میکند، با ریز هزینهها ولی بهطورکلی در سال گذشته پولی که کنگره دریافت کرده بود؛ یعنی درآمد، هشت میلیارد و چهارصد و نود میلیون تومان درآمد کنگره 60 بود که تقریباً یک میلیارد و دویست و خوردهای هزار تومان آن مربوط به سبدهایی که در شعبات جمع میشد، بود. صد و پنجاهوپنج میلیون تومان برای کارتهای عضویت بود، کارت عضویتی که صادر میکنیم و سالی پنج تومان است. درآمد ما از کارت عضویت در سال گذشته تقریباً صد و پنجاهوهفت، هشت میلیون تومان بود. رقم سیصد و هشتاد تا چهارصد میلیون تومان جبران خسارت کمیتههای انضباطی بود. میدانید که ما در کنگره 60 کمیتههای انضباطی داریم، اگر کسی روی درمان باشد و یکمرتبه درمانش را ول کند، اگر از دو ماه بگذرد و غیرمجاز باشد 500 هزار تومان جریمه میشود، یعنی میگویند: جبران خسارت یعنی خسارت وارد کردی، چون در کنگره 60 هر نفر نزدیک به حداقل 11 میلیون و حداکثر 20 میلیون تومان پول درمانش میشود، ما سرمایههای اجتماعی را حساب کردیم که تقریباً نزدیک 20 میلیون تومان درمان هرکسی درمیآید پس کسی که سفرش را خراب میکند، 500 هزار تومان جریمه میشود؛ البته 500 تومان قسطی میشود و ماهی 100 هزار تومان میدهد. کسی که به درمان قطعی و رهایی برسد و برود دومرتبه مواد بزند و برگشت بخورد، اگر بخواهد به کنگره بیاید، کنگره او را نمیپذیرد. او را به کمیته انضباطی میدهد، آنجا بررسی میکند که علت برگشت او چه بوده و حداقل یکمیلیون تومان جریمه میشود. میگویند: خسارتی که وارد کردی، ما یازده میلیون، بیست میلیون تومان خرج تو کردیم، تو رفتی خراب کردی! حالا باید یکمیلیون تومان آن را بدهی. منظورم این است که از این راه هم حدود چهارصد میلیون تومان دریافتی ما بوده است. این برای ما هم پول را به ارمغان میآورد و هم اینکه دیگر در کنگره 60 کسی نمیتواند، جمع شود و کنگره را پاتوق کند و بگوید میرویم آنجا دورهم مینشینیم، رفقا هستند ماه رمضان افطاری و چای میدهند، جوکی میگویند، میرویم ورزش میکنیم، موادمان را هم میزنیم، این کار در کنگره 60 امکانپذیر نیست. به این دلیل در کنگره 60 میبینیم که ویروس و میکروب بهمراتب کمتر است، باید فرد سرش به کار درمانش باشد، نباشد او را به کمیته انضباطی میدهند.
جالب این است که کل هزینههای ما دقیقاً معادل رقم دریافتی بود که خیلی کم پیش میآید. هشت میلیارد و چهارصد و نود میلیون تومان دریافتی ما بود، هشت میلیارد و چهارصد و نود میلیون تومان هم کل هزینههای ما بود. هزینههایی که از این هشت میلیارد و چهارصد و نود میلیون تومان کردیم، نزدیک به هفت میلیارد آن را ملک خریدیم؛ یعنی شعبه مرکزی را خریدیم که نزدیک شش میلیارد شد، دو جای دیگر هم برای کنگره 60 خرید کردیم؛ زمین یا ساختمان خریدیم، نزدیک هشت میلیارد آن را برای کنگره ملک خریدیم. اموال کنگره هم مثل اموال وقفی است، مال من یا کسی دیگری نیست. پس در سال گذشته همان رقمی که سبدهای ما میچرخیده که یک میلیارد و دویست میلیون تومان بوده، همانقدر هم معادلش هزینههای ما بوده است. سبدهای ما با هزینههای ما بیست میلیون تومان فرق داشته است؛ یعنی سبدهایی که جمع کردیم؛ بیست میلیون تومان هزینههای جاری ما بوده؛ مثل قند و چای، برق، فکس، تلفن، ایاب و ذهاب و مأموریت اگر اینها را حساب کنیم باهم بیست میلیون تومان خرج داشته است. این موقعیت کنگره 60 بوده که هر چه درآوردیم همه را خرج کردیم، اگر اندوختهای داشتیم، سر جایش مانده؛ یعنی اندوختههای سال 95 را خرج نکردیم. گفتیم: ممکن است، ساختمان بخریم، باید اندوختهها را خرج کنیم ولی الحمدالله اندوختهها را خرج نکردیم. امیدواریم که این رقم بهتر، محکمتر و مرتبتر شود. سیستمها همه بهطورکلی خوب بود، فقط تنها مشکلی که ما با آن برخوردیم، با OT بود که مال فاران شیمی است. جاهای مختلفی این دارو را تولید میکنند ولی برای فاران شیمی هم رقیق است و هم بعضی از پزشکان میگویند: 8،7 سیسی کم است؛ یعنی هم کمفروشی است و هم ازنظر کیفیت کم است و این باید عمدی و سودجویی باشد، نمیتوانیم، بگوییم که تصادفی است، چون در صد مرفین آن پایین است. این مشکل را با فاران شیمی تویسرکان داریم، باید موردبررسی قرار بدهیم.
دستور جلسه را که به مشارکت میگذاریم، در مورد دانایی و دانایی مؤثر است، چون خود ما هم در آن مانده بودیم. وقتی میگوید: توانا بود هر که دانا بود، زِ دانش دل پیر بُرنا بود؛ یعنی توانا بود کسی که باسواد است؟ منظور از دانایی چی هست؟ ما چه معیاری برای دانایی داریم؟ خوشبختانه امین این را برای ما شکافت و به ما مثلثی داد و گفت که دانایی، مجموعه سه پارامتر است که یکی آموزش است که آموزش دانش و علم میشود، یکی تجربه است که بعد از آموزش علم انجام میدهیم و یکی تفکر است. این سه باید باهم هماهنگ باشد، اگر این سه بود، ما میگوییم: دانایی. یک مهندس که از دانشگاه فارغالتحصیلمی شود، مثل مواد خام است، باید برود به کارخانه با مواد صنعتی دائماً روی آن کار شود تا تبدیل به مادهای شود که مفید واقع شود. یک پزشک هم همینطور است، وقتی فارغالتحصیل میشود، هنوز مثل مواد خام است، باید در جریانات تجربه قرار بگیرد تا به آن دانایی لازم برسد. این است که در کنگره راجع به این خیلی صحبت میشود. دانایی مؤثر آن است که آموزش و تجربه و تفکر باهم هماهنگ باشند؛ یعنی مثلثی که تقریباً سه ساق آن باهم برابر باشند؛ مثلاً اگر آموزش خیلی زیاد باشد، تجربه هم خیلی زیاد باشد ولی تفکر خیلی کوچک باشد، این مفید نیست
جلسه به مشارکت گذاشته شد.
آقای اردشیر
وقتی در مورد دانایی و دانایی مؤثر صحبت میکنیم، باید بدانیم که دانایی و دانایی مؤثر باهم تفاوتهایی دارند. وقتی در زندگی خودمان و افراد عادی نگاه میکنیم، میبینیم که نقطه مقابل دانایی جهل است که بشریت را به کجا میکشاند اما جهل در چه زمینهای؟ جهل درزمینۀ زندگی، جهل درزمینۀ علم. دانایی، یعنی فرد یک شناختی در یک موضوع دارد و از تمامی زوایا این شناخت به او کمک میکند و باعث میشود که فرد بتواند بهترین راهی را که باید انتخاب کند را انتخاب کند؛ یعنی دانایی یک ملاک و معیاری برای فرد میشود تا در زندگی خودش از آن استفاده کند. اگر ما این دانایی و این جهل را در بین بیماران اَدکت در نظر بگیریم، آن موقع راحتتر میتوانیم بفهمیم که چه ابزاری باعث میشود، بیماران اَدکت در زندگیشان موفق نشوند.
همانطور که جناب مهندس درسی دی اشاره کردند که دانایی سه بخش دارد، شاید بیماران از این سه بخش، یک بخش را خوب حلاجی نکردند، شاید تجربهدارند ولی دانش و علم ندارند. وقتی این سه معیار در کنار هم قرار میگیرد، فرد دارای ابزاری است که باعث میشود، فرد در زندگی بهترین تصمیمات را بگیرد. اعتیاد بیماری است که محصول جهل است، وقتی میگوییم: جهل یعنی جهل درزمینۀ زندگی چون زندگی یک علم و پارامتری است که جهل نسبت به آن باعث بسیاری از بیماریها میشود، همچنان که بسیاری از روان شناسان و روانکاوان بیماری را یک نوع جهل میدانند. وقتی بیمار اَدکت نسبت به مسئلهای دانایی و آگاهی پیدا میکند، دیگر سمت مواد نمیرود، چرا؟ چون تاریکی تبدیل روشنایی شده است و جهل در آن وجود ندارد، چون برای هر راهی ابزارش را پیداکرده و دیگر سمت مواد نمیرود.
جناب مهندس
ازنظر کنگره 60، اعتیاد زائیده جهل نیست، اعتیاد زائیده کمبود است. چون فرد دچار کمبود میشود و میخواهد کمبودش را برطرف کند، به همین دلیل به اعتیاد رو میآورد. همیشه در نظر داشته باشید که یکی از عوامل اعتیاد، کمبود نیاز است. یکچیزی در بدنش کم است، میخواهد کاری را انجام بدهد، نمیتواند انجام بدهد، پس برای انجام دادن آن، مواد استفاده میکند؛ مثلاً در مسائل زناشویی زود به مرحله ارگاسم میرسد، میخواهد جلویش را بگیرد ولی نمیتواند، انواع و اقسام داروها را امتحان میکند ولی جواب نمیدهد، داروهای روانشناسی و روانپزشکی را استفاده میکند، جواب نمیدهد، میگویند: اگر یکذره تریاک بخوری، جواب میدهد. او هم به خاطر اینکه نیاز و کمبودش را برطرف کند، میرود، تریاک میخورد و آلوده میشود.
اینکه ما بگویم اعتیاد کمبود جهل است؛ یعنی همۀ مصرفکنندهها جاهل هستند، مهم نیست ولی بعد ما تصمیمات غلطی در مورد اَدکت ها میگیریم. این است که به منابع کنگره و مطالبی که در سیدیها است، باید کاملاً دقت کنیم، چون نگاه کنگره نسبت به بیرون تفاوتهای فاحشی دارد.
اینطور نیست که بگوییم: اعتیاد براثر جهل است. یک اشکال بزرگ و عمده که همۀ متخصصان، خانوادهها و مسئولین دارند، این است که اعتیاد را با یک کارتنخواب میسنجند و میگویند: اعتیاد یعنی کارتنخواب، الگوی اعتیاد یعنی کارتنخوابی که اگر جاهل نبود، کارتنخواب نمیشد. خوب درست هم هست، آنیک در صد از جامعه معتادان است، 95 درصد معتادان اصلاً جاهل نیستند، خیلی هم عالم و آگاهی هستند. اگر استاد دانشگاه است، بهترین استاد است، اگر فیزیکدان است، بهترین فیزیکدان است، اگر جراح است، بهترین جراح است، اگر فرشفروش است، بهترین فرشفروش است. تمام معاملات کلان بارزگانی پای منقل انجام میگیرد، لااقل 80،70 در صد معاملات کلان بازرگانی پای منقل انجام میگیرد. این افراد جاهل نیستند. من دریافتی کنگره را به شما میگویم، از این بهتر که در سال 96 دریافتی ما هشت میلیارد و چهارصد و نود میلیون تومان بوده اگر این افراد کارتنخواب بودند، باید ما یکچیزی هم به اینها میدادیم. اگر الگوی اعتیاد را کارتنخواب و افرادی که گدایی و تکدی گری میکنند، بدانید، شما سخت بهاشتباه رفتند و همهچیز غلط است، باید به دید دیگری نگاه کنیم، همانکه میگوید:" چشمها را باید شست." باید به اعتیاد بادید دیگری نگاه کرد.
دکتر شیوا
در مورد مبحث امروز که دانایی و دانایی مؤثر است، همانطور که جناب مهندس فرمودند: دانایی دارای سه ضلع یک مثلث است؛ به نام آموزش، تجربه و تفکر که دانستن را شامل میشود. همانطور که ما در آخر جلسه، در دعای کنگره 60 میگوییم که خداوند ما در پی هم روان شدیم تا بدانیم آنچه نمیدانم، از هستی و نیستی؛ یعنی همۀ مسافران و همسفران در این جلسات شرکت میکنند تا به دانستههای خودشان اضافه کنند؛ البته برای دانایی مؤثر باید سه ضلع مثلث یعنی آموزش، تجربه و تفکر باهم در تعادل باشند. در کنگره 60 هم به همین نحو است، اول آموزش میگیرند و بعد به مرحله عمل میرسانند و میتوانند در مرحلهی عمل آن چیزی را که یاد گرفتند، کاربردی کنند، آن مرحله است که به درمان میرسند. آن چیزی که در کنگره مهم است، رسیدن به تعادل است که بالاتر از دانایی است و تعادل نتیجه دانایی مؤثر است.
دکتر مسعود
دانایی، دانایی مؤثر و دانش اصولاً چیز خیلی قشنگی است، اگر دقیق به دانشگاهها، زندگی و اطراف خودمان نگاه کنیم، کاملاً متوجه میشویم. دخترِ من دکترای کشاورزی است ولی گندم و جو را از هم تشخیص نمیدهد، چون هیچوقت نرفته بیل بزند، آبیاری کند، شببیدار باشد. نتیجهاش هم همین است که اگر اینهمه زمینی که افتاد به تحصیلکردههای کشاورزی بدهیم، شاید نتواند بهاندازه نان خودشان از آن محصول دربیاورند. در خیلی از رشتهها ما این مشکل راداریم برای اینکه ما در سه ضلع دانایی فقط دانش آن راداریم. به همین دلیل میگوییم: دانشگاه، نمیگوییم: دانایی گاه. ما فقط دانش میدهیم، من فقط فیزیولوژی درس میدهم و دیگر نمیگویم که کاربرد فیزیولوژی چی هست؟ این اسیدلاکتیکی که باعث درد و گرفتگی عضله میشود را بلد شوید و اجرا کنید! دو دقیقه تند، تند فلان حرکت را بکنید، دردش را دیدید! این اسیدلاکتیک است، یک ساعت بعد، یک ساعت و نیم بعد از بین میرود. ما هیچوقت بهطور عملی کارکردیم، ما یا ورزش میکنیم یا درس ورزش میخوانیم. خیلی بهندرت، هم ورزش میکنیم و همدرس ورزش میخوانیم. تازه اگر این کار را بکنیم، میشود دو ضلع مثلث. میشود؛ دانش و تجربه پس تفکرش کجاست؟ اگر ما این سه ضلع را همهجا رعایت میکردیم؛ مثلاً در آزمایشگاهها ویروس نمیساختیم، برای جان مردم. اگر این کار را میکردیم، بمب شیمایی نمیساختیم، برای جان مردم. اینها را آدمهای عادی نمیسازند، اینها را کسانی میسازند که دانشمند هستند، دانش دارند، بلد هستند گاز کلر را چهکار کنند که انسانها را از بین ببرند. اینها همه دانش و تجربهدارند ولی تفکر ندارند.
شاید همهی شما داستان انیشتین را شنیدید که در اواخر عمرش خیلی به او اصرار کردند، بمب اتمی بساز ولی نساخت! نه اینکه جرئت داشت بگوید که نمیسازم؛ بلکه مرتب اشتباهی در محاسباتش میانداخت. آقای اوپنهاینر فکر کرد که خیلی زرنگ است و چه شانسی آورده، رفت و یواشکی گفت: من میسازم! ساخت و به شهرت رسید. انیشتین هم بازنشسته شده بود و ویولنش را میزد تا اینکه فوت کرد و رفت و اسم نیک از او بهجا ماند، چون دانش داشت، تجربه داشت، تفکر هم داشت. اوپنهاینر دانش داشت، تجربه داشت ولی تفکر نداشت که بمب اتم را ساخت، یازده سال در اوج افتخار و شهرت زندگی کرد، بعد از یازده سال به او گفتند که روسها هم ساختند! حتماً تو جاسوسی هستی و فرمول را به آنها دادی! در آخر هم اوپنهاینر در جلسات دادگاه گفت: من جاسوس نیستیم ولی احمق هستم! من را به جرم حماقت مجازات کنید نه به جرم جاسوسی، مطمئن باشید که من جاسوس نیستم. رئیس دادگاه گفت: یعنی چه به جرم حماقت؟ گفت: برای اینکه من دیدم که پرفسور انیشتین مرتب اشتباه سادهای در محاسبات میانداخت ولی من نفهمیدم. فکر نکردم که او چهکار میکند، بعد هوای نفس من را گرفت که من میسازم و همهکاره میشوم! آن را ساختم و نتیجهاش را هم در هیروشیما دیدم. الآن هم باید به جرم جاسوس بیآبرو شوم و به زندان بروم، من جاسوس نیستیم ولی احمق هستم! چون فکر نداشتم، تفکر نداشتم.
دیدید وقتی به ورزشکاران میگویند: راز موفقیت شما چی هست؟ میگویند: دعای خیر مردم، نه دعای خیر نیست، دعای خیر جای خودش را دارد. این آدم تکنیکی را یاد گرفته، تمرین کرده، زحمتکشیده، کاش تفکر هم داشت. اگر کنگره 60 در درمان اعتیاد موفق است، دقیقاً به خاطر این است که دانش را پیداکرده و آن را تجربه کردند. سالهای سال جناب مهندس در آنطرف خط و اینطرف خط، تجربه کردند و بعد روی آن تفکر کردند که من باید چهکار کنم؟ کما اینکه شنیدید که ایشان گفتند که وقتی در کوچه مهدی زاده بودند و اول کار بود، بحث همسفر و لژیون به خاطر چی شروع شد؟ برای اینکه دیدند، خانوادهها با تجمع در بیرون نظم را به هم میزنند، به همین دلیل گفتند: آنها هم آموزش بگیرند. حل مشکل، تفکر میخواهد، چون در کنگره سه ضلع دانایی دقیقاً رعایت میشود، درنتیجه تبدیل به دانایی مؤثر شده. امیدوارم دانشگاههای ما هم دانش را تبدیل به دانایی و بعد با تفکر خوبی که به دانشجوها میدهند، تبدیل به دانایی مؤثر کنند.
دکتر اعظم
همانطور که استاد امین فرمودند: کاربردی کردن مثلث دانایی یعنی تفکر، تجربه و آموزش مسئله مهمی است که در کنار آن دانایی مؤثر تعریف شد. در کنگره دانایی را با یک جمله تعریف کردند که دانایی، توانایی تشخیص ماهیت خواستهها است که آن خواسته هر چیزی میتواند، باشد، اگر بتواند ماهیت آن خواسته را پردازش کند؛ یعنی آن سه ضلع را در ذهنش باز کند و آنطور که کنگره میخواهد که از وادی اول میگوید: تفکر، تفکر، تفکر. اگر بتواند آن مسئله را با تفکر شروع کند، میتواند آن ماهیت را روشن کند و به نتیجه درستی برسد.
جناب مهندس در سی دی مطلبی را عنوان کردند که انسان در برههای از زندگی فکر میکند، خیلی موفق است؛ مثلاً تخصص ویژه دارد، همان را ادامه میدهد و باعث میشود ذهنش درگیر چیزهای دیگر نشود. این شاید از یک زاویهای خوب باشد و فرد فکر کند من یکچیزهایی را میدانم که این همان بحث دانش است و دانایی نیست ولی کنگره میگوید: در کنار آن تخصص باید به ابعاد دیگر زندگی نیز توجه کنید، به تجربیات سایرین توجه کنید، چه در بحث درمان اعتیاد و چه در بحث مسائلی شخصی.
آقای بهرام
مثلثی که استاد مطرح کردند، در حقیقت جوابی بود، برای سؤال من که سالها از دیگران میپرسیدم که مشکل ما خیلی وقتها ندانستن نیست، نتوانستن است؛ یعنی خیلی وقتها یک موضوعی را میدانیم ولی نمیتوانیم آن را کاربردی کنیم تا اینکه با صحبتهای ایشان آشنا شدم که برای اینکه شما بتوانید کاری را انجام بدهید، مستلزم این است که سه تا وجه را در خودتان داشته باشید؛ بحث دانش و آگاهی، تجربه و تفکر. هر وقت هرکدام از این اضلاع بهصورت نادرستی رشد کند، طبیعتاً دو ضلع دیگر کمتر رشد میکند و باعث میشود ما نتوانیم کار را بهدرستی انجام بدهیم. من برای مراجعین این مثال را میزنم که اگر شما یک سهپایهای داشته باشید و بخواهید روی آن بنشینید، زمانی میتوانید روی آن بنشینید که سهپایه بهاندازه هم باشد. وقتی یکپایه بلندتر باشد، تعادل ندارد و شما نمیتوانید روی آن استقرار پیدا کنید. سؤال بعدی من این بود که چرا ما میدانیم ولی نمیتوانیم؟ برای اینکه اگر ما بخواهیم کاری را انجام بدهیم، بایستی متحمل زحمت شویم که تحمل زحمت ناخوشایند است و طبیعتاً انسان به سمت سکون میرود و دوست ندارد حرکت کند.
استاد امین در صحبتهای خود اشاره کردند که رنج کشیدن باعث میشود، فرد به سمت تغییر برود و این چقدر زیبا در هستی تعبیهشده که فرد هرچقدر بخواهد مقاومت کند، به او گوشزد میکند که تو باید تغییر کنی و شدت را زیاد میکند تا جایی که فرد عاصی میشود؛ یعنی درد میکشد و بعد به خاطر درد به سمت درمان میرود. وقتی مراجعی به دفترِ کار ما میآید، معنی آن برای ما این است که من همهی ابزار را استفاده کردم و حالا خلع سلاح شدم؛ یعنی با درد به سمت درمان میآید و بعدازاین که بحث درد مطرح شد، بحث آگاهی مطرح میشود که در پروسه درمان ابتدا آگاهی و بعد تجربه و پذیرش.
خانم مینا
دانایی قدرت تشخیص ماهیت خواستهها در هر لباس و هر شکلی برای ما تعریفشده است. زمانی که من بهعنوان رهجو وارد کنگره شدم، تفکر را زیاد به ما آموزش ندارند، فقط گفتند: فکر کردن و تمام. ما، درکنگره در وادی اول یاد میگیریم که چطور تفکر کنیم. بعد بحث مشارکتها بود، برای من گوش کردن به مشارکتها خیلی سخت بود ولی بعد دیدم که این هم جزئی از ضلع مثلث دانایی است. هر فردی که مشارکت میکند، برای من هم تجربه است وهم آموزش. وقتی سه ضلع دانایی متقارن باشد، میرسیم به دانایی مؤثر که باید آن را کاربردی کنیم.
دکتر مصطفی
دانایی مؤثر یکی از مواردی است که نهتنها در بیماری اعتیاد بلکه در تمام شئونات زندگی انسان کاربرد دارد. همۀ ما خیلی از موارد را ممکن است، در زندگی بدانیم؛ ازجمله اینکه هرسال، سال نو میشود، هرسال تعطیلات نوروز میآید و هرسال روز طبیعت و سیزدهبدر داریم. همۀ ما میدانیم که باید از طبیعت حمایت کنیم و مورد لطف قرار بدهیم، چون یکی از اعضای طبیعت خود ما انسانها هستیم که میتوانیم از طبیعت منتفع شویم اما متأسفانه هرسال میبینیم که وقتی سال نو میشود و سیزدهبدر که میآید، مردم به طبیعت میروند و چه تخریبهایی به طبیعت وارد میکنند. همه هم میدانند که نباید این کار را بکنند اما در عمل میبینیم که غافل هستیم و متأسفانه آسیبهایی را به طبیعت و محیطزیست وارد میکنیم. موقع حرف زدن که میشود، همه شعار میدهیم و حرفهای درست میزنیم اما در عمل میبینیم که واقعاً کم داریم. این هم برمیگردد به دانایی مؤثر که ممکن است، آموزشدیده باشیم و تا حدی عملکرد هم داشته باشیم اما تفکر زیادی در این مورد نداریم. چیزی که یک انسان دانا را از یک انسان نادان جدا میکند، تفکر در مورد آموختهها است. همۀ ما آموختههایی داریم، اگر راجع به آموختهها تفکر نکنیم که در کجای زندگی به کار ببریم و چگونه به کار ببریم، تجربه ناقص هم به بار میآید. پس در ابتدا آموزش و بعد حتماً تفکر باشد که چگونه تجارب را به کار ببریم تا اینکه همۀ ما در کنار هم جامعهای را بسازیم که از کاستیهایی که در حال حاضر در آن است، رها شویم و به جامعهای ایده آل برسیم
خانم الهام
در خصوص دستور جلسه دو مطلب را میخواستم، عنوان کنم که یکی تجربه شخصی خودم است. همیشه وقتی بچههای کنگره میخواهند، صحبت کنند، یک شکر گذاری اولش میکنند و میگویند خدا را شکر که ما با کنگره آشنا شدیم و راه و مسیر خودمان را پیدا کردیم. من وقتی صحبتهای استاد امین را گوش کردم، در خصوص اینکه ما خیلی آموزشها را در مسیر زندگی و دانشگاه میبینیم و در یک ضلع این مثلث حرکت میکنیم. ما خیلی چیزها را میدانیم ولی قدرت کاربردی انجام آنها را نداریم. برای من روشن شد که خیلی وقتها فقط روی یک ضلع حرکت کردم، چون فکر میکردم، فقط باید آموزش ببینیم و یاد بگیرم اما در ضلعهای دیگر برای خودم متأسف شدم. مطلب دیگر اینکه در سی دی میگوید ما تعاریف خیلی از مفاهیم را بلد هستیم ولی تصویری از آن تعریف را بلد نیستیم. شاید هنگام آموزش دادن به ما تصاویری که برای ما میساختند، تصاویر درستی نبوده و یا تصاویر برای ما روشن نشده. امیدوارم تعاریف و مفاهیمی که آموزش میدهند یا ما به کسانی آموزش میدهیم با تصاویر آموزش دهیم تا بتوانیم مفهومی که آموزش میدهیم را بهطور کامل آموزش بدهیم. همچنان که کنگره مفهوم دانایی را در کتاب عبور از منطقه 60 درجه بهصورت کارناوال شادی کاملاً تصویرسازی میکند و تعریف بهطور کامل در ذهن خواننده نقش میبندد. ما همیشه فکر میکنیم که یک پیر را باید دانا فرض کرد؛ مثلاً مادربزرگ و پدربزرگ را دانا محسوب کرد اما درواقع اینطور نیست، اگر کسی در هر سنی حتی سن یک کودک باشد و سه ضلع مثلث دانایی او برابر باشد و در یک حیطهای به آن تفکر، تجربه و آموزش رسیده باشد، ازنظر من میتواند دانا باشد و من این تواضع را داشته باشم و از او آموزش بگیریم.
دکتر مجید
در ارتباط تلفیق مسئله دانایی با مسائل کنگره همۀ ما دست به درمان و ادعایی داشتیم اما در اثر عدم اطلاع ما از کل مسئله و صورتمسئله، باعث شده بود که ما راه را اشتباه برویم. مسئله موردبحث این جلسه دانایی، دانایی مؤثر و سواد است. در مورد کلمه سواد در بعضی جاها انگشت روی افراد تحصیلکرده است و این مسئله جای یک بازنگری دارد. ما میبینیم که در یک سری جوامع باوجود افراد باسواد، دچار جرم و جنایت کمتری میشوند و اینطور نیست که جامعهای که با این وضعیت باشد، مسئله دانایی آن قابلقبول باشد. در کنگره 60 مسئلهای است به نام ترک، درمان و تعادل این سه مورد را باید باسواد برابری بدهیم، چون خیلی از افراد و مراکز ادعا میکنند، سواد ترک و دانش ترک رادارند اما اگر مسئله ترک را باسواد برابر بدانیم، باید مسئله درمان را با دانایی و مسئله تعادل را با دانایی مؤثر برابر بدانیم؛ یعنی زمانی که فرد بهجایی برسد که در کنار انبار مواد مخدر و کنار افراد مصرفکننده راحت زندگی کند و دیگر لازم نباشد که زمینبازی را عوض کند، یار بازی را عوض کند، افراد را متهم کند و با جامعه بجنگد.
جمعبندی مسئله دانایی، دانایی مؤثر و سواد برمیگردد و به این چیز که ما افراد جامعه را بهعنوان یک کشور در نظر بگیریم و فکر کنیم ما الآن در کشورهایی هستیم که جزو کشور عقب ماند هستند و این افراد، افرادی هستند که آگاهی لازم را برای یک زندگی آرام، در کنار همدیگر و رشد شکوفایی ندارند و بعد کشورهای درحالتوسعهای داریم که به دانایی مناسبی رسیدند و کشورهای جهان اول راداریم که دانایی مؤثر دارند؛ درگیر نمیشوند، مسائل نظامی، فرهنگی و روابط آنها کاملاً برای ما قابل الگوبرداری است.
جناب مهندس
امروز رهایی داریم از کلینیک انصار، عزیزان اطلاع دارند که لژیونها را بعضی کلینیک راهاندازی کردند. پارسال خیلی خوب بود، امیدوارم امسال کلینیکهای بیشتری این کار را انجام بدهند. نیروهایی است که آن نیروها را به باتلاق میریزیم، کنگره 60 کاری که کرد این است که نیروها را به باتلاق نمیریزد، از نیروهایش استفاده میکند. به فرض اگر کلینیک یک نفر را به درمان برساند، ول میکند و میرود، دیگر الگو ندارد و دستش خالی است. الآن با تشکیل لژیون در کلینیکها نیروهایی که پرورش میدهد و به رهایی میرساند، آنها را به باتلاق نمیریزد. آنها در کلینیک میمانند، در کلاسها شرکت میکنند و الگوهایی هستند، برای سفر اولیها. یکی از مشکلات بسیار بارز و مهمی که در کشور داریم و دچار ضعف شدیدی هستیم؛ نداشتن الگو است. امروز الگو قهرمان تیم ملی است، فردا او را بهعنوان قاچاق موبایل و قاچاق فلان چیز میگیرند. امروز مقام بالایی دارد، فردا میبینی نیست، پایینترین مقام است. وقتی نگاه میکنیم، میبینیم ما الگو نداریم.
من وقتیکه هنرستان میرفتم، معلم ما که مهندس بود با یک ماشین آخرینمدل میآمد، کتوشلوار خیلی شیکی هم پوشیده بود، همه روی او حساب میکردیم. میگفتیم: میخواهیم مثل او بشویم. حالا ما میخواهیم مثل کی بشویم؟ بچههای ما میخواهند، مثل کی بشوند؟ پزشک شوند، مثل کدام پزشک؟ مهندس شوند، مثل کدام مهندس؟ قهرمان ملی شوند، مثل کدام قهرمان؟ سیاستمدار شوند، مثل کدام سیاستمدار؟ سرمایهدار شوند، مثل کدام سرمایهدار؟ الگو کدام است؟ در درمان اعتیاد خوب شوند؛ مثل کی خوب شوند؟ اصلاً یک خوب شدن را دیده که او در اعتیاد خوب شده؟ میگوید: در کمپ دیدم! در ماده شانزدهم دیدم! در اردوگاه هم دیدم؛ یعنی یک الگو دیده که درمان شده که بگوید؛ من هم میخواهم مثل او شوم. این است که ما این سرمایه را در کنگرهداریم. این سرمایه اجتماعی که در سال گذشته ما هشت میلیارد و چهارصد و نود میلیون تومان دریافتی داشتیم از کی گرفتیم؟ از امریکا گرفتیم! از خیرین گرفتیم! من خندهام میگیرد، وقتی میگویم: خیرین! از خیرین پول بگیریم، برای معتادان! از کی گرفتیم؟ از خود نیروها. ما نیروها را به باتلاق نریختیم، وقتی کسی را پرورش دادیم، آمده و به درمان رسیده، همه که نه! یکدرصدی مانده که در کار موفق هستند، در تجارت موفق هستند، در سیستمشان موفق هستند، آنها این پول را دادند وگرنه NGO های دیگر به خاطر پنج میلیون تومان، کاسه چه کنم، چه کنم دستشان است و درب این سازمان، آن سازمان، اینجا، آنجا، برو رونوشت شناسنامه بیاور! فتوکپی بیاور! جواز کسبت را بیاور! اسناد فلان را بیاور! باز حساب دارایی را بیاور تا پنج میلیون تومان به تو بدهیم، ده میلیون تومان به تو بدهیم. بعد که میرود آنجا، میگویند: مُهر نیست، پیش رئیس است و هزارتا مکافات دارند.
بنابراین یکی از کارهایی که کلینیکها باید بکنند، این است که باید الگو داشته باشند. در کلینیکهایی که لژیون تشکیلشده، الگو هستند، این را جدی بگیرید. یکی از این الگوهای خیلی موفق کلینیک انصار است و مرتب رهاییهایش را میآورد. پول را این الگوها میآورند، اعتبار را این الگوها میآوردند، مریضها را این الگوها میآورند، همهچیز را این الگوها میآورند و ما میتوانیم در کلینیکها متد DST را اجرا کنیم و به نتیجه برسیم.
رهایی از کلینیک انصار، پزشک: خانم دکتر اعظم انصاری، روان شناس: خانم الهام بیات، کمک راهنما: آقای میثم جعفری
مسافرحسن، آنتی ایکس مصرفی؛ شیره، تریاک، روش درمان؛ (D.S.T)، داروی درمان؛ شربت OT، مدت سفر؛10 ماه و 22 روز، ورزش،شنا
دریافت گل رهایی از جناب مهندس
حضور و غیاب پزشکان:
تهیه کننده و وبلاگ نویس: مسافر علیرضا نیکروش
- تعداد بازدید از این مطلب :
9088