سومین جلسه از دوره چهلم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ ویژه همسفران نمایندگی ارتش با نگهبانی همسفر الهه، دبیری همسفر فرشته و استادی راهنمای محترم همسفر آذر با دستور جلسه «جهانبینی ۱و۲» در روز سهشنبه مورخ ۱۸ فروردین ۱۴۰۳ رأس ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
خوشحالم که در جمع شما عزیزان به خواست خدا حضور دارم تا بتوانم آموزش بگیرم و اما دستورجلسه؛ تشکر ویژه از خانم فریبا، دوست و همراه همیشگی من در کنگره و تشکر میکنم از رهجوی گلم خانم نسرین که این امکان را به داد که بتوانم حضور پیدا کنم و از تک تک شما انرژی خوبی را بگیرم و بروم، من آدم نشانهها هستم، وقتی چشمم به اسمهای زیبایی که اینجا ردیف شده بود خورد خود به خود سیستمی در من به وجود آمد و برای من بسیار خوشآیند بود، امیدوارم که تک تک شما در پناه حق بهترینها برایتان رقم بخورد.
و اما دستور جلسه، من حس، صوت و تصویر هستم. تو آمدی به واسطه صوت، حس من و تصویر من، علمی را از من بگیری که به دردت بخورد. من چگونه باید این علم را به تو بدهم تا برایت قابل قبول باشد برایت، تا ۹۵ درصد صدای من را بشنوی و یک درصد هم بتوانی آن را کاربردی کنی. آسان گفتن آن علم باعث میشود که تو دریافتیات از من زیاد شود؛ من آسان ارائه بدهم تا تو ۹۵ درصد متوجه مطلب شوی. چندسال پیش در شعبه آکادمی، استاد جلسه همین دستورجلسه بودم، خط به خط در ده دقیقه تحلیل جهانبینی را گفتم، امروز گفتم یک مقداری خودم را به روزتر در اینجا بیاورم و چیز دیگری از جهان بینی ارائه دهم. علمی را که من نتوانم به شما ارائه دهم و شما دریافتی در مورد آن علم نداشته باشید دیگر به آن علم نمیگویند و به آن یک تعداد خط نوشته و دست نوشته میگویند که به درد من و شما نخورده است. حال علم جهانبینی در کنگره با من چهکار میکند؟ الفبای بازی را یاد من میدهد. من و شما در این جهان آمدهایم که یک چیزی را باید دریافت کنیم و آن این است که تمام این هستی، جهان و تمام بودنها از انسان، جامدات، نباتات و حیوانات تمامی اینها در یک بازی قرار میگیریم که اگر قوانین آن بازی را بلد نباشیم هم بر خودمان زهر میکنیم و هم بر آن شخصی که همراه و همدل ما میشود.
من اگر قوانین بازی را بلد نباشم جز آنکه هم به خود و دیگری آسیب میزنم، دیگر چهکاری انجام دادهام؟ دیگر چه امتیازی برای من درنظر گرفته میشود؟ علم جهانبینی میآید و آن قوانین را به من یاد میدهد. من با آموزش گرفتن از آن قوانین به نقطهای خواهم رسید که آن نقطه، نقطه دانایی من میشود، نگفتم دانایی موثر عرض کردم نقطه دانایی من؛ با آن علمی که میخوانم فهم من باز میشود زمانیکه فهم من باز شد، دانایی در من اتفاق میافتد و من متوجه میشوم که یکسری چیزها مخرب هستند و یکسری چیزها مصحح هستند، اما اینکه من در کدام یک از این بازیها قرار بگیرم باز میشود همان اختیار، من طبق آن اختیاری که دارم و بمن داده شده است، مسیرم را انتخاب مینمایم که در کدام مسیر قرار بگیرم. یک مثال برایتان میزنم، یک بنایی را اینجا ساختهاند با بنّا، کارگر و اوستا کار نابلد یا مبتدی و در همان حال یک بنایی هم در جای دیگر ساختهاند با بنّا، کارگر و اوستاکار بلد؛ چه زمانی ما متوجه میشویم که کدامین آنها توسط اوستای نابلد ساخته شده و کدامشان در دست یک اوستای بلد؟ زمانیکه ساختمان به اتمام میرسد، از نظاره کردن بر آن ساختمان ما صاحبنظر میشویم یعنی در موردش میتوانیم نظر بدهیم.
همین قضیه درون من اتفاق میافتد. آذری که در اینجا نشسته است یک فرمانده است، فرمانده چه چیزی؟ فرمانده جسمش، روحش، نفسش و فرمانده تمام صوری که به من دادهاند حالا اگر این فرمانده نابلد باشد با یک اطلاعات غلط دادن، با یک دستور غلط دادن و با یک فرماندهی غلط دادن تمام این سرزمین را به کجا هدایت میکند؟ بسیار دقت کنید به کلامی که میگویم، خواستم امروز برایتان آنقدر آسان صحبت کنم که شما یک درصد از وجودتان را در اختیار من قرار دهید و به صحبتهای من فکر کنید تا شاید یک گره یا یک کلیدی باشد و شما آن را دریافت کنید. در جزوه جهان بینی از روش الگو و مدل استفاده میشود. اکنون در کنگره جناب مهندس مرتباً از چاقی و اضافه وزن صحبت میکنند. بنده امروز با خود داشتم فکر میکردم که چقدر خوب میشود که بنده نیز به سراغ این مدلها بروم و اگر مشکل گرسنگی و اشتهای کاذب داشته باشم و خوردن به سراغم میآید با خودم بگویم که اینها قبایل وحشی هستند که به من حمله کردهاند، به این سیستم وجودی و خویشتن من و از من غذایی را طلب میکنند که به ضرر و برعلیه من است.
برای مثال چه چیزی در بدن من کم است که میل من به سمت شیرینی میرود؟ حتما من شاد نیستم چون وقتی که من شاد نیستم میلم به سمت شیرینی میرود. این یک راهکار هست که در آن لحظه اگر شما بتوانید ۴ دقیقه با زیباترین آهنگ رقص انجام دهید و با تصور بر اینکه جماعتی در حال تماشای رقص من هستند بعد از اتمام ۴ دقیقه میل شما از شیرینی تمام میشود و دیگر نمیخورید و این به شرطی است که واقعا برقصین و آن حس شادی را در خودتان به وجود آورید.
مبحث بعدی، جهانبینی ۱و۲ در مورد ساختار صحبت میکند؛ ساختارهایی که درون خودمان انجام میدهیم، کار به وجود میآورد. حال اختیارات من، یا من را به سمت ساختارهای غلط میبرد یا به سمت ساختارهای درست میبرد و آنها را من در درون خود میسازم. آنها از یک شخص دیگری در من نمیآید، آنها را بنده خود در درونم میسازم و آن ساختمان را تشکیل میدهم و از آنها استفاده مینمایم. اکنون من باید بدانم که ساختار مخربی که از خود میسازم و خودم را پر از خشم، کینه، بُخل و حسادتها مینمایم من را کجا میبرد؟ شخصی که در درونش ساختار مصحح میسازد به آن معنا نیست که هیچ وقت عصبانی یا غمگین نمیشود، میشود ولی در آن شرایط بلد است که چطور آرامش خودش را حفظ کند که تخریب به وجود نیاورد و برای آنکه تخریب به وجود نیاید، من خودم را بازسازی مینمایم و خود را با علم جهانبینی جلو میبرم تا ببینم چهجوری از آنها استفاده میکنم، من برای اینکه بتوانم صور پنهانم را بازسازی کنم درست کنم و در مسیر صراط بیاورم؛ صراط یعنی چه؟ یعنی یک مسیری که نهایتا به هدفی میرسد که ته آن نور است. اگر من بخواهم این صور پنهانم را بازسازی کنم من باید از علمی که میاموزم نکتهها رادر نظر بگیرم و از آنها استفاده کنم، اگر کاربردی نکنم در حد علم میماند. چقدر قشنگ است، من چقدر قشنگ حرف میزنم اما اگر بلد نباشم از اینها استفاده کنم من همیشه داغان هستم و همیشه ادمی هستم که حالم بد است، زیرا بلد نیستم علمی که آموختهام را کاربردی کنم و در مسیری از آن استفاده کنم تا من را به جایی برساند که حال خوش داشته باشم.
علم جهانبینی به درد همه میخورد؟ به درد همه افراد جامعه میخورد؟ به درد همه افراد کنگره میخورد؟ خیر. توقع نداشتید بشنوید خیر؛ علم جهانبینی به درد کسانی میخورد که در چاه تاریکی هستند و به دنبال قرقره و چرخ میگردند، علم جهانبینی قرقره و چرخ است و مرا از عالم تاریکی به بیرون میکشد، کسی که در تاریکی است اما نمیداند در عالم تاریکی است اصلا میداند علم جهانبینی چیست؟ مگر در کنگره نداریم؟ ادمهایی که میگویند من آمدهام مواد را کنار بگذارم حالا هر روز به من میگویند بنویس، حالا به من میگویند جمعه به پارک بیا، مواد را میخواستیم کنار بگذاریم تمام سیستم زندگیام بهم خورد؛ به این علم میگوید سیستم زندگیام بهم خورد پس دریافتی نداشته است. علم جهانبینی به درد همه نمیخورد، به درد کسانی میخورد که در قعر تاریکیها فرو رفتهاند و به دنبال قرقره و چرخ میگردند، تمام وجودش میشود گوش، میشنود و میگوید این راه نجات من است، من اگر میخواهم حالم خوب شود باید این را بخوانم و این کار را انجام دهم تا به روشنایی برسم.
حالا به سراغ حس میرویم، میخواهی کلک کسی را بکنی میدانی باید با او چه کار کنی؟ باید حسهایش را آلوده کنی، فقط کافی است حس یک نفر را آلوده کنی کلکش را کندهای. یک نفر حسهایش با دروغ آلوده میشود یک نفر با خیانت یک نفر با جنایت، هرکس ابزاری دارد و با یک روش جلو میرود همه مثل هم نیستند. اگر اجازه ندهم که حسهایم آلوده شود آنوقت میتوانم کارهایی درباره حسم انجام دهم، الان شنیدی که چه گفتم؟ اگر خواستی کلک کسی را بکنی حسهایش را آلوده کن، من دیدهام انسانها با چه تبهری این کار را انجام میدهند گویی علمی پشت کارشان است و یک دفعه میتوانند نظر تو را نسبت به آذر جوری خراب کنند که تو پنج شش سال فکر کنی ببینی اصلا این اتفاق چطور افتاد، میتواند بدیهای مرا بچیند بغل هم و مرا از چشم تو بندازد و کالبد شکافیام کند، من یک من نوعی است. او فقط توانسته حس تو را آلوده کند و نه کلنگی دست تو داده است که مرا بزنی و نه یک هفت تیر پر از فشنگ، او فقط توانسته روی حس تو کار کند، حس تو نسبت به من عشق بوده و توانسته حس تو را آلوده کند. برای اینکه حست آلوده نشود باید بتوانی از این جهانبینیها و آموزشهایی که گرفتهای برای خودت دستورالعملی بچینی.
نیروهای منفی، بازدارنده و مخرب هم همین کار را میکنند و به بهترین شکل ممکن حسهای مرا آلوده میکنند، ای بابا این کنگره چیست پدرمان درآمد، این را نیروی مخرب و منفی میگوید. برای اینکه من نتوانم و نرسم آنها همه یک تیم میشوند برای اینکه مرا نرسانند. من چیزی اینجا نوشتهام که آن را میخواهم برایتان بگویم، واژه زمان. زمان دو کار انجام میدهد یا تغییری را به نحو احسنت انجام میدهد، مثلاً میگوییم زمان بخورد درست میشود با فلانی قهری میگویی زمان بخورد بهتر میشود بعد میروم سراغش و یا زمان تبخیر انرژی میکند و اجازه نمیدهد تو کارت را انجام دهی و زمان آن موضوع را از تو میدزدد زیرا تو آنقدر این موضوع را پشت گوش انداختی و کلک زمان را خوردی حالا زمان آن را از چنگ تو در میآورد، با تبخیر انرژی که در تو پدیدار آورده.
در آخر نصیحت و وصیت من به شما عزیزان، مراقب هم حس شدن با کسانی که با شما وجه اشتراک ندارند باشید، این آدمها عین مانع در مسیر حرکت شما هستند. مانند چشمهای که مانعی جلوی آن قرار میگیرد، این چشمه یا به سختی به رود میرسد یا هرگز به رود نمیرسد، کسانی که با شما هم حس و وجه اشتراک ندارند و همدل نیستند مثال همان مانع هستند برای نرسیدن شما. ممنونم که به صحبتهام گوش دادید.
تایپ: همسفر ساناز (خدمتگزار سایت از لژیون سوم) همسفر فیروزه (خدمتگزار سایت از لژیون دوم)
ویرایش و ارسال: همسفر فاطمه (خدمتگزار سایت)
همسفران نمایندگی ارتش
- تعداد بازدید از این مطلب :
186