English Version
English

مسابقه مقاله نویسی (درمان و روش DST)

مسابقه مقاله نویسی (درمان و روش DST)

سلام دوستان امین هستم یک مسافر.
دوران طلایی نشئگی و چرت‌هایش چون برق و باد گذشت و خماری و خستگی و فرتوتی در تمام جسم و جانم چون دردی ابدی سکنی گزیده بود.
بااینکه خسته بودم و نمی‌خواستمش اما حاضر به پذیرش شکست و شرمندگی هم نبودم و هنوز خروار خروار افاده بر دوش می‌کشیدم و مدعی قوام و اقتدار بودم و دیوار انکار من به بلندای هفت‌آسمان بود. وقتی اولین بار از سر استیصال و به ضرب زور و دَگَنک و با کراهت، اسارت در‌‌بند دیو اعتیاد را پذیرفتم، تصمیم به مبارزه‌ای نابرابر و نابخردانه گرفتم، با دیوی که چندین سر داشت و دو صد گونه سودا.
بارها در شکل و شمایل مختلف به جنگش رفتم و هر بار بازنده من بودم و دوباره بازیچه و ملعبه‌ی او من. ترک‌هایم در قد و قواره‌های‌ جور و ‌واجوری مثل سقوط آزاد و متادون درمانی و چه و چه و چه که همه  و همه از سر خشم و جهل بود و جدالی نابرابر؛ هرگز نتیجه‌ای جز هیچ عایدم نشد. زیرا نه خود را می‌شناختم و نه درد را و نه می‌دانستم درمان را، و نه ملازمان و به‌اصطلاح یاران همراه من، از هزارتوی تاریک و مازِ تودرتوی اعتیاد آگاه بودند و من بازیچه آزمون‌وخطای آن‌ها بودم. آن‌ها اکثرا نه اعتیاد را تجربه و درک کرده بودند و نه شناختی از ابعاد وجودی انسان در زمینه‌های زیر و زبرِ آن داشتند. تا اینکه سرانجام زمانش فرا رسید و من به شکلی که خود فکر‌می کنم معجزه‌آسا بود ولی در‌واقع خواسته‌ای بود گره‌خورده به اقبال بلند‌ِ من در ‌راستای مشیت الهی.
اینبار هم یار از جنسی جور بود و هم راه هموار و این شد که شد.
و اکنون با باوری به بلندای افق و احساسی سرشار از شور و شعف گام در مسیری گذاشته که‌ هر قدمی که برمی‌دارم هم ممد حیات است و هم مفرح ذات. و اینبار با سلاحی مجهز به فشنگ فکرت و آموزش و تجربه به جدال جهالت رفته‌ام.
و در انتها اینگونه می‌نویسم که من مسافر کاروانی شده‌ام که ساربانش خود ره گم‌کرده‌ای بوده هم راه را می‌داند و هم دغدغه همراه را. تا زمانی که فراموش نکنم، بی‌شک قبله را گم نخواهم نمود، و انوار اثیری خرد، خرسندی و خضوع در چشم‌هایم تجلی خواهد نمود.
امید که ندانی را بدانم.

ارسال: مسافر حسین (لژیون چهارم)
ثبت: مسافر اسماعیل (لژیون هشتم)

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .