English Version
English

هر آن‌کس که عاشق شد معلم می‌شود

هر آن‌کس که عاشق شد معلم می‌شود

نهمین جلسه از دوره پنجاه و سوم کارگاه‌هاي آموزشي عمومي کنگره شصت؛ نمايندگي پروين اعتصامي اراک، با استادي راهنما مسافر جواد، نگهباني مسافر محسن و دبیری مسافر حسین با دستور جلسه «هفته راهنما» روز پنج‌شنبه سیزدهم اردیبهشت ماه ۱۴۰۳  ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان جواد هستم یک مسافر؛ شکرگزار خداوند هستم، سپاسگزار سیستم کنگره هستم و از خداوند سپاسگزارم که به من اجازه داد تا طعم روشنایی را بچشم و خیر مقدم  خدمت استاد عزیز جناب احمد حکیمی عرض می‌کنم. هفته راهنما را به تمامی راهنمایان شعبه  که همه این  عزیزان که در بحث کمک بلاعوض به همه دردمندانی که در اعتیاد درگیر هستند ویاری می‌رسانند تبریک عرض می‌کنم.

اگر بخواهیم در مورد هفته راهنما صحبت کنیم یا در مورد راهنما بخواهیم صحبت کنیم در این دو جلسه خیلی کلی در مورد این هفته صحبت شد که راهنما چه کسی است و چه شرایطی دارد و چه مسیرهایی را گذرانده و آن هفت خوان را عبور کرده  و توانسته این شال نارنجی را دریافت نماید تا بتواند در این مکان خدمت نماید.
اما من برای خود می‌گویم که یک راهنما همان تازه وارد است، همان کسی که مصرف کننده مواد بود و با حال خراب وارد کنگره شد و با دنیایی از شک و تردید وارد شد. اینجا واقعاً چه خبر است؟ مخصوصاً کسی که قبلاً در ان جی اوهای دیگری بوده است، از روش‌های دیگری استفاده کرده است و با دنیایی از شک و تردید وارد شده است. اینکه می‌گویند اعتیاد درمان دارد آیا واقعیت است؟ اما با آموزش گرفتن و در مسیر قرار گرفتن ذره ذره این شک و تردید تبدیل به ایمان شد.
در مسیر ایمان قرار گرفت و از ایمان به یقین رسید و ذره ذره از آن ایمان سالم به یک عشق سالم رسید. خداوند می‌فرماید: اهل ایمان به شدت در دل‌هایشان محبت خداوند موج می‌زند، این راز موفقیت راهنما است، این چیزی است که راهنما به آن دست یافته است، چیزی است که دنیای بیرون از کنگره نمی‌تواند آن را باور کند. در این مکان چه چیزی به شما می‌دهند؟ چه اتفاقی افتاده است  برای چه  کنگره می‌آیید و در بحث خدمت کردن از همدیگر سبقت می‌گیرید؟  این مسئله را بایستی تجربه کرد که هر چقدر راهنماها بگویند شاید رهجو یک برداشت دیگری داشته باشد اما می‌آیند و در مسیر قرار می‌گیرند و باور می‌کنند.
خودم شرایط عجیبی داشتم و اصلاً قرار نبود راهنما شوم. واژه‌ای به نام درمان برای من غریبه بود چون من ایمان داشتم که اعتیاد درمان ندارد، در گوش من خوانده بودند که اعتیاد درمان ندارد و با این ایمان وارد کنگره شدم. نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد اما ‌دیدم که راه برایم نمایان می‌شود الان به این نتیجه رسیدم که یک فرمان باعث شد مسیر برایم باز شود. در آزمون‌ها شرکت می‌کردم، شرایطم به گونه‌ای رقم می‌خورد که بتوانم به جلسات برسم و خداوند را شاکر هستم که توانستم این جایگاه را تجربه کنم و این شال و جایگاه را با هیچ چیزی عوض نمی‌کنم.
چرا بایستی در هفته راهنما از راهنمای خود قدردانی کنیم؟ آیا راهنما نیازمند آن  پاکتی است که رهجو به آن می‌دهد؟ شاید در سال‌های اول من با تردید جواب این سوال‌ها را می‌دادم اما الان خیلی محکم می‌گویم که راهنما نیازمند آن پاکت نیست و من می‌گویم بچه‌ها اگر شماها به راهنمایتان پاکت ندهید آیا راهنما ناراحت می‌شود؟ آنها در جواب می‌گویند نه اما من می‌گویم که راهنما ناراحت می‌شود. زیرا به آموزش‌های خودش شک می‌کند. چرا من بایستی از راهنمای خود قدردانی کنم؟ چون آموزش‌های کنگره به من یاد داده است که در مقابل شخصی که به ما خدمت می‌کند از آن قدردانی کنیم.
من شخصی بودم که بسیار جایزه بگیر بودم، بسیار طلبکار بودم دنبال چیز رایگان بودم و مسئله پاکت دادن به راهنما روی این مسائل خط می‌کشد. یک انسان مصرف کننده شخصی که طلبکار است در کنگره از آموزش‌های کنگره از حالت مصرف کننده در می‌آید و این تمام نشده است حالا بایستی انسان تولید کننده باشد. اصلاً سیستم کنگره به همین شکل است که یک انسان مصرف کننده را تبدیل به یک فرد تولید کننده می‌کند.
این پاکتی که من به راهنمایم می‌دهم باعث ایجاد محبت بین من و راهنمایم می‌شود. یادم می‌آید زمانی که به مدرسه می‌رفتم در روز جشن معلم من که کادو به معلمم می‌دادم خیلی بیشتر از معلمم که کادو را دریافت می‌کرد لذت می‌بردم. در کنگره هم دقیقاً به این شکل است خیلی تفاوت است بین کسی که با عشق پاکت را به راهنما می‌دهد از ایشان قدردانی می‌کند با کسی که از زیر این مسئولیت شانه خالی می‌کند. با انجام دادن این عمل ما تجربه می‌کنیم که چقدر لذت بخش است، چقدر حال من خوب شده است و نفع این عمل به خود رهجو برمی‌گردد.
من در کنگره محکوم به این هستم که راهنمای خود را دوست داشته باشم. اگر راهنمای خود را دوست داشته باشم به نتیجه خواهم رسید ایشان را باید دوست داشته باشم که به ندرت اتفاق می‌افتد در کنگره رهجویی راهنمای خود را دوست نداشته باشد اما من اگر این دوست داشتن را بزرگ کنم، در درون خود ایجاد کنم بهتر می‌توانم از راهنما جواب بگیرم، دنبال راهنما می‌دوم، گوش به فرمان ایشان هستم و صد درصد به نتیجه خواهم رسید.

موضوعی است که در کنگره فکر می‌کنند ما می‌آییم و حال خرابی رهجو را تحمل می‌کنیم و با خود حمل می‌کنیم. من در این چند سال تجربه کردم که وقتی رهجویی وارد لژیون می‌شود با آن حال خرابش و دنیای تاریکش هیچ وقت این چنین نیست که حال خراب خود را بر دوش راهنما بگذارد چون راهنما قوی شده است، راهنما آموزش گرفته است و اجازه نمی‌دهد که چنین اتفاقی رخ دهد.

برای من این چنین بوده است که وقتی رهجویی مقابل من با تمام حال خرابی هایش  می‌نشیند، گذشته خود را می‌بینم و گویی یک آینه‌ای است روبروی من و وقتی ذره ذره به جلو پیش می‌رود و به خوبی سفر می‌کند باز من خودم را می‌بینم و با حال خوب آن حال من هم خوب می‌شود و وقتی به رهایی می‌رسد گویی من هم یک بار دیگر با او به رهایی رسیدم.وقتی وارد خدمت می‌گردد و خدمتش را انجام می‌دهد گویی من دوباره دوره خدمتم را انجام می‌دهم و یا وقتی که راهنما می‌شود گویی که من دوباره راهنما شدم. پس تمام این مسائل برای یک راهنما سازنده است. فکر نکنیم که قرار است ما حال خرابی یک رهجو را تحمل کنیم زیرا راهنمایی برای من سراسر عشق، لذت و انرژی بوده است و از خداوند می‌خواهم که این مسیر باز هم برای من ادامه پیدا کند.

عکس: مسافر عادل
تنظیم: مسافر سعید
نمایندگی پروین اعتصامی اراک

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .