English Version
English

تلاش می‌کنم تا عشق و محبت از وجودم تراوش کند

تلاش می‌کنم تا عشق و محبت از وجودم تراوش کند

«آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی‌ است.

در ابتدا هفته زیبا و پرشگون راهنما را خدمت رب و مربی بزرگ کنگره ۶۰ جناب مهندس حسین دژاکام و خانم آنی تبریک و شادباش عرض می‌کنم و همچنین به کلیه راهنمایان کنگره ۶۰.
از من خواسته شد تا حس و حال خود را نسبت به قرار گرفتن در جایگاه راهنمایی ویلیام بیان کنم، اما بیان این حس ناب با کلمه و زبان واقعاً برای من کار دشواری است. دریافت جایگاه زیبای راهنمایی بیشتر از آنچه که در صور آشکار حرفی برای گفتن داشته باشد در صور پنهان
راهنما حرف‌های زیادی دارد و قابل لمس نمی‌باشد. من حدود یک سال است که در این جایگاه با عشق خدمت می‌کنم. دلم می‌خواهد واژه‌ای دیگر به جای خدمت به کار ببرم؛ واژه‌ای که تفهیم و درک بیشتری به خواننده بدهد. بهتر است بگویم من در این یک سال در جایگاه خود با رهجویان خود عشق بازی می‌کردم. حس ناب این خدمت به قدری برای من شیرین و لذت بخش است که در زمان برگزاری لژیون زمان از دستم خارج می‌شود و در دنیای معنوی دیگری به سر می‌برم.

روزی که در اعماق تاریکی‌ها، ضدارزشها، و حال خرابی‌ها بودم و صدای قُل‌قُل قلیان سکوت تنهایی شب‌های مرا پر می‌کرد و آتش قرمز سر آن دلم را از ترس‌ها و ناامیدی‌های زندگی گرم می‌کرد در این هنگام دستانی پر از عشق من را عاشق خود کرد؛ دستانی از جنس نور از جنس گل‌برگ‌های لطیف گلها و من از همین‌جا دستان راهنمای خوبم را می‌بوسم؛ اگر در حال حاضر این رسالت زیبا را بر گردن دارم از عشقی است که ایشان به من هدیه دادند و من هم تمام تلاش خود را می‌کنم تا از تمام وجودم عشق و محبت تراوش کند، زیرا جایگاه راهنمایی چیزی به جز عشق و محبت نیست.

خدا را شکر می‌کنم که به‌واسطه دریافت شال خوشرنگ سرمه‌ای، عشق مخلوق به مخلوق را شناختم تا در ادامه بتوانم در این مسیر به عشق خالق دست پیدا کنم و ارتباطم با پروردگارم به‌گونه‌ای دیگر رقم بخورد و این با ارزشترین دستاورد برای من می‌باشد.

بسیار خوشحال و خرسند هستم که انتخاب شده‌ام برای این که بتوانم نفسی را از ضد ارزشی به نام نیکوتین رها و آزاد کنم. من زمان مصرف نیکوتین تصور می‌کردم قدرت در سیگاری است که بین انگشتان من قرار گرفته است، اما زمانی‌که از بند آن رها شدم قدرت واقعی را پیدا کردم، قدرتی نه از سر منیت و غرور. امیدوارم بتوانم آنچه را که فرا گرفته‌ام بدون کم و کاستی با چاشنی عشق و محبت به رهجویان خود آموزش بدهم.

پیام استاد رعد برای من راهنما همیشه قابل توجه است که می‌فرمایند: «محبت صوری نیست؛ محبت به لمس و سخن نیست» و من راهنما تمام تلاش خود را می‌کنم که در عمل عشق و محبت واقعی را بدهم. محبت و عشق به دیگران باید بلاعوض باشد؛ یعنی باید محبت کنی و رها کنی و به دنبال باز پس گرفتن آن نباشی.

محبت در وجود همه به صورت غریزی وجود دارد اما با افزایش دانایی ظرف محبت ما بزرگتر می‌شود. از خداوند می‌خواهم که ظرف وجودی مرا در این راه روز به روز بزرگتر کند و این جمله وادی چهاردهم را هیچ‌گاه فراموش نکنم
که حساب عاشق با عشق است با معشوق  چه حساب دارد.

نویسنده: مسافر نیکوتین و راهنمای ویلیام وایت (همسفر زهره)
رابط خبری: مسافر نیکوتین (همسفر فاطمه)، رهجوی راهنمای ویلیام وایت همسفر فریبا

جایگاه راهنمای تازه‌واردین برای من پر از حس‌های قشنگ است. وقتی با افراد تازه وارد صحبت می‌کنم پر از انگیزه برای خدمت می‌شوم. آقای مهندس در سی‌دی‌های مختلف عنوان می‌کنند؛ هدف از خلقت انسان و آمدن ما به هستی به‌خاطر آموزش دیدن و خدمت کردن می‌باشد. من هم با آموزش دیدن و سفر کردن در سفر اول نیازم را در این دیدم که خدمت بکنم و شروع به خدمت‌های کوچک کردم و این خدمت‌ها ادامه‌دار بود تا اینکه باعث شد عزمم را بیشتر کنم و برای رسیدن به شال راهنمایی بیشتر تلاش کنم تا بتوانم به انسان‌هایی که مثل من وارد کنگره می‌شوند و با اعتیاد مسافرشان درگیر هستند به آنها کمک بکنم. قبل از کنگره همیشه این موضوع کمک کردن از نوع مشاوره دادن در ذهن من بود و به‌واسطه همین ذهنیت وقتی به کنگره آمدم شوق من برای خدمت کردن بیشتر شد.

تازه‌واردی که وارد کنگره می‌شود؛ وقتی درمقابل این عزیزان قرار می‌گیرم، وقتی به حرف‌های آنها گوش می‌دهم، خودم را در آنها می‌بینم. وقتی از مشکلات خودشان صحبت می‌کنند از مسافرشان می‌گویند با قاطعیت می‌گویم امیدوار باشند و تنها راهی که می‌توانند از بند اهریمن نجات پیدا کنند، همین مکانی است که در آن پا گذاشته‌اند. همچنین به آنها می‌گویم چقدر خداوند دوستشان داشته که این مکان مقدس را جلوی پای آنها گذاشته است و من فکر می‌کنم با تک‌تک این افراد رشد می‌کنم و به تمام ناخالصی‌هایی که در وجودم هست پی می‌برم و باعث می‌شود آگاه‌تر و محکم‌تر در این مسیر قدم بردارم که کمک کنم به آن‌ها تا بتوانند برای درمان مسافرشان قدمی بردارند. ابتدا با شناخت خودشان و بعد هم با شناخت یک مصرف کننده که چگونه با آن برخورد کنند که بتوانند آن را در این راه کمک کنند.

خدمت بلاعوض و عشق بلاعوض هر دو چیزهایی بودند که من در کنگره آموختم و هر انسانی که بتواند این دو مقوله را به خوبی در وجود خودش رشد بدهد بهتر زندگی می‌کند، بهتر شکرگذار است و بیشتر با خودش و دنیای اطرافش در صلح و آرامش است.

در آخر هفته راهنما را به جناب مهندس و خانواده محترمشان و تمام راهنمایان کنگره ‌۶۰ به‌ویژه راهنمای خوب خودم خانم نجمه و راهنمای تازه‌واردینم تبریک عرض می‌کنم و برایشان بهترین‌ها را خواستارم.

نویسنده: راهنمای تازه واردین، همسفر آمنه

در دنیای تاریک خود به دنبال پناهگاه امن بودم که پیام کنگره به من داده شد. برای من کنار گذاشتن غار تنهایی دشوار بود؛ همیشه با خود فکر می کردم، چرا من باید تمام مشکلات را حل کنم. آن زمان بود که مسئولیت شیرین و گاه دشوار راهنمای تازه‌واردین به من سپرده شد. با قرار گرفتن در این جایگاه صبر، تحمل و خلق خوش را یاد گرفتم. با تمام مسائل روزمره خود، باید در جایگاه راهنما رها کنم هر آنچه ذهن من را مشغول کرده است. باید با آراستگی ظاهر و باطن برای انجام این خدمت آماده می‌شدم. آموختم که باید نذر لبخند کنم، همدردی کنم و برای یک تازه‌وارد همراه خوب و صبوری باشم تا او با دید باز مسیر را انتخاب نماید. آموختم باید قوی باشم که قطعاً کسی به انسان ضعیف توجه نمی‌کند.

هر لحظه این خدمت برای من شیرین و آموزنده است. دست‌هایم را خالی از نفرت، کینه، حسادت می‌کنم تا بتوانم دست رهجو تازه‌وارد را بگیرم و راه نور و روشنایی را نشان بدهم. حس عجیبی دارد زمانی‌که هم خوش‌حال باشم و هم ناراحت از اندوه دیگران که در مسائل زندگی غرق شده‌اند. آن زمان که تازه‌وارد در جلسه سوم لژیون خود را انتخاب می‌کند، احساس می‌کنم پرنده‌ای از قفس آزاد شده را می‌بینم.

این جایگاه به من آموخت حدفاصل حس و عقل را باید درست تشخیص بدهم و هر آنچه می‌گویم را خود اجرا کرده باشم. برای همه  جایگاه خدمت پر از عشق را از قدرت مطلق درخواست دارم.

در پایان از جناب مهندس، راهنمایان عزیزم خانم شهرزاد و خانم نگار و راهنمای تازه‌واردین خانم الهه که دنیای محبت هستند تشکر می‌کنم. قدردان این عزیزان هستم.

نویسنده: راهنمای تازه‌واردین، همسفر ندا

ما انسان‌ها برای آگاه شدن و بیداری و رسیدن به رسالت خود باید راهنما داشته باشیم و خدا را شکر از این نعمت در کنگره ۶۰ برخوردار هستیم. یک راهنما بهای زیادی پرداخت کرده تا توانسته این جایگاه را لمس کند و از این طریق توانسته تجربیات مفید و ارزنده‌ای را که کسب کرده است به بقیه عزیزان برساند. سپاسگزار خداوند هستم که من هم با تجربه اضافه وزن و رسیدن به تعادل وزن با متد کنگره ۶۰ توانستم خدمت در جایگاه راهنمای تغذیه سالم را داشته باشم.

من در کنگره با توجه کردن به جسم خودم و آموزش‌های کنگره متوجه شدم ما یک جهان کامل درونمان داریم؛ بدن ما مثل یک کهکشان بزرگ و پهناور است که سرتاسر آن پر از شگفتی است.

در کنگره یاد گرفتم همانطور که جسم من کار خودش را انجام می‌دهد و به تک‌تک سلول‌ها خدمت می‌کند و مسیر خودشان را می‌روند من هم باید به‌عنوان یک راهنما تجربیاتی که از جسمم به دست آوردم به دیگر دوستان برسانم و جسم سالم را به آنها هدیه بدهم. این را درک کردم که تمام سلول‌ها عاشق این هستند که با آن‌ها صحبت کنم و از آن‌ها آگاهی کسب کنم؛ بنابراین وظیفه خود می‌دانم که این آگاهی‌ها را به دیگر دوستان برسانم تا آن‌ها هم به این درک برسند که با جسم خود آشتی کنند و بتوانند تغذیه سالم به جسم خود برسانند و حال خوش و آرامش را به خودشان هدیه بدهند.

خداوند را شاکر و سپاسگزارم که توفیق خدمت در جایگاه راهنمای تغذیه سالم را از طریق کنگره کسب کردم و توانستم تا حدودی پیام سلامتی جسم و روح را به دیگر عزیزان برسانم.

هفته راهنما را به جناب مهندس، خانواده محترمشان و همه راهنمایان به‌ویژه راهنمایانی که در این مسیر چراغ راه من بودند تا از تاریکی بیرون بیایم تبریک می‌گویم و از خداوند برای آن‌ها سلامتی و شادی همیشگی را خواستارم‌.

نویسنده: راهنمای تغذیه سالم، همسفر سهیلا

تصویرگر: همسفر نسرین، رهجوی راهنما همسفر نگار (لژیون سوم)

ارسال: راهنما همسفر زهرا (لژیون یازدهم)
همسفران نمایندگی سهروردی اصفهان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .