English Version
English

دیگر باور به هیچ‌چیز نداشتم

دیگر باور به هیچ‌چیز نداشتم

به پایان وادی ۱۴ رسیدم. وادی عشق، به یاد شما افتادم راهنمای عزیزم که چگونه با عشق بی‌بدیل خود مرا شیفته کردید. شیفته زندگی و عشق ورزیدن. به‌سان باغی خزان‌زده بودم، سرد و ساکت، بی‌ثمر؛ ولی سرشار از ناامیدی. دیگر باور به هیچ‌چیز نداشتم و فقط در تاریکی و تنهایی خود به دنبال روزنه‌ای از نور بودم.

تاریکی که نتیجه جهالت، ناامیدی و منیت خودم بود؛ مانند پشه‌ای که در تارعنکبوتی اسیرشده و هرچه بیشتر دست‌وپا میزند بیشتر اسیر می‌شود؛ ولی حتی در تاریک‌ترین لحظات می‌دانستم که راهی هست ولی آن را نمی‌یافتم، تا که شمارا یافتم مهربان یاور

. دست مرا گرفتی و قدم به قدم همانند مادری که به کودک نوپای خود مشق راه رفتن می‌آموزد، آرام‌آرام مرا از تاریکی بیرون کشیدی و تن و روح یخ‌زده مرا با گرمای وجودی خود کم‌کم آب کردی. آهسته‌آهسته به من آموختی که چگونه عشق بورزم، چگونه عاشق شوم و چگونه زندگی کنم.

زندگی که خود با دستان خود به آتش کشانده بودم و تو ابراهیم وار مرا از آتشی که نمرود جهالت برجانم انداخته بود نجات دادی. تو با مهربانی درسی به من آموختی که در هیچ دانشگاهی تدریس نمی‌شود. درس درست زندگی کردن را برای رسیدن به آرامش، آرامشی از جنس نور که با هیچ طوفانی از بین نمی‌رود.

اکنون در این هفته عزیز و گرامی من وظیفه خود میدانم که با قلبی سرشار از مهر و محبت بر دستان پاک شما بوسه زنم و پاکتی هرچند ناقابل به شما تقدیم کنم ولی خوب می‌دانم که خدمتی که شما باجان و دل به من عرضه کردید با هیچ‌چیز قابل قیاس نیست. تقدیم به همه راهنمایان کنگره ۶۰ که دررسیدن به حال خوش دردمندان گرفتار ظلمت اعتیاد در تلاش‌اند. هفته راهنما پرشگون باد.

تایپ و رابط خبری: راهنمای تازه واردین همسفر فهیمه
عکاس خبری: همسفر آرزو رهجوی راهنما همسفر هاجر (لژیون هفتم)
ویراستاری و ارسال: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر سمیرا (لژیون شانزدهم)
همسفران نمایندگی میرداماد اصفهان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .