English Version
English

مسابقه مقاله نویسی (هفته راهنما)

مسابقه مقاله نویسی (هفته راهنما)

سلام دوستان احسان هستم یک مسافر. ایامی که در چنگال اهریمن گرفتار بودم، زمانی که به تاریکی دچار بودم، هنگامی‌ که برای یک ‌لحظه زندگی در پیکار بودم، روزی که با ترس و نامیدی دست ‌به ‌گریبان بودم، روزگاری که در یخبندان بودم، در آن تاریکی و برف و بوران در خزان و سرمای سوزان؛ رسید پیامی از کنگره به دستم! هنوز در درونم حکم می‌راند، لیک صدایی مرا دنبال خود می‌کشاند، گویی تاریکی آبستن روشنایی شده بود! ماه‌ها گذشت تا اینکه روشنایی کمی قوّت گرفت و مرا به کنگره هدایت کرد.
آنجا گفتند که برای خروج از تاریکی باید به روشنایی سفر کنی! ولی تنهایی قادر به انجام این سفر نیستی! باید یک‌راه بلد داشته باشی کسی که قبل از تو این راه را رفته و از تمام پیچ‌وخم‌های این راه آگاه باشد. در این مسیر تو رانندگی می‌کنی و او فقط راهنمایی می‌کند. حال یک ‌راهنما انتخاب کن. در جمع خوبان انتخاب سخت است و انتخابم را به قلبم سپردم به‌این‌ترتیب سفرم در یخبندان شصت درجه زیر صفر با او شروع شد. هر چه می‌گذشت، از شصت کاسته و به صفر نزدیک می‌شدم و یخ‌های درونم ذوب می‌شد. تاریکی کم و روشنایی افزون می‌شد. هرروز هستی را بیشتر درک می‌کردم و ازآن‌رو بدی‌ها را هم ترک می‌کردم.
راهنما برایم مثل نوری است در ظلمات که تمامی مسیر راهم را روشن نموده؛ اما چشم من قادر به دیدن تمام‌مسیر نیست. راهنما همانند آتشی است در صحرای سرد و یخبندان که از گرمای وجودش خون در رگ‌های من جاریست. راهنما چون برکه آبی ست در پهنای کویر که هر رهجوی تشنه‌ای را سیراب می‌کند. راهنما بالاتر از معلم و مربی، برای من مثل پدر است و بابت وجودش خداوند را هر روز و شب سپاسگزارم. امیدوارم که همیشه سلامت و تندرست باشند و سایه ایشان همیشه بالای سر من باشد.

 

ثبت: مسافر اسماعیل (لژیون هشتم)

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .