English Version
English

مقام و جایگاه با عظمت راهنما

مقام و جایگاه با عظمت راهنما
مشارکت همسفر افسانه:
در شگفتم حالا که تصمیم گرفته‌ام احساس قلبی خودم را درباره‌ی مهمترین موضوع بیان کنم نه ذهن و نه قلم هیچ‌کدام مرا یاری نمی‌کنند. 
چرا قلمی که خداوند در کتابش به آن قسم یاد کرده، احساسم را بر روی کاغذ به نگارش در نمی‌آورد؟!
به قدری این مقام و جایگاه با عظمت است که قلم به خود اجازه نمی‌دهد تا مسئولیت بر عهده بگیرد و احساس قلبم را به نگارش درآورد.
استاد بزرگوارم تو را به چه مانند کنم؟ دل دریایی تو لبریز از آرامش است، همچون کوه استوار در برابر حوادث روزگار  ایستاده‌ای و چون ابر، باران پر شکوه معرفتت را بر چمن‌های دشت دانش آموختگی فرو می‌ریزی و خورشید نگاهت، گرما بخش وجود ما و حرارت‌بخش کلبه سرد یأس، ناامیدی و ارمغان شور و شعف است، غنچه تبسمی که از گلستان لب‌های تو می‌روید طراوت لحظه‌های ابهام و زیبایی‌بخش خانه‌ وجود ماست.
کلام روح‌بخش و دل‌نشین تو موسیقی دل‌نوازی است که بر گوش جان می‌نشیند و آهنگ زندگی را به شور در می‌آورد. بی‌منت، با عشق و محبت خدمت کردن و صبر و ایمان را از پیامبران به ارث برده‌ای.
تو روشنایی بخش تاریکی جان هستی و ظلمت اندیشه را نور می‌بخشی.
و ما یستوی الاعلی و البصیر، و لا الظلمات و لا النور 
و هرگز کافر تاریک‌ جان کوراندیش، با مؤمن اندیشمند خوش‌بینش یکسان نیست و هیچ‌گاه ظلمت با نور یکسان نخواهد بود. 
در مقابل این همه عظمت و شکوه تو مرا نه توان سپاس و نه کلام وصف است.
سلامت گفتم پیامم دادی و پیامت چراغ راه زندگی‌ام شد و مرا به سرزمین نور و آگاهی هدایت کرد، ای آیینه‌ تمام‌نمای عشق و محبت و ایثار و ای پروردگار کوچک قلبم که خداوند بزرگ این رسالت را بر دوش پرتوان تو نهاد، هر روزت مبارک باد.
به سهم خودم این هفته مبارک را به بنیان کنگره ۶۰ و یکایک راهنمایان خستگی‌ناپذیر تبریک می‌گویم و از خداوند می‌خواهم که بالاترین جایگاه‌ها را نصیب دل پرمهرتان بگرداند.
 
مشارکت همسفر سمیه:
ابتدا هفته پرشکوه راهنما را به بنیان کنگره ۶۰ جناب آقای مهندس و خانواده محترم‌شان تبریک عرض می‌کنم، هم‌چنین به همه‌ راهنمایان این سیستم به‌ خصوص به راهنمای عزیز و دوست‌ داشتنی خودم تبریک می‌گویم.
هفته راهنما یادآور روزی است که من قدم به مکان مقدس کنگره گذاشتم، زمانی‌که وارد کنگره شدم پر از اضطراب، ترس، ناامیدی و عدم اعتماد‌ به‌ نفس بودم با ناراحتی روی یکی از صندلی‌ها نشستم و باخودم زمزمه می‌کردم که چرا من باید اینجا باشم و وقتم را تلف کنم؟ اما چند لحظه‌ای نگذشت که مشارکت دوستان و راهنمایان عزیز شروع شد و من خیلی خوب گوش می‌دادم، واقعا لذت می‌بردم و با خودم می‌گفتم که چقدر زیبا سخن می‌گویند و ندای درونی‌ای به من می‌گفت: اینجا همان جاییست که باید باشی. وقتی راهنمایم را دیدم با آرامش بی‌مثالش مرا شیفته خود کرد، فقط یک حس زیبا و غیرقابل وصف در وجود من شکل گرفت و این‌گونه بود که من با او پیوند خوردم و از ته دل و با تمام وجودم دوستش دارم. تنها شخصی بود که دوست داشتم ساعت‌ها برایم صحبت کند تا سراپا گوش شوم و از صحبت‌های ناب و آموزش‌های ناب‌ترش بهره ببرم.
راهنما باران بی منتی است که رهجویانش را به آغوش می‌کشد، بذر امید را در زندگی‌شان می‌کارد، سیرابشان می‌کند و از عصاره جان خود به ایشان می‌دهد تا جان دوباره بگیرند، آموزش بگیرند تا عشق، گذشت، مهربانی، صبر و امید را یاد بگیرند.
راهنمای عزیزم امیدوارم بتوانم آموزش‌های نابتان را عملی کنم و رهجوی لایقی برای شما فرشته زمینی باشم و بتوانم جواب زحمات شما را با گرفتن شال زیبای راهنمایی، بدهم و ذره‌ای از این همه خوبی و عشق جبران نشدنی شما را جواب دهم.
نازنینم به خاطر این همه زحمات فراوان و بی‌دریغتان دعای خیرم را بدرقه راهتان می‌کنم تا همیشه سربلند، پایدار و استوار بمانید.
 
مشارکت همسفر معصومه:
از آغاز آفرینش انسان، فکر و فکرت در نهاد انسان نهادینه شد و یک راهنما برای هدایت فرستاده شد.
گاه راهنمایمان رب بخشایش‌گر بود، 
گاه معلم و گاه یک راهنما برای دور برگردان از جهت فرع بود.
راهنما مانند بارانی است که بی‌منت همه را سیراب می‌کند و جان دوباره می‌بخشد.
راهنمای عزیزم از این‌که بی‌منت برای ما زحمت می‌کشید و صادقانه و دوستانه ما را در این روزهای سخت یاری می‌کنید و با تمام وجود خود به ما عشق می‌ورزید نهایت تشکر را دارم.
واژه‌ای بر زبانم، مگر سپاس و قدردانی از شما جاری نیست. خداوند را شاکرم بابت این‌که راهنمایی چون شما را بر سر راهم قرار داد تا درست زندگی کردن را بیاموزم.
همیشه و در هر شرایطی یک لبخندی ناز در صورت زیبایتان نقش بسته است و این لبخند شما بارانی پر طروات است که بر روح خسته‌ام می‌بارد.
 
مشارکت همسفر نیلوفر:
بارانی که بی‌منت همه را سیراب می‌کند و جانی دوباره می‌بخشد.
در ابتدا این هفته زیبا را خدمت اولین راهنمایان کنگره ۶۰ جناب مهندس و خانواده محترم‌شان و راهنمای خوب خودم و تمامی راهنمایان کنگره تبریک می‌گویم. راهنمای عزیزم واژه‌ سپاس در برابر از خودگذشتگی‌ها و ایثار شما بسیار کوچک است و بیان‌شدنی نیست؛ گویی خداوند صدای مرا شنید و برای نجات من از ظلمت و تاریکی راهنمایی فرستاد تا راه رسیدن به خداوند که همین نزدیکی‌ها بود، اما چشم دل من نابینا بود را نشانم دهد. 
راهی که در هیاهوی زندگی میان جهل و نادانی خود فراموش کرده بودم به راستی اگر راهنمایی چون شما نبود و دستانم را نمی‌گرفت و با همراهی و همدلی راه درست زندگی را نشانم نمی‌داد؛ مگر امکان داشت از عمق تاریکی‌ها بیرون بیایم و در راه راست قرار بگیرم.
گام نهادن در این راه با حضور عاشقانه شما و به خواست و مشیت خداوند صورت گرفت.
چگونه از شما بنویسم؟ شما که واژه‌ها را آسمانی می‌کنید و مهربانی و آرامش‌تان سرشار از ایمان و یقین است.
شما همچون فرشته‌ای چراغی در دست گرفتید و مرا به سرزمین نور و عشق هدایت کردید آرامش آغوش شما و گرمای دستانتان مرا تا به آسمان‌ها برد گویی تازه متولد شده‌ام.
خداوند را شاکرم که شاگرد عاشق بی‌دریغی چون شما بودم، عشق شما که روز اول در من نهاده‌اید جوانه زد و اکنون تبدیل به درختی تنومند شده است، امیدوارم روزی چون شما بتوانم با خدمت کردن در این مسیر راه را بر زندگی تاریک و سرد جویندگان نور روشن کنم.
 
نویسنده و تایپ: همسفران لژیون راهنما همسفر فاطمه لژیون سوم 
ویراستاری: همسفر پریسا لژیون راهنما همسفر فاطمه لژیون سوم 
ارسال: همسفر لیلا لژیون راهنما همسفر فاطمه لژیون سوم 
همسفران نمایندگی پرستار

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .