مشارکت همسفر پریسا:
من میتوانم آرام باشم، من میتوانم مهربان باشم، من میتوانم صبور، کوشا، بخشنده و عادل، سازشگر، سازنده، غنی و ثروتساز، کوشا و توانگر، امیدوار و فعال، دانا و اندیشمند، راستگو و درستکردار، پاک و بیآلایش، علمدوست و عالم باشم، من میتوانم زیباییهای زندگیام را ببینم، میتوانم رشد کنم، پرواز کنم و فارغ از هر چیزی، حتی قالبم، به سمت نور حرکت کنم و تکامل بیابم.
اینها گفته من نیست؛ بلکه وعده خداست. اصلا خدا من را برای کسب همین مهارتها آفریده، اما خود خدا هم فرموده که برای کسب کردن اول باید راهش، فرمولش و رمزش را یاد بگیری و بیاموزی. از چه کسی و چه چیزی؟
از پدر و مادر، هستی، طبیعت، دوستان، معلم و استاد، جامعه، مدرسه و دانشگاه، سفر رفتن و تجربه کردنهای زیاد بیاموزم.
من آموزشهای لازم را در طی زندگیام گرفتم، سختیهای زیادی را پشت سر گذاشتم و از تجارب بسیاری هم عبور کردم؛ اما متوجه این موضوع نبودم که بانک وجودیم فقط در حال ذخیره کردن بوده و خروجی نداشته و عملا کارگشایی چندانی صورت نداده است یا به تعبیر و ادبیات کنگره، داناییم به دانایی موثر تبدیل نشده و مرا به فردی که متعادل باشد تبدیل نکرده است در کنگره فردی هست که تمام آن زمان طولانی عمرم را که گذراندم دوباره با من همقدم میشود اما فشردهتر و البته دقیقتر، تمام آموختههایم را زیر نظرش تثبیت میکنم و یک دوره کامل کارورزی میگذرانم، دیگر برای باز کردن گرههای کور زندگیام از دندانم کمک نمیگیرم؛ بلکه کمکم با اجرایی کردن تعلیماتش گرهها باز و بازتر میشوند و خیلی نامحسوس برایم به لذتی وصفنشدنی تبدیل میگردد.
من فکر میکنم که اگر کنگره یک مرکز احیای انسانی نامیده شده، فقط به خاطر آن حس عجیب است که از انسانی به نور دست یافته و شاکر به من رهجو منتقل میشود و این حس همه چیز است، این حس همه ماهیت هستی است، همه آن چیزی است که انسان، کنگره، راهنما و من هم به خاطرش خلق شدهایم و آن حس چیزی جز عشق، عشق و عشق نیست.
نمیدانم در حالیکه ارادت منی که کمترین هستم به پروردگارم، ستایش و پرستش گفته میشود، به محبت و لطفی که خدای عظیم نسبت به من دارد چه میگویند!؟
اما میدانم که خدا به واسطه همان لطف بیاندازه و هر لحظهایاش، حتی در کنگره هم، مرا از وجود چهار راهنما جان بزرگوار و بلندنظر که هر کدام از دیگری عشقتر و عاشقتر هستند بهرهمند کرده است و برایشان از خداوند ثابت قدم ماندن در عشق و ترفیع درجات را خواستارم.
این هفته میمون و مبارک راهنما را در راس به جناب مهندس جان جانانم که آرامشم را سبب شدهاند و به خانواده شاد و سبزشان، و همینطور به تمامی راهنمایان عاشق کنگره ۶۰ تبریک عرض میکنم و برای راهنمایان آینده مثل خودم آرزوی تجربه این جایگاه بلند مرتبه را دارم.
نارنجی رنگ عشقی است که من با امید به داشتن شالش، قدم برمیدارم.
مشارکت همسفر فاطمه:
در ابتدا این هفته مبارک و پرشگون را به جناب آقای مهندس و خانواده عزیز و محترمشان و همچنین به تمام راهنمایان راه عشق، صبور و مهربان تبریک میگویم.
راهنمایان بارانی هستند که بیمنت همه را سیراب میکنند و جانی دوباره میبخشند. راهنما به طور عامیانه به کسی گفته میشود که بَلدِ راه است؛ اما در کنگره ۶۰ به گونهای دیگر تعریف میشود.
راهنما در کنگره کسی است که خود، تمام ظلمات و تاریکیها را با خواست قلبی خویش و همینطور با عزم راسخ خود پشت سر گذاشته و به نور رسیده است. کسی که غم را به شادی و کینه و نفرت را به عشق تبدیل کرده است در واقع راهنما نمایانگر راهی برای رسیدن به صلح و آرامش است و کسانی که میخواهند از ظلمت به نور برسند را با صبر و بردباری و از خود گذشتگی خویش به درستی راهنمایی میکند.
راهنمای عزیزم اگر شما نبودید، چه کسی دستگیر من در این طوفان سهمگین زندگانی میشد و به سوی عشق، محبت و نور راهنمایی میکرد؟
مگر نه اینکه شما چراغ راه ما در این تاریکی و غفلت شدین؟
شما به عنوان یک راهنمای دلسوز هیچگاه دست پر مهر و محبت و مملو از امیدتان را از سر من برنداشتی و در مسیر درست و صراط مستقیم هدایتم کردی و به من درس از خودگذشتگی، عشق و ایثار و محبت دادی.
مشارکت همسفر لیلا:
هر زمان که عشق اشارتی به شما کرد در پیاش بشتابید، هرچند راه او سخت و ناهموار است و هر زمان با شما سخن میگويد او را باور كنيد.
عشق هدیهای نمیدهد مگر از گوهر ذات خویش زیرا عشق برای عشق کافی است.
راهنمای عزیزم در پی معشوق رفتید و راه دشوار و ناهموار رشد و رهایی را پیمودید و به مهر و محبت الهی رسیدید، دست از تلاش برنداشتید و هرآنچه که کسب نمودید را در طبق اخلاص گذاشتید و نثار ما کردید.
خدا را هزاران بار شکر میگویم که با شما آشنا شدم و در حضورتان درس عشق و محبت گرفتم، شما معجزهای بودید که خداوند یکتا برایم مقدر کرد. هفته راهنما را خدمت آقای مهندس عزیز و خانواده محترمشان و همچنین تمامی راهنمایان گرامی تبریک عرض مینمایم.
به امید آن روز که رهجویان امروزتان راهنمایان آینده باشند، همواره پایدار و سلامت باشید.
مشارکت همسفر فرزانه:
راهنمای عزیزم قطعا در مقابل ازخودگذشتگیها و ایثار شما واژه مناسبی برای تشکر کردن از شما را پیدا نمیکنم، واقعا مهربانی، صبر و تحمل شما در مقابل من که غرق در تاریکی بودم قابل ستایش است. از خدای بزرگم ممنونم که برای نجاتم از ظلمت و تاریکی راهنمایی چون شما را سر راهم قرار داد تا رسیدن به خداوند که همین نزدیکیها بود و چشم دل من نابینا شده بود، نشانم دهد تا خودم را از ضد ارزشهای فراوان نجات دهم. خیلی وقت بود سرد و یخ بودم و همه حسهای خوبم را گم کرده بودم ممنونم که با انتقال بهترین حسها دوباره گرما را به وجودم بخشیدید.
از خدای توانا میخواهم سایهتان مستدام باشد که بدون هیچ چشمداشتی برای همه ما تلاش میکنید.
امیدوارم راهنمای مهربانم همیشه لبتان خندان، وجودتان سلامت و قلبتان پر از آرامش باشد.
مشارکت همسفر سعیده:
سالیان سال روز معلم را به معلمان مقطع های مدرسه تبریک میگفتیم و یکسری را بیشتر از دیگری دوست داشتیم؛ زیرا فقط خوب درس دادن برای ما مهم نبود، انسانی برخورد کردن برای ما ارزش داشت. معلمی که ما را درک کند و زبان مشترکی با ما داشته باشد. مدرسه و دانشگاه گذشت، فقط دیگر اسم روز معلم ما را یاد روزهای قدیم میانداخت
و اما حالا بعد از گذشت ۱۸ ماه با تمام ذوق و شوقم و با تمام وجودم راهنمای خودم را دوست دارم و برای ایشان احترام قائلم.
نه تنها به من آموزش داد بلکه پا به پای من راه آمد، درست قدم برداشتن را با لبخند ملیحش به من یاد داد و آنجایی که باید تذکر میداد تا کودک درونم گستاخ و بیپروا نشود را آموزش داد.
این راهنما، خودش سنگلاخهای این مسیر را رد کرده بود، با پاهای تاول زده طی کردن مسیر را به ما نشتن داد و حالا در کنار ما است و به ما یاد داد راه از چاه کجاست.
نمیدانم با چه زبانی و با چه کلامی و با چه گفتاری این هفته و این روز را به راهنمای خوب خودم تبریک بگویم.
فقط امیدوارم راهشان پر رهرو باشد.
نویسنده و تایپ: همسفران لژیون راهنما همسفر فاطمه لژیون سوم
ویراستاری: همسفر پریسا لژیون راهنما همسفر فاطمه لژیون سوم
ارسال: همسفر لیلا لژیون راهنما همسفر فاطمه لژیون سوم
همسفران نمایندگی پرستار
- تعداد بازدید از این مطلب :
197