جلسه سیزدهم از دوره اول کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰، نمایندگی لویی پاستور با استادی ایجنت محترم مسافر سعید، نگهبانی مسافر سیامک و دبیری مسافر ادیب با دستور جلسه «هفته راهنما» در روز دوشنبه ۱۰ اردیبهشتماه ۱۴۰۳ در ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
خدا را شکر میکنم که در این هفته قشنگ اینجا هستم و اجازه خدمت کردن به من دادهشده که بیایم و از شما آموزش بگیرم. دبیر اشاره به خبر خوبی کردند که آقای مهندس فرمودند که میتوانیم ۸۰ درصد پولهای پهلوانها را در شعبه خودمان مصرف کنیم، این خبر خوبی است، انشاءالله که پهلوانهای زیادی داشته باشیم و بتوانیم حتی برای خودمان یک شعبه بخریم. این موضوع دور از تصور و دور از دسترس نیست، فقط کافی است به درک این موضوع برسیم که هر کاری که میکنیم برای خودمان است، اگر آمدیم اینجا که به درمان برسیم برای خودمان است، اگر اینجا خدمتی میکنیم یا پولی پرداخت میکنیم برای خودمان است.
خوب، من این هفته را در ابتدا به آقای مهندس دژاکام که استاد راهنمای همه ما هستند تبریک عرض میکنم، به خانواده محترمشان، تمام دیدهبانهای محترم کنگره و تمام راهنماهای کنگره علیالخصوص راهنماهای شعبه خودمان که الحق و الانصاف بهخوبی و با سختکوشی در حال خدمت کردن و انجام کار درست هستند تبریک عرض میکنم و از همه آنها تشکر میکنم و قدردان زحمات همه عزیزان هستم. ما ۴ تا جشن در کنگره داریم؛ جشن راهنما، جشن ایجنت و مرزبان، جشن همسفر و جشن دیدهبان. در این چهار جشن به ما قدردانی آموزش داده میشود. بارها گفتهشده است که کوچکترین کاری که در کنگره انجام میشود درمان اعتیاد است.
دیگر سالهاست آقای مهندس پرونده این موضوع را بسته است و هر کس که خودش بخواهد بهراحتی میتواند در کنگره به درمان برسد فقط کافی است به علائم جاده توجه کنیم و به حرفهای راهنما بهدقت عمل کنیم، در اینصورت بهراحتی میتوانیم به انتهای مسیر برسیم. ما در کنگره باید بتوانیم بخشندگی را یاد بگیریم، باید معرفت را یاد بگیریم و عدالت را یاد بگیریم، باید عمل سالم را یاد بگیریم و حرفمان با عملمان یکی باشد.
راهنما کسی است که قبلاً مصرفکننده بوده است و از دل تاریکیها بیرون آمده است از جمله خود من، وقتی به گذشته مروری میکنم میبینم که یک سفر اولی با حال خراب بودم و همه زندگیام از دست رفته بود و در آن شرایط کنگره و راهنما به من کمک کرد و من هیچگاه این را فراموش نخواهم کرد. نه کاری داشتم و نه پولی و زندگیام در حال از هم پاشیدن بود. این راهنمای من بود که با صبر و شکیبایی و بردباری و با علم خودش به من نور داد و من موظف هستم که از این نور خودم به رهجوهای خودم هم بدهم.
راهنماهای کنگره ۶۰ کسانی هستند که از وقت خودشان، جان و مال خودشان و جسم خودشان میگذرند، چون آنها بخشندگی را یاد گرفته اند. یادگرفتن بخشندگی کار هرکسی نیست، اگر من بیایم و پولی را به کنگره کمک کنم و پیش خود فکر کنم که اگر این کمک من نباشد کنگره لنگ میماند و یا اگر من راهنما بیایم وقت خودم را بگذارم و بعد از مدتی فکر کنم که اگر یک روز نیایم کنگره لنگ میماند اصلاً از این خبرها نیست؛ کنگره با سرعت به راه خودش ادامه میدهد، این من سعید هستم که به کنگره نیاز دارم. همانگونه که یک راهنما دارد وظیفه خود را بهخوبی انجام میدهد از وقت خود و از جان و مال خود میگذرد و اینجا میآید و خدمت میکند، (که البته در درجه اول برای خودش و برای حال خوش خودش میباشد) به همین شکل من رهجو نیز وظیفهدارم به بهترین شکل از راهنما تقدیر کنم و به بهترین شکل تشکر کنم.
اگر این تقدیر و تشکر را انجام دادم به من نیز این جایگاه داده خواهد شد و مال من میشود و هیچکس نمیتواند این رهایی را از من بگیرد. چون یاد گرفتم که قدردان زحمات معلمان خودم باشم، قدردان زحمات راهنمای خودم باشم، این قدردانی نه تنها در قبال راهنما بلکه در قبال خانواده، همسر، پدر، مادر و حتی این هوایی که تنفس میکنیم است.
تمام اینها نیاز به شکرگزاری دارد و این شکرگزاری فقط به کلام نیست، با قلب است یا به قول آقای مهندس با کلام با قلب و با دادن پاکت است. پاکتی که بدانیم واقعاً چقدر ارزش دارد! شما الان اگر بخواهید به کمپ بروید، نمیدانم چقدر باید پرداخت کنید ولی آن زمان که من رفتم در سال ۸۹ مبلغ ۲۵۰ هزار تومان بابت ۲۱ روز از من گرفتند که در کمپ من درمان شوم که الان نمیدانم مبلغ آن چقدر است، یا یکشب بیمارستان رفتن برای انجام URD هزینه بسیار زیادی صرف میشود تا یک نفر ترک کند نه اینکه حتی درمان شود فقط برای ترک کردن، پس من باید با خودم مرور کنم و فکر کنم که این کمک و حرکت راهنما چقدر ارزش دارد؟ اندازه آن چقدر است؟ امیدوارم که همه ما بتوانیم به شایستگی از راهنماهای خودمان تقدیر کنیم, باید تقدیر کنیم تا این رهایی برای ما ثابت و ماندگار گردد.
کسانی که فقط در سفر اول میآیند و گل رهایی خود را میگیرند و میروند و پشت سرخود را نگاه نمیکنند به این معناست که هنوز بخشندگی و معرفت را یاد نگرفتند. البته در قبال خودشان یاد نگرفتهاند وگرنه راهنماها هیچ کدام به پول و قدردانی ما احتیاجی ندارند، هیچکدام به پول ما احتیاجی ندارند؛ مگر چقدر میخواهد بشود؟ کجای مشکل زندگی راهنما را حل میکند؟
ولی پاکتی را که من با تمام وجودم میدهم در درجه اول احترام و ارزش به خودم میگذارم. برای مثال منی که چندین سال رهایی دارم و میآیم و به قول آقای مهندس یک ۵ هزار تومانی کهنه در پاکت میگذارم، بدون دل نوشته و از سر رفع تکلیف این یعنی اینکه من خودم ارزش خودم را نمیدانم، به راهنما که احترام نگذاشتهام هیچ، به خودم هم احترام نگذاشتهام اینها را به من یاد دادهاند که به شما میگویم.
همه حرفهایی که در کنگره زده میشود آموزشهای آقای مهندس است که به ما معرفت یاد میدهند و به ما بزرگی یاد میدهند و به ما بزرگی کردن را یاد میدهند. بزرگی کردن کار هرکسی نیست، ادای بزرگی کردن را درآوردن که فایدهای ندارد، باید واقعا بزرگ شویم وقتی درمان میشویم تازه ابتدای مسیر است، خیلیها درمان میشوند و میروند.
یعنی همان ابتدای راه پای خود را قطع میکنند. از این موهبت بزرگ الهی که قرار است در مسیرشان قرار بگیرد. اگر آمدی و ادامه دادی و بخشندگی را یاد گرفتی، اگر آمدی و شال راهنمایی را در کنار راهنمایت به گردن انداختی، آنگاه میتوانی کمی از زحمات راهنمای خود را جبران کنی که البته زحمات راهنما را با هیچ چیز نمیشود جبران کرد.
امیدوارم در این هفته همه ما بتوانیم به بهترین شکل از راهنماهای خود تقدیر و تشکر کنیم، من زیاد صحبت نمیکنم، دبیر گفتند که آقای مهندس فرمودند: «استاد جلسه فقط باید ۵ دقیقه صحبت کند» و این قوانین را برای من سعید گذاشتهاند که باید آنها را اجرا کنم اگر اجرا کردم میتوانم در مسیر صراط مستقیم به راه خودم ادامه بدهم و اگر نقض فرمان انجام دهم نمیتوانم در مسیر صراط مستقیم باشم.
تایپ: مسافر علی (لژیون دوم)
عکس: مسافر محمدحسن (لژیون دوم)
ویراستاری و ارسال: مسافر میثم (لژیون دوم)
- تعداد بازدید از این مطلب :
245