مشارکت راهنما همسفر معصومه:
این هفته پرشگون را خدمت آقای مهندس و خانواده محترمشان که اولین راهنمایان کنگره ۶۰ هستند و تمام راهنمایان و راهنمای خوب خودم تبریک عرض مینمایم.
ایشان با تمام وجودش درس زندگی و عشق به من آموخت و با وجود گرمابخش خود کالبد یخزده و تاریک مرا به سوی نور و روشنایی هدایت نمود و جانی دوباره به روح سرد من بخشید.
ای راهنمای عزیزم با کلام روحبخش و دلنشینت موسیقی زندگی را به من هدیه دادی و همچون سرو ایستادگی را به من آموختی که مانند قلههای ایثار و استقامت باشم.
آموختی که چگونه گمشده خود را بیابم و او را در آغوش بگیرم و به او جان دوباره بدهم و از سوی تاریکی به سوی نور، روشنایی و معرفت حرکت کنم در این مسیر به من آموختی که باید در اولین قدم خود را تزکیه و پالایش کنم و جهانبینی درست را به من آموختی تا گمشده خود را بیابم و خودم را بشناسم که هرکس خود را شناخت خدای خود را شناخته است.
ای راهنمای عزیزم سلاح ایمان را در وجود من قدرتمند کردی که من با سپری قوی وارد میدان زندگی شوم و اسیر تاریکی و ظلمت نشوم، شما برای من همانند وادی چهاردهم هستی که سراسر وجودت جز عشق، محبت و بخشندگی چیز دیگری نیست و از این گرمای عشق و محبت مرا سیراب نمودی.
امیدوارم بتوانم امانتدار خوبی باشم و تمام این امانتها را در جای خود استفاده کنم و ادامه دهنده راه شما باشم.
به خاطر تمام زحمات از شما سپاسگزارم و امیدوارم همیشه سایه لطف خدا بالای سرتان و نگهدارتان باشد.
مشارکت همسفر فاطمه:
هیچ وقت روزهای اولی که با ناامیدی وارد کنگره شدم را فراموش نمیکنم آن روز با دلی لرزان مقابل راهنمای تازه واردین نشستم و ایشان با آرامش تمام همه چیز را برایم توضیح داد بعد از سه جلسه مشاور به من گفتند از بین افرادی که شال نارنجی دارند باید یک نفر را با حس خودت انتخاب کنی و در کنار او آموزش ببینی، بین همه راهنماها حس و حالم با چهرهای متین و آرام گره خورد و راهنمایم را انتخاب کردم.
جلسات اول سر لژیون خیلی گیج و گنگ بودم و زیاد متوجه حرفها نمیشدم؛ اما بعد از گذشت چند جلسه حرفها را متوجه میشدم، ولی سوالات زیادی در ذهنم به وجود میآمد و همه را از راهنمای عزیزم میپرسیدم و ایشان با صبر و حوصله به سوالاتم پاسخ میدادند.
چهار سال رهجوی ایشان بودم و در این مدت از ایشان بسیار آموختم، بعد از مراسم تجلیل ایشان بسیار سردرگم شده بودم که حالا چه کسی را جایگزین کنم یک هفته را بدون راهنما سپری کردم اما وقتی که یکی از هملژیونیهای خودم را با شال نارنجی دیدم نور امید در دلم تابید و ایشان را به عنوان راهنمای دوم انتخاب کردم و از این کارم بسیار خرسند هستم چون در این مدت خیلی چیزها نیز از ایشان آموختم و میآموزم.
برای هر دو راهنمای خوبم آرزوی سلامتی و سربلندی دارم، متاسفانه چند بار در آزمون راهنمایی شرکت کردم و لیاقت خدمت در این جایگاه نصیبم نشد انشالله که امسال بتوانم در این جایگاه با ارزش خدمت کنم.
هفته راهنما بر همه راهنمایان کنگره ۶۰ مبارک باد.
مشارکت همسفر شیرین:
راهنما برای من الگوی عشق، ایثار و محبت واقعی است کسی که آرامش، آموزش، سلامتی جسم و روانم را به من هدیه داد. کسی که تجربیات خود را صادقانه و بیتوقع در اختیار من قرار داد و از جان، مال و استراحت خویش گذشت تا من را به حال خوش، آرامش و دانایی نزدیک کند. او تمام تلاش خود را کرد که نگاه من را به زندگی و مشکلاتم تغییر دهد و شرایط رشد فکری مرا فراهم سازد؛ ضمن اینکه شوق خدمت و عشق بلاعوض به دیگران را در من افزایش داد و باعث شد درک بیشتری از دیگران مخصوصا از مسافرم و شناخت بهتری از بیماری اعتیاد که او را خانه نشین کرد؛ داشته باشم.
بیماری که هر روز بیشتر از روز پیش تخریبهایش را نمایان میکند و تجربهای جدید را برایم به دنبال دارد من از راهنمایم صبر و توکل درست را آموختم، توکل یعنی قبل از وکیل قرار دادن خداوند، برای آنچه که خود در حل آن عاجز هستم باید با تفکر و تلاش حرکت کنم و امیدوار و مطمئن به قدرت لایزال او باشم.
حال که او و بیماریاش را درک کردم چه باید کنم؟ من آموختم خماری و سندرم محرومیت یعنی چه و زمانی که مسافرم خمار و نیازمند مواد است با بحث، گفتگو و سرزنش حال او را بدتر نکنم و اگر نیاز مالی داشت از او در حد نیازش مضایقه نکنم کاری که همیشه انجام میدادم و تصور میکردم اگر پول نداشته باشد، مصرف نمیکند ولی چقدر اشتباه میکردم و نمیدانستم که در آن لحظه تنها چیزی که حال او را خوب میکند و او را به تعادل میرساند همان مواد است و چقدر او در آن زمان حال خرابی دارد. یاد گرفتم وقتی مسافرم دچار توهم و یا رفتارهای چندگانه میشود؛ سکوت کنم و بیشتر به او محبت کنم و دیگران را توجیه کنم که رفتارهایش عمدی نیست بلکه اثر مواد است. اما گاهی با وجود همه آموزشها و تلاشها وقتی احساس مادرانهام اوج میگیرد و نیروهای منفی از آن برای خراب کردن حالم و تضعیف ایمان و امیدم سوء استفاده میکنند به خود میگویم که مگر نه اینکه خداوند گفته است مرا بخوان تا تو را اجابت کنم؟ مگر نه اینکه راز و نیازها و دعاها زمانی مورد قبول قرار میگیرد که در مسیر ارزشها و صراط مستقیم باشیم، مسئولیت خود را بپذیریم از فرامین پیروی کرده و از تلاش دست نکشیم؟ پس چرا منکه همیشه سعی بر انجام همه اینها کردهام خداوند جوابم را نمیدهد؟ چرا شوق درمان و آمدن به کنگره را در وجود مسافرم زیاد نمیکند؟ تا کی صبر و تحمل داشته باشم؟ این زمان است که آموزشهای راهنمای خوبم، عشق و ایمانم به خداوند به یاریام میآیند و میگویند که خداوند به او اختیار داده است تا هرگونه میخواهد تقدیر خود را بنویسد و تا زمانی که او از بودن در تاریکی و سیاهچالی که در آن قرار دارد خسته و بیزار نشود و نخواهد از آن بیرون بیاید، نه شیونهای من که بر بالای چاه ایستادهای و برای نجات او درخواست کمک میکنی نه ریسمان الهی که در پاسخ به فریادهای تو توسط نیروهای الهی کنگره برای کمک به او به درون چاه انداخته شده را میبیند و نه اثری دارد مگر اینکه خودش برای نجات خودش با تمام نیرو و میل به رهایی خودش چنگ به ریسمان الهی بزند و با امید و تلاش بیشتر خود را با آن طناب محکم خداوند که چیزی جز کنگره نیست به روشنایی و رهایی برساند.
به امید دیدن آن روز بوسه بر گامها و دستان استوار راهنمایم و نخستین راهنمای کنگره ۶۰ جناب آقای مهندس میزنم و این هفته پرشگون را بر همگان تبریک عرض میکنم.
مشارکت همسفر رقیه:
راهنما مثل شمع یا چراغی است که جلوی پای رهجو راه میرود تا مسیر را برای او روشن سازد چون که روزی کسی دیگر این مسیر را برای او روشن کرده است تا راه خودش را پیدا کند.
کسی که وارد کنگره میشود اولین الگوی رفتاری او راهنمایش میباشد پس او درس زندگی کردن و چگونه زیستن را به رهجو یاد میدهد تا رهجو در پرتو نور او خودش را به جایگاهی که تعلق دارد؛ برساند و بتواند هدفش را دنبال کند در غیر این صورت به نتیجه نخواهد رسید.
راهنما معلم و مربی بیجیره و مواجبی است که تمام وقت خود را برای تربیت رهجو صرف میکند یعنی هر زمانی حال رهجو خراب باشد و از زندگی به تنگ آمده باشد اجازه این را دارد که به راهنما و معلم خود زنگ بزند و مشکلاتش را بگوید و او بدون هیچ عذر و بهانهای ساعتها پای صحبت رهجو مینشیند تا او را از حالت سردرگمی بیرون بیاورد.
در کنگره کسی به خاطر پول یا چیزهای مادی کار نمیکند و همه با عشق و علاقه خودشان کار میکنند راهنما به رهجو عشق میورزد و عشق و عاشقی را به او منتقل میکند او هر روز سعی میکند گرهای از گرههای مشکلات رهجو را بگشاید تا رهجویش را به کارهای نیک جذب کند. عشق و ایمان راهنما آنقدر عمیق است که میتواند رهجویش را به جایی برساند تا نور، محبت و عشق همیشه از او تراوش کند و در آخر کنگره مکانی است که وقتی کسی وارد آن میشود احساس میکند وارد معبدی شده است که سرتاسر آن پاکی و نیکی است.
نویسنده و تایپ: همسفران لژیون راهنما همسفر معصومه لژیون هفتم
ویراستاری و ارسال: همسفر نیلوفر لژیون راهنما همسفر فاطمه لژیون سوم
همسفران نمایندگی پرستار
- تعداد بازدید از این مطلب :
172