از من پرسید به چه کسی راهنما گفته میشود؟ گفتم به کسی که راه را نشان میدهد. گفت چه راهی؟ گفتم راه رسیدن به خودت را. با تعجب پرسید؟ راه رسیدن به خودم؟ مگر خودم راه را گم کردهام؟ گفتم تو را نمیدانم؛ اما من خیلی سال بود که آدرس خود را گم کرده بودم. متحیرتر شد. با شگفتی از من پرسید نشانههای گم کردن راه چیست؟ گفتم تحت هیچ شرایطی حالم خوب نبود. از داشتهها راضی نبودم و به درون تاریکیها فرو رفته بودم. از زندگی ناامید و از اصل خود دور مانده بودم. گفت راهنما راه را به تو نشان داد؟ گفتم آری. باز پرسید، چگونه؟ گفتم دستم را به دستان گرمش سپردم و به سخنانش گوش دادم. به او گفتم راهنما به من گفت راه سخت است. پر از پستی، بلندی و پر از تاریکی و روشنی است. وقتی دلم لرزید نگاه گرمی به من کرد. دستانم را بهگرمی گرفت و گفت کنارت هستم راه را نشانت میدهم؛ اما نباید خسته شوی؛ باید محکم و استوار قدم برداری. دلم به نگاهش قرص شد. همراهش شدم. تمام تلاشم را کردم که پای در جای پایش بگذارم.
هر وقت سختی راه خسته و دلسردم میکرد، گریه و زاری میکردم و یا شکوه و شکایت. مرا به گرمی به آغوش میگرفت؛ کلام زیبایی از استادش میگفت و لبخندی دلنشین میزد. انگار که جانی دوباره میگرفتم. برای مدتی پر انرژی میشدم و قویتر به حرکت ادامه میدادم. کم کم روزنههای نور را میدیدم. کمکم معنی کلامش را درک میکردم. یخ وجودم از گرمای کلامش باز میشد. حسها بهنرمی پدیدار میشدند و آهسته آهسته به آرامشی میرسیدم که هیچ کجا پیدا نکرده بودم.
آری؛ راهنمایم مسیر نور را به من نشان میداد. چه خوب راه را میدانست. انگار این راه را هزاران بار رفته بود. تمام کوچه و پس کوچههایش را میدانست. فهمیدم دردم را میشناسد. سخنم را میفهمد. من فهمیدم زمانی که از اعماق قلبت بخواهی و دنبال راه بگردی راه برایت نمایان میشود. برای من اینگونه و توسط راهنمایم نمایان شد. راهنمایی از جنس نور و همجنس راهنمایانش.
هفته راهنما را به جناب مهندس و خانواده محترمشان و تمامی راهنمایان کنگره۶۰ تبریک میگویم.
نویسنده و رابط خبری: همسفر سمیه لژیون راهنما همسفر بهجت (لژیون ششم)
ویرایش و ارسال: همسفر منیره لژیون راهنما همسفر اسرین (لژیون بیستوسوم)
همسفران نمایندگی آکادمی
- تعداد بازدید از این مطلب :
168