☆ای نشانهی پاکی
☆ای امید بیداری
☆ای راهنمای خوبم
☆ای محبت جاری
☆ من اسیر شب بودم
☆ توچراغ راه من
☆ مثل ماه تابیدی
☆ در شب سیاه من
☆ از تو دیدگان من
☆ چون ستاره روشن شد
☆ نکتههای شیرینت
☆ شمع روشن من شد
☆ راه زندگانی را
☆ تو به من نشان دادی
☆ شور و عشق وایمان را
☆ در دلم تو بنهادی
☆ خانهی دل من شد
☆ جایگاه مهر تو
☆ من همیشه میمانم
☆ در پناه مهر تو
روزی که تصمیم گرفتم به کنگره بیایم تنها یک دلیل داشتم حال خرابم و دل شکستهام!
به نقطهای رسیدم که احساس میکردم هیچکس درد مرا نمیفهمد، هیچکس مرا نمیبیند؛
رنجهایم را!
اشکهایم را!
دل شکستهام را!
و طوفانی را که به سختی پشت سر میگذاشتم و همه چیز مرا در هم شکسته بود!
همه تن و روح رنجورم پر از درد بود،
دردی که از کلمات و نگاه سنگین دیگران به من وارد میشد، نه از مشکلات اعتیاد مسافرم،
من درد و رنج خودم را به خوبی می دانستم و با او دست و پنجه نرم میکردم، نیازی به نمکی نبود که دیگران بر زخمم میپاشیدند، می خواستم با همه توانم بایستم میخواستم تن رنجور و خمیدهام را سر پا نگه دارم، می خواستم طوفانی را که زندگیام را، عشقم را، امیدم را، در هم شکسته پشت سر بگذارم و با وجود همه دردهایم بایستم و از نو بسازم همه آنچه را که از دست رفته بود،
اما مرا نفهمیدند، درد مرا نکشیدند و ناآگاهانه قضاوتم کردند برای آنچه که نقشی در آن نداشتم،
من باید میبودم، و باید قوی میماندم، کنار کسی که روزی تکیه گاهم بود و امروز من باید تکیه گاهش میشدم تا زخمهایش را التیام بخشم و دلگرمیاش باشم تا خودش را پیدا کند، برای اینکه بتواند از این مسیر سخت به سلامت عبور کند و پیلهای را که تاریکی اعتیاد دور آن تنیده بود از هم پاره کند، خودش را بیرون بکشد و همچون یک پروانه رها شود،
دلم تنگ بود، دلم تنگ بود برای کسی که روزگاری مهربانی و سخاوتش، آرامش و خوش قلبیاش، عشق و عاطفهاش و اخلاق نیکویش، زبانزد همه بود و امروز کسی شده بود آنقدر عجیب و غریبه که شناختنش برای همه سخت بود.
آمدم به کنگره تا کسی باشد حال مرا بفهمد، راه مرا رفته باشد و زخمها و دردهای قلب و روح مرا با همه وجودش لمس کرده باشد، کسی که همچون من زمانی گم کردهای داشت که برای پیدا کردنش همه درها را زده باشد.
راهنمای عزیزم به یاد میآورم روز اولی را که پر از درد و ناامیدی کنارت نشستم اما شما با لبخند و دلگرمی به من نوید روزهای خوش را میدادید،
گفتید فاطمه بهت قول میدهم همه چیز درست میشود من ایمان دارم، فقط تو حرکت کن که با حرکت راه نمایان میشود.
با من خسته دل، صبوری کردید، نکته به نکته درس زندگانی و امید دادی، راه و رسم زندگی را از نگاه دیگری به من آموختی و من آن روزها جاهلتر از آن بودم که بفهمم و درک کنم و با بیقراریهایم شکوه میکردم از دردهایم، و گاهی میخواستم کم بیاورم و همه چیز را رها کنم.
نمیدانستم مشکلات لعنت خدا نیستند، بلکه آنان آمدهاند تا اندازه مرا بزرگ کنند و مرا به جایی برسانند که لیاقت مقام انسانیت است.
من در تاریکی بودم، کور و کر شده بودم، حق را نه میدیدم و نه میشنیدم، اما شدی چراغ راهم، در تمام پیچ و تاب مسیرم، در تمام پرتگاههایی که هر آن، با یک انتخاب و عملکرد غلط، فاصلهای تا سقوط نداشتم، مرا تنها نگذاشتی و هم پایم آمدی، دستم را گرفتی و قوت قلبم شدی تا قدمهایم را محکمتر بردارم.
بعد از سالها رنج کشیدن، اکنون کسی کنارم است که مرا میفهمد، درد مرا لمس کرده است و با همه وجود کنارم ایستاده تا مرا از این گذرگاه سخت عبور دهد.
راستی تکرار عبور از این گذرگاه و یادآور روزهای پر از رنجت چقدر برایت دردآور بوده؟ چرا که دوباره همه آن روزها و لحظهها برایت یادآور شدند، اما بازم پا پس نکشیدی، چون به نقطهای از کمال و رشد و عشق رسیدی که با همه وجودت میخواهی به اسیران این مسیر سخت کمک کنی تا بچشند طعم آزادی و رهایی را!
راهنمای عزیزم به لطف پروردگارم که مرا به این مسیر پر از نور و دانایی سوق داد و با راهنمایی و آموزههای شما که همچون یک مادر، دلسوزانه و با زبان عشق به من داشتید، امروز در نقطهای ایستادهام که یاد گرفتم از پرتگاههای سر راهم چگونه عبور کنم که سقوط نکنم، گر چه هنوز به مقصد نرسیدهام و راه درازی در پیش دارم اما دیگر قامتم خمیده نیست، دیگر زخمهای تنم برایم دردآور نیست چرا که تاریکیام را در هم شکسته و از میان آن زخمها نور معرفت و عشق و دانایی به درونم میتابد و عقل خفتهام را بیدار میکند تا آن گونه که باید ببینم و آن گونه که باید زندگی کنم و یادگرفتم همگی در این مسیر پر پیچ و خم کنار هم باشیم و دست در دست هم دهیم تا با هم عبور کنیم، هم آوا شویم و سرود رهایی سر دهیم،
میبوسم دستت را و قدردان همه لحظههایی هستم که اگر آشفته و پر مشغله بودید با آرامش و مهربانیت سنگ صبور و چراغ راهم بودی تا خودم را پیدا کنم و به خودم برگردانم و آن گونه که شایسته است زندگی کنم.
نگارش:همسفر فاطمه(مجتبی)رهجو راهنما همسفر مریم (لژیون ۱۱)
ویراستاری و ارسال: همسفر فروغ رهجو راهنما همسفر مریم (لژیون ۱۱)
همسفران نمایندگی دانیال اهواز
- تعداد بازدید از این مطلب :
254