سلام دوستان سحر هستم همسفر
ادیبی را گفتند؛ چرا معلم را بیشتر از پدر ستایش میکنی؟!.
گفت: پدر مرا از آسمانها به زمین آورد و معلم مرا از زمین به آسمان میبرد.
دستان پر مهرت را میفشارم و دل به عشق تو میسپارم.
فرمانبردار تو در راه فرماندهی نفسم هستم و قدردان زحمات تو خواهم بود.
تو همان خاصی هستی، که از گوهر وجود از زمان پرارزش خود از دل و زبان خود نثار میکنی، جایگاه تو در آسمانهاست…
ای رب، معلم، مربی و راهنمای من خانم نرگس عزیزم قدردانی و سپاس مرا بپذیرید.
پایدار باشید روزتان مبارک.
سلام دوستان فاطمه هستم همسفر
راهنمای عزیزم تو برای من به منزلهی نوری هستی که در وجود خود جایگزین همان تاریکیای کردم که مدتهاست، سوار بر دوش من شده و با سنگینی خود مرا هر روز خستهتر و ناامیدتر میکند.
چگونه جبران این زحمات کنم، وقتی هنوز مدت زیادی نیست که با تو نشستهام و اینگونه چشمم به اطرافم باز شده و دنیا برایم روشن شده است.
حال فکر که میکنم، اگر مرا به حال خودم رها نکنی و کمکم کنی از این تاریکیها رها میشوم و این رهایی را از دستان مبارک تو بگیرم، چه موهبتی است. همینقدر بگویم که با تو حالم خوب است، من این خوب بودن را پرستش میکنم و مراقب آن هستم، چرا که به منزلهی گنجی است که به سختی بدست آمده است.
ماندگار و پیروز باشی خانم نرگس
نویسنده متن: همسفران لژیون چهاردهم، رهجوهای راهنما همسفر نرگس (لژیون چهاردهم)
ویرایش و ارسال مطلب: همسفر الهام، رهجوی راهنما همسفر رویا (لژیون هشتم
همسفران نمایندگی فردوسی)
- تعداد بازدید از این مطلب :
186