English Version
English

همه‌چیز در پرتو حس اتفاق افتاد

 همه‌چیز در پرتو حس اتفاق افتاد

سلام دوستان هایده هستم همسفر 

آن زمان که درونم لبریز از غم و ناامیدی بود، چشمانم به نگاه مهربان و پر از صمیمیتت گره خورد. کمی آرام گرفتم، اما زمانی که مرا مادرانه در آغوش فشردی، گویی؛ جهان برایم مملو از آرامش شد. خدا را هزاران بار شاکرم که از تمام جهان لبخندها و صدای آرامش‌بخشت نصیب من شده است. در این مکان مقدس شما را راهنما خطاب می‌کنند. به راستی که درست‌ترین لقب را به شما داده‌اند.

 در آن روزهایی که چشمانم جز سیاهی چیزی نمی‌دید، تو با صبوری، عشق و محبت راهنمای من به سمت روزهای روشن شدی. چگونه از تو سپاس‌گزاری کنم، بابت این عشق و محبت بلاعوضی که به من می‌دهی. اگر بخواهم، از عشق و علاقه‌ام برایت بگویم، تمام کاغذهای دنیا را هم بیاورند، باز هم کم است. تمام تلاشم را می‌کنم، بتوانم ذره ای از زحمات شما را جبران کنم.

سلامت گفتم؛ پیامم دادی

پیامت چراغ راه زندگیم شد

و مرا به سرزمین نور و آگاهی هدایت کرد.

ای آیینه‌ی تمام نمای عشق، محبت و ایثار هر روزت مبارک باد.

سلام دوستان زهرا هستم همسفر 

 همه‌چیز در پرتو حس اتفاق افتاد.

بعد از آشنایی با راهنمای مهربانم خانم تکتم عزیز به دنیایی جدید پا نهادم، الفبای زندگی را از سرچشمه نگاهش آموختم. او با مهرش مرا از این زمین خاکی به سرزمین نور و ترانه برد، چشم‌هایم 

را پر از زیبایی کرد، اندیشیدن و راه درست زندگی کردن را به من آموخت، که در برابر طوفان‌های زندگی ایستادگی کنم، درس صبر، استقامت و صلابت داد. در پرتوی این آموزه‌ها بود که زندگی آرام و پر از صلح و صفا را امروز تجربه می‌کنم.

راهنمای عزيزم یادت همیشه در ذهنم، عشقت در قلبم و عطر مهربانت همیشه در وجودم جاری است. به نوبه خودم هفته راهنما را به خانم تکتم عزيزم و همه راهنمایان محترم کنگره ۶۰ که چراغ راه زندگی و آینه تمام نمای عشق، محبت و ایثار هستند، تبریک عرض می‌کنم.

با سپاس فراوان روزتان مبارک.

سلام دوستان سمیرا هستم همسفر 

قبل از هر سخنی هفته‌ی راهنما را به بنیان کنگره۶۰ جناب مهندس و خانم آنی بزرگوار تبریک می‌گویم.

چند سالی بود که روز و شبم رنگ هم شده بودند، شادی برایم معنایی نداشت، با اشکی که در چشمانم بود، به دخترانم لبخند می‌زدم و در ذهنم آینده آن‌ها را ترسیم می‌کردم که الهی شبیه من نباشد. کور سوی امیدی در دلم بود که می‌گفت؛ بخواه تا بشود. خواسته‌ام را قوی‌تر کردم، نور امید در زندگیم شروع به تابیدن کرد. وارد کنگره که شدم، سراسر وجودم یخ‌زده بود، بغض در گلو و اشک در چشمانم موج می‌زد. کسی را می‌طلبیدم که دستانم را گرم کند، اشک چشمانم را پاک کند و بغض فرو خورده‌ام را بشکند، مثل کودکی که در سرمای زمستان در کوهستانی سرد به دنبال آغوش مادرش بود. در همین حس و حال بودم که با تمام وجودم بوی او را استشمام کردم، از بین گل‌های زیادی که اطرافم بودند، من به سمت آن گل رفتم و در کنارش آرامش گرفتم، او کسی نیست، جز راهنمای توانمندم که عاشقانه و مستانه او را می‌پرستم. او روزهای سرد مرا گرما بخشید، به من درس محبت، از خودگذشتگی، عشق و فداکاری آموخت، تا رشد کنم و از بند تاریکی‌ها رها شوم. آموختن درس زندگی در جوار کسی که از جنس خود من و از درد من آگاه است، لذت‌بخش است. 

از قدرت مطلق برای راهنمایم بهترین راه، بهترین حال و بهترین زندگی را آرزومندم.

سلام دوستان فاطمه هستم همسفر 

 در این خاک در این مزرعه پاک

به جز مهر به جز عشق دگر تخم نکاریم.

روزی روزگاری من بودم، پر از خستگی و ناامیدی، خشم و حسادت‌های بی‌گمان پر از کینه‌های عمیق، در میان آن همه حس‌های آلوده و سر در گم از خداوند می‌خواستم، راهی پیدا شود، تا از حیرانی نجات یابم، چرا هر چه به دنبال آرامش می‌گردم، نمی‌یابم. خدایا می‌شود، گوشه‌ای از بودن‌هایت را به من نشان دهی و چراهای دیگر ....

در میان این همه حیرانی و پوچی روزی با فرشته‌ای آشنا شدم که جواب سوالاتم را یکی پس از دیگری می‌داد و به معنای واقعی مرا با تمام پیوندهای نامیمون آشنا کرد و گفت؛ باید بدانی که با حرکت خودت راه نمایان خواهد شد. هر کجا ماندم و سوالی پرسیدم، جوابش پیش همان فرشته بود. حال بعد از چند سال بی‌راهه‌ها و راه درست را با کمک وی پیدا کردم.

فرشته‌ی زمینی من روزت مبارک.

 راهنمای عزیزم خانم تکتم عزیزم از خداوند متعال بهترین‌های زمین و سمأ را برایتان خواستارم .

این هفته بزرگ و عظیم را در رأس به آقای مهندس و خانواده محترمشان و به تمام راهنمایان کنگره ۶۰ تبریک عرض می‌کنم.

نویسنده متن: همسفران لژیون هفتم، رهجوهای راهنما همسفر تکتم (لژیون هفتم)

ویرایش و ارسال مطلب: همسفر الهام، رهجوی راهنما همسفر رویا (لژیون هشتم)

همسفران نمایندگی فردوسی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .