English Version
English

خیلی وقت‌ها انسان اصلاً نمی‌خواهد فکر کند

خیلی وقت‌ها انسان اصلاً نمی‌خواهد فکر کند

جلسه دوازدهم از دور بیست و شش‌ام  کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی سهروردی اصفهان، با استادی راهنما مسافر امید، نگهبانی مسافر محسن و دبیری مسافر محسن با دستور جلسه " وادی دوم و تأثیر آن روی من " و دستور جلسه دوم، اولین سال رهایی راهنمای محترم مسافر نصرالله، در روز پنجشنبه ششم اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۳ رأس ساعت 16 آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد محترم

سلام دوستان امید هستم یک مسافر
خب من از خدائ خودم شاکر و سپاس‌گزار هستم که امروز به من این توفیق را داد که در شعبه سهروردی حضور داشته باشم و در جمع شما خدمت‌گزاران عزیز باشم و از شما آموزش بگیرم و بتوانیم حس و حال خوب خودمان را به دیگران که نیازمند این حس و حال خوب هستند انتقال بدهیم. خدا را شکر می‌کنم که می‌توانم امروز در این جایگاه قرار بگیرم. من قبل از هر چیزی هفته آینده که هفته راهنما می‌باشد را به همه‌ شما عزیزان و همۀ کمک راهنما‌‌ها در قسمت مسافران و قسمت همسفران تبریک می‌گویم و انشاللّه که بتوانیم در کنار هم موفق و سربلند باشیم.

خب دستور جلسه امروز در مورد وادی دوم هست. وادی دوم که می‌خواهد روی حس متمرکز بشود، که اگر در مسیر حرکت انسان این حس به سراغش بیاید و اجازه حرکت کردن را بخواهد از او بگیرد معلوم نیست که اگر به آن آگاهی لازم نرسیده باشد چه اتفاق‌های سنگینی برای او می‌افتد و چه بهائی را باید پرداخت کند. من برای این که در مورد این دستور جلسه صحبت کنم یک پاراگراف از وادی اول هست که من اول از آن استفاده می‌کنم که می‌گوید: ما همیشه در وادی تفکر به دنبال آن هستیم که ببینیم اصلاً می‌خواهیم تفکر کنیم یا نمی‌خواهیم، چون خیلی وقت‌ها انسان اصلاً نمی‌خواهد فکر کند و بعد می‌گوید حالم هم خوب نیست یا می‌گوید چرا مشکلات من حل نمی‌شود.

من چگونه می‌خواهم فکر کنم؟ طوری می‌خواهم فکر کنم که بتوانم از ناامیدی و ترس، از حقارت، از منیت عبور کنم. من به چه چیز‌هایی باید فکر کنم و به چه چیز های نباید فکر کنم و تمام این‌ها مسائلی می‌باشد که اگر ما به جزئیاتش آن در زندگیمان توجه نکنیم هیچ موقعه مشکلات ما حل نمی‌شود، شاید یک سفر اولی وقتی که برای اولین بار با این مسائل و این مطالب رو به رو می‌شود می‌گوید که چرا در وادی اول این مطالب را به من می‌گویی و یا می‌گوید این ها اصلاً چه ربطی به من دارد یا چه کاری می‌تواند برای من انجام بدهد ولی خیلی معنی دارد، آمده‌اید روی یکی از این صندلی‌ها نشسته‌اید، خب به چه چیزی باید فکر کنید؟ مسلماً به درمان، اما به مصرف مواد مخدر فکر می‌کنید.

آیا این جلسه امروز به تو انرژی می‌دهد یا از تو انرژی می‌گیرد، آیا تو را به سمت درمان حرکت می‌دهد یا به سمت سقوط حرکت می‌دهد، خب این‌ها خیلی برای ما مهم است که چطور و چگونه و به چه چیز‌هایی فکر کنم و به چه چیز‌هایی فکر نکنم، چگونه فکر کنم، می‌توانم به شکلی فکر کنم که امیدوار باشم یا به شکلی می‌توانم فکر کنم که بگویم زندگی برای من تمام شد؛ خب وقتی که از این وادی آموزش می‌گیریم و می‌خواهیم پر قدرت حرکت خودمان را آغاز کنیم، می‌آییم و وارد وادی دوم می‌شویم. اینجا هست که می‌گوید: تو یک حرکتی را شروع کردی که باید بدانی تو به هیچ نیستی، حتی اگر تو به نقطه‌ای از ناامیدی رسیده باشی که بگویی زندگی دیگر برای من تمام شده است باز به هیچ نیستید.

اتفاقی که همیشه ممکن است برای یک سفر اولی به وجود بیاید این است که خودشان را با خدمت‌گزار‌ها قیاس می‌کنند و می‌گویند نه این‌ها با من فرق دارند یا این‌ها اصلاً مسائلی که من دارم را ندارند. اما باید بدانید که این‌ها هم این مسائل را داشته‌اند. شاید خیلی بیشتر از شما هم این مسائل و مشکلات را داشته‌اند، ولی آمدند و حرکت خودشان را آغاز کرده‌اند و به نتیجه رسیده‌اند. شما وقتی که حرکت می‌کنید یک جایی تنبیه می‌شوید یک جایی سختی می‌کشید و..... در مسیر آموزشی این دو تا باهم خیلی فرق می‌کند، من وقتی که حرکت می‌کنم در مسیر آموزش رنج می‌برم ولی در ادامه این رنجِ تولید و سازندگی است.

ولی وقتی که در مسیر تاریکی حرکت می‌کنم تنبیه می‌شوم، مجازات می‌شوم، آنجا دارم مجازات می‌شوم و سختی می‌کشم و این سختی برای من عذاب آور است. اما سختی که در مسیر سازندگی هست شیرین و لذت بخش هست. تمام شماهای که در سفر اول هستید و در حال حرکت هستید، اگه سختی می‌کشید این سختی در کنار آموزش می‌باشد و در کنار آموزش فتح و رهائی می‌باشد، گشایش هست، دگرگونی در زندگی‌هایتان هست، برای همین است که ما هیچ موقعه نمی‌توانیم قضاوت کنیم که وقتی انسانی دارد عذاب می‌کشد این انسان بدی هست یا انسان خوبی هست و اجازه چنین کاری را هم نداریم شاید دارد سختی می‌کشد تا در مسیر آموزش به نتیجه برسد.

در ادامه می‌گوید که ما به جنگ نرم خود ادامه می‌دهیم تا به صورت خوبی از آزمایش بیرون بی‌آیید یعنی این ادامه دار می‌باشد، این حس ها مرتب می‌آید و ما باید از آن ها عبور کنیم، در هر مرحله‌ای که هستیم این حس‌ها به سراغ ما می‌آید و این حس‌ها جزئی از اپیدمی خلقت می‌باشد که ما بتوانیم به آن قدرت و توان بالا برسیم تا بتوانیم در حیات و هستی مسئولیت بالاتری را بپذیریم و در ادامه یکی از ذرات جرقه‌ایی می‌شود که به وسعت نور می‌رسد. چرا می‌گویم مثل ذرات جرقه می‌شود به وسعت نور رسید، چون هر موضوعی از یک نقطه‌ای شروع می‌شود. شما با یک گندم می‌توانید به یک دشت گندم برسید، اگر یک نفر درمان شود بقیه انسان‌ها می‌توانند درمان بشوند.

تمام هستی در حال تلاش است که از ذرات جرقه به وسعت نور برسند، و این الگو‌ای هست که یک انسان می‌تواند داشته باشد که بتواند هر لحظه در زندگی خودش از یک نقطه به وسعت نوری برسد. ببینید آقای مهندس درمان شد و بعد از آقای مهندس چند هزار نفر انسان با حال خوش در کشور وجود دارد، شما فکر می‌کنید شرایط امروز من با شرایط یازده سال پیش من یکی بوده!؟ اصلاً قابل قیاس نیست من در مسیری که داشتم می‌آمدم گفتم؛ ما چقدر نعمت داریم الآن یک سفر اولی نگاه کند به این موضوعی که بدست آورده و همینطور یک سفر دومی به درمان اعتیاد که کسب کرده فکر می‌کند که این موضوع درمان آرزوی یک مصرف کننده است، یعنی یک مصرف کننده که از اعتیاد به بیرون بیاید یعنی خداوند همه نعمتی به او داده است، اصلاً نمی‌تواند بگوید من در نعمت کم و کسری دارم چون یک آرزو می‌باشد.

این رهایی و درمان برای هر مصرف کننده یک آرزو است و می‌خواهد که حال خوش داشته باشد، پس وقتی که ما در مسیر آموزش در حال حرکت هستیم قطعاً این حس می‌آید و باید بتوانیم با دانایی و با آن حس از آن موضوع عبور کنیم، یعنی اگر کسی در مسیر آموزش متوقف بشود سقوط می‌کند. قطعاً و قطعاً تمام ریزش‌ها بخاطر یک موضوع است نود درصد ریزش‌ها در سفر اول ناامید شدن و منیت هست. منیت در آخر سفر آدم را به بیرون پرتاب می‌کند اول سفر هم ترس هست، ولی هشت الی نُه ماه سفرتان را درگیر ناامیدی هستید، ولی این ناامیدی فقط در مسیر آموزش برطرف می‌شود.

اگر ناامید بودی و مشکل داشتید، سعی کنید بجای آن سی‌دی بنویسید و اگر این کار را انجام دادید مثل نصرالله که امروز تولدش هست به این نقطه می‌رسید. نصرالله چهارده وادی را تا قبل از اینکه سفرش تمام بشود با خط خوش کامل نوشت و چون خوش نویسی کار می‌کرد من از دفتر سی‌دی آقا نصرالله لذت می‌بردم و  در ادامه توانست راهنما بشود و این هم نمونه تلاش خودش بود. یک صحبتی امروز آقای دبیر در خلاصه گزارش‌های خود گفتند که آقای مهندس فرمودند: استاد جلسه بیشتر از پنج دقیقه صحبت نکند من یادم بود ولی خب این موضوع را آقای نگهبان هم الان به من گوشزد کردند که ما حواس‌مان باشد.

ولی خب این حس همیشه هست، حتی ما زمانی که موفق می‌شویم شاید در آن مرحله آخر آن حس بیاید، یا بعد از موفقیت دو مرتبه ناامیدی می‌آید برای اینکه انسان می‌خواهد یک جهش بزرگ‌تر انجام بدهد این حس می‌آید. این موضوع را در ماه دوم و سوم، در سفر دوم شاید احساس کنید، بعد دو مرتبه ادامه‌دار می‌شود و به نقطه‌ایی می‌رسید که دو مرتبه می‌آید. ولی انسانی پیروز هست که ساختار‌ها را در کنگره شناخته باشد، ساختار درون را فهمیده باشدف نیرو‌ها را شناخته باشد، امواج بازدارنده ذهن را فهمیده باشد این‌ها همه بر می‌گردد به میزان دانایی، انسانی که بداند دانا است، انسانی که نادان هست و نمی‌داند، سقوط می‌کند و همین حس کافیه که هر اَبر انسانی را زمین‌گیر کند. خب من بیشتر از این در مورد دستور جلسه صحبت نمی‌کنم.

دستور جلسه دوم، تولد اولین سال رهایی آقا نصراللّه هستش.  خب آقا نصراللّه مثل خیلی از ما که آمدیم کنگره حال خوشی نداشت. کسی که با اعتیاد می‌آید در کنگره حال خوشی ندارد اول مسافر‌ها به کنگره می‌ایند که به حال خوش برسند. اگر اشتباه نکنم، آقا نصرالله با مصرف هروئین و شیشه وارد کنگره شد و متادون هم مصرف داشت، من فکر می‌کنم یکی از قسمت‌هایی که در سفر مهم است، همان سه جلسه اول می‌باشد که شخص می‌خواهد با کنگره پیوند ببندد.

آقا نصرالله سؤال‌هایی که در مشاوره متوجه نشده بود از من پرسید، فهمید چرا باید OT مصرف کند حداقل شصت روز تقریباً  نق زد من یادم هست و روز یک‌شنبه که می‌آمد می‌گفتم برو سه‌شنبه بیا و حال خودت را به من بگو؛ آقا نصرالله به امید اینکه ممکن است تا سه‌شنبه خوب شده باشد، سه‌شنبه می‌آمد و می‌گفت خوب نیستم‌ و من می‌گفتم برو پنج‌شنبه بیا حالت را به من بگو، الکی یکسری موضوع برایش می‌گفتم پنج‌شنبه می‌آمد می‌گفت هنوز خوب نیستم و به همین نام و نشان بعد از سه هفته‌ او را یک پله بالا بردم و سفرش آرام آرام شروع شد. وقتی حالش خوب شد شروع به سی‌دی نوشتن کرد.

 امروز ثمره تلاشش را می‌چشد و خوشحالم که آن روز برای امتحانش ترس داشت چون یک گرم سی روز بود و می‌ترسید که به امتحان نرسد نشود ولی خدا را شکر مجوز امتحان دادن را گرفت و این خیلی به او کمک کرد، و با آن همه مسائلی که داشت توانست راهنما شود. انسانی که کمک راهنما بشود خداوند به او یک فرصت می‌دهد تا بتواند ناهمواری‌هایش را هموار کند و سوالات خودش را جواب بدهد و بتواند در کنار شال کمک راهنمایی و در کنار رهجو‌هاش به جواب سوال‌هایش برسد چون نیاز راهنما در دل رهجو است و نیاز رهجو در دل راهنما می‌باشد.

خیلی وقت‌ها اگر خوب تفکر می‌کردم منِ راهنما از سوالات رهجو به بیداری می‌رسیدم . خدا را شکر امروز تولدش هست و من این تولد را به خودش، خانواده محترمشان تبریک می‌گویم. آقا نصر الله در محیط کارش یک کمک راهنمای خوب بود و یک سفر دومی که کارفرمایش هم بود، خیلی به او کمک کرد. من تشکر می‌کنم از ایشان  که اجازه دادند کارش را رها کند و به کنگره بیاید و حال خوش نصرالله را ببینیم. این تولد‌ را به شما عزیزان وئ به ایجنت محترم آقا سعید و به همه مرزبانان و شما مسافران و همسفران تبریک می‌گویم و امیدوار هستم که همیشه در مسیر خدمت و حال خوش باشید خیلی ممنونم که به صحبت های من گوش دادید.

اعلام سفر راهنمای محترم مسافر نصرالله

سلام دوستان نصرالله هستم یک مسافر

با بیش از پانزده سال تخریب وارد کنگره شدم، آخرین آنتی ایکس مصرفی هروئین و شیشهو و متادون، دوازده ماه در لژیون دهم  به راهنمایی آقا امید معتمدی به روش دی‌اس‌تی همراه با داروی اوتی سفر کردم، رهایی به دست آقای مهندس یک سال و هفت ماه، در ادامه سفر نیکوتین داشتم، نام راهنما آقای ابوالفضل فاتحپور و الان هم یک سال و دو ماه هست که آزاد و رها هستم، ورزش در کنگره تنیس روی میز.

آرزوی راهنمای محترم مسافر نصرالله

سلام دوستان نصرالله هستم مسافر

خواسته و هدف اول من این است که اگر در محیط کار هستم به قدرت تشخیص برسم که وظیفه‌ام چیست و ذره ذره بتوانم وظیفه خودم را انجام بدهم و اگر در خانواده هستم یا در کنگره هستم باز هم بتوانم به وظیفه خودم عمل کنم و یک تعادل و بالانس بین آنها برقرار کنم. خواسته دوم من این است که خودم و سفر اولی‌ها و حتی سفر دومی‌ها در معنا و عمل بتوانیم وارد سفر دوم بشویم.

خلاصه سخنان راهنمای محترم مسافر نصرالله

سلام دوستان نصرالله هستم یک مسافر

خداوند را سپاس که خود تله درست می‌کند و خوب که به‌ تله افتادی با ترفندهایی که خود ندانی تو را از تله در می‌آورد. خداوند و نگهبانان را شاکر هستم که وصل‌ها را انجام می‌دهند تا همه چیز در کائنات از رحمت الهی سیر آب شوند. اول از خدای خودم تشکر می‌کنم که این اذن را به من داد تا با کنگره آشنا بشوم و بتوانم روی این صندلی بنشینم و از علم کنگره استفاده کنم و به رهایی برسم. از آقای مهندس و نگهبانان تشکر می‌کنم چرا که هر موقع یک تاریکی در زمین زیاد و فرا گیر می‌شود، رسولان و نگهبانانی به زمین گسیل می‌شوند تا کسانی که ظرفیت در آنها به وجود آماده است، فرمان و اذن برای آنها صادر می‌شود و می‌توانند یک راه برای ما انسان‌ها باز کنند که ما انسان ها به رهایی برسیم و از یک زندگی آرام و راحت برخوردار شویم.

از خانواده محترم آقای مهندس تشکر می‌کنم و در ادامه از راهنمای سفر اول خودم تشکر می‌کنم که برای من خیلی زحمت کشیدند. واقعاً سفر اول یک حس خوبی برای من داشت، نمی‌دانم مسافران سفر اولی چه حسی دارند. در سفر اول یک حس بین راهنما و رهجو بوجود می‌آید و برای من این حس در آرشیو یک رهجو می‌تواند یک مسیر را با راهنما خود طی کند و این واقعاً یک حسی است بین راهنما و رهجو و ما را امیدوار می‌کند، از راهنمای سفر دوم  خودم آقا محسن تشکر می‌کنم که من در کنارشان خیلی آموزش گرفتم، از ایشان هم خیلی خیلی تشکر می‌کنم.

من اول وارد لژیون آقا امید شدم و بعد وارد لژیون آقای فروغی شدم و ایشان که  لژیون خود را تحویل دادند، وارد لژیون آقا محسن شدم و مدتی هم در خدمت آقای فروغی بودم و واقعا آموزش‌های خوبی گرفتم. در ادامه از راهنمای همسفر خودم خانم زهرا که برای همسفر من خیلی زحمت کشیدند تشکر می‌کنم، این آرامشی که الان در خانوادۀ ما وجود دارد را مدیون راهنمای همسفرم هستیم. از همسفر خودم تشکر می‌کنم، همسفران واقعاً الگوی عشق و محبت هستند چه در زمانی که ما مصرف کننده بودیم و  چه زمانی که به رهایی می‌رسیم به ما خیلی کمک می‌کنند.

من خودم هر موقع که می‌خواستم ترک کنم همسفرم به من کمک می‌کرد و من را به حال خودم رها نکرد همیشه برای من زحمت کشید و‌ من از همین جا از ایشان تشکر می‌کنم. آقای مهندس می‌فرمایند: که همسفران بال پرواز هستند و واقعاً درست می‌فرمایند. همسفر من این طور است، بقیه همسفران را نمی‌دانم. همسفرم این جمله را در کنگره یاد گرفتهد است و همیشه به من می‌گوید: من کفش‌های آهنی پوشیدم و کنار تو سفر کردم، از همسفران کوچک خودم تشکر می‌کنم که واقعا خیلی اذیت شدند و تخریب بسیار زیادی زمان مصرف به آنها وارد کردم، ان‌شاالله که بتوانم از این به بعد تخریب ایجاد نکنم و تخریب‌‌هایی را که ایجاد کردم بتوانم با محبت جبران کنم.

یک همسفر دیگر دارم به نام علی آقا  که دوست عزیز من هستند و الان در جلسه حضور دارد و استاد من هست و مسیر کنگره را ایشان به من نشان داد و حامی و مشوق من از سفر اول تا به الان بوده است و اگر به من کمک‌ نمی‌کردند و برای من وقت نمی‌گذاشت که من بتوانم وارد کنگره بشوم و آموزش بگیرم،  قطعاً به رهائی نمی‌رسیدم، از ایشان خیلی خیلی تشکر می‌کنم. از همه راهنمایان عزیز تشکر می‌کنم و هفته راهنما را به همه  این عزیزان چه در قسمت خانواده چه در قسمت مسافران  تبریک عرض می‌نمایم. از ایجنت محترم آقا سعید و گروه مرزبانی دوره قبل و این دوره تشکر می‌کنم، از همه دوستان و خدمتگزارانی که در این شعبه و کنگره ۶۰ خدمت می‌کنند که یک‌ نفر مثل من به رهایی و حال خوب برسد تشکر می‌کنم. اگر من بخواهم تشکر کنم از تمام  همه هستی باید تشکر کنم چون همه وظیفه خود را انجام می‌دهند که من بتوانم هدفم را بشناسم و تنها انسان است که می‌تواند این کار را به نحو احسن انجام بدهد. خیلی ممنون که با سکوت زیبایتان به صحبت های من گوش کردید. آقای مهندس و راهنمایان محترم و خودتان را تشویق کنید.

خلاصه سخنان راهنمای همسفر

سلام دوستان  زهرا هستم راهنما، یک همسفر

خدا را شاکر و سپاسگزار هستم که در این جایگاه قرار دارم  و از حس‌های خوب آن بهره‌مند می‌شوم. همچنین از جناب مهندس بابت فراهم کردن این بستر تشکر می‌کنم. جا دارد بنده هم به نوبه خود هفته راهنما را خدمت جناب مهندس و خانواده محترمشان و همچنین تمام راهنماهای کنگره‌ ۶۰ به ویژه راهنماهای بخش‌ مسافران و همسفران شعبه سهروردی تبریک عرض کنم.

این جشن زیبا را باز هم در رأس به جناب مهندس و خانواده محترمشان و همچنین خدمت راهنمای محترم آقای امید و راهنمای محترم آقای نصرالله تبریک می‌گویم. خب بنده به یاد دارم ماه‌های اول که خانم الهه در لژیون حضور پیدا کردند، اوایل سفر مسافرشان بود؛ ایشان در لژیون تشویق می‌شدند و جز نفرات برتر آزمون بودند؛ همچنین به واسطه خواسته قلبی که داشتند مورد راهنمایی قرار گرفتند، در واقع توفیق خدمت به خلق رو پیدا کردند، قطعاً پشت این موفقیت، حضور یک همسفر فداکار بوده است.

خانم الهه از ابتدا با مسافرشان همراه شدند و همچنین بسیار فرمانبرداری داشتند و سی‌دی‌ها را می‌نوشتند و بسیار علاقمند بودند که در کنگره حضور داشته باشند، ولی به دلیل اینکه مادر مسافرشان بیمار بود و نیاز به مراقبت داشت به ناچار از کنگره فاصله گرفتند و دور شدند. ایشان این فداکاری را انجام دادند که مسافرش بتواند بهتر حرکت کند و به  خواستۀ خودشان برسند، ولی خب خدا را شکر مجدد مسیر کنگره برای ایشان باز شد و من فکر می‌کنم که خانم الهه وادی دوم را به خوبی درک کرده بودند و متوجه شدند که برای هدفی خلق شده‌اند و یک رسالتی دارند و باید این هدف و رسالت را پیدا کنند و به انجام برسانند. امیدوارم که با کمک اموزش‌ها بتوانند موفق عمل کنند و به خواسته‌های معقول خودشان دست پیدا کنند. در آخر نیز این جشن را خدمت خانم الهه عزیز و فرزندان گل ایشان تبریک عرض می‌کنم و امیدوارم که موفق باشند. مرسی که به صحبت‌های من گوش کردید.

آرزوی همسفر الهه

سلام دوستان الهه هستم همسفر

آرزوی من این است که همسفرهایی که مسافرشان هنوز در کنگره حضور ندارند، ان‌شاالله مسیر کنگره برایشان باز بشود و به درمان و رهایی برسند.

سخنان همسفر الهه

سلام دوستان الهه هستم همسفر

آنچه هست محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است. من هم خدا را شکر می‌کنم که مسافرم با کنگره آشنا شد، از آقای مهندس تشکر می‌کنم که این بستر را برای ما فراهم کردند، از راهنما عزیزم خانم زهرا تشکر می‌کنم که  آموزش‌های کنگره را به من یاد داد، از راهنمای مسافرم تشکر می‌کنم  که مسافرم را به رهایی رساند، از ایجنت و مرزبانان این شعبه که مسافران را به رهایی می‌رسانند تشکر می‌کنم.

اهدا لوح تقدیر به بازیکن تیم راگبی 

با تشکر از تمامی خدمتگزاران سایت در قسمتهای: تایپ، ویراستاری، ضبط صدا، دیتا شو و مسئول صوتی

تنظیم و ارسال: مرزبان خبری مسافر رسول

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .