جلسه یکم از دوره سی و پنجم سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره۶۰ نمایندگی شیخبهایی اصفهان با استادی دستیار دیدبان مسافر بهروز و نگهبانی مسافر حسین و دبیری مسافر امیر حسین با دستور جلسه "وادی دوم و تأثیر آن روی من" پنجشنبه ۶ اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۶ آغاز به کار کرد.
سخنان استاد:
«بسم الله الرحمن الرحیم»
سلام دوستان بهروز هستم یک مسافر
قبل از هر چیز سپاسگزار خداوند هستم و پیشاپیش هفتهی راهنما را به راهنماهای بزرگوار نمایندگی شیخ بهایی تبریک عرض میکنم.
انشااللّه ما رهجوها در این هفته نهایت سپاسگزاری را از راهنماهای خود و از شفاعت کنندگان خودمان به جا آوریم.
زمانی که راهنما داشته باشی در صور پنهان هم میتواند شفیعت باشد و این چیز کمی نیست که انسان در صورپنهان هم بتواند صاحب راهنما شود.
راهنما صاحب نور است و چون صاحب نور است میتواند من را به طرف نور هدایت کند. نور میتواند بر تاریکیها غلبه کند و اگر شخصی نتواند هم در عمل و هم در کلام، زمانی که از شعبه بیرون میرود از این نور استفاده کند نتیجه آن این است که فقط از دنیای تاریک اعتیاد بیرون میرود.
تاریکی سمتهای مختلف دارد فقط مختص اعتیاد نیست، قسمتی از تاریکی مصرف هروئین، شیشه، تریاک، قرص، حشیش میباشد. تاریکی تنهایی، بی پولی، بیماری جسمی، سفرهی خالی، بیماری روانی، پس چه میشود؟
با نوری که یک راهنما از آقای مهندس که خورشید کنگره میباشد دریافت میکند و آن نور را به رهجوهای خود مانند ماه بازتاب میکند رهجو میتواند بر تمام تاریکیهای خود غلبه کند. پس خیلی مهم است که ما چقدر از نورِ راهنمای خود بهره ببریم اینکه من میگویم سلام دوستان بهروز هستم یک مسافر راهنما آقای علیرضا زرکش، این مهم است که چقدر از بازتاب نور آقای زرکش را در وجود و زندگی خود دارم.
خیلی خوشحالم که در کنار اعضای محترم شعبه شیخ بهایی هستم، راهنماهای عزیز، خدمتگزاران صدیق، ایجنت محترم، مرزبانان عزیز مسافران، همسفران گرامیشان و تمام کسانی که کمک میکنند تا چرخ احیای نفس نمایندگی شیخ بهایی بچرخد.
دلیل اینکه امروز اینجانب در خدمت شما عزیزان هستم این است که ما تقریباً هر ۴۵ روز یک بار با مسئولان نمایندگیهای اصفهان جمع میشویم در باب لژیون سردار صحبت و مشارکت میکنیم، تبادل اطلاعات وتبادل نظر میکنیم، تا اعضای نمایندگیهایمان را دعوت کنیم به بازی محبت، نه پول دادن نه پول گرفتن، یعنی ما دور هم جمع میشویم که یک بهروزی که در این جایگاه نشست اسم لژیون سردار را آورد دلش بلرزد برای وادی ۱۴ وادی عشق، دلم بلرزد برای اینکه یک سرزمینی پیدا شده است زمانی که پا در آن سرزمین گذاشتم میتوانم احساس امن الهی داشته باشم.
کنگره سرزمین محبت است ای کاشکی بتوانیم یار محبت شویم، من در شهر اصفهان غریب هستم و هیچ توقعی از شهر اصفهان ندارم زمانی که یک دوست و یا یک آشنا در شهر اصفهان داشته باشم یک توقع دیگر از شهر اصفهان دارم، حال من چقدر از خاک سرزمین محبت توقع دارم، بعضیها یک جور دیگر از کنگره توقع دارند از خدای کنگره توقع دارند، زیرا خودشان را شهروند کنگره میدانند، خودشان را شهروند این خاک مقدس میدانند، ما به کنگره فقط میآییم تا یارِمحبت شویم، کدام محبت همان محبتی که «هرچه است محبت است و هر آنچه نیست ظروف تهی است» همان محبتی که از محبت خارها گل میشود، همان محبتی که زندگیها را به خوبی دارد «کُنْ فَیکونُ» میکند.
ولی چرا زندگی من«کُنْ فَیکونُ» نمیشود؟
زیرا من آمدهام در این صندلی نشستهام تا فقط هروئین، شیشه و قرصم را کنار گذارم. من آمدهام نشستهام در این صندلی تا مسافرم هروئین و شیشه و قرصش را کنار گذارد،
نیامدهام شهروند سرزمین محبت شوم.
برای همین زمانی که حرف از لژیون سردار میشود فکر میکنم پول من را میخواهند. کنگره که اینقدرثروتمند است، آقای مهندس که اینقدر ثروتمند است، آقای مهندس که خداوند فقط میداند چندین دعوتنامه از کشورهای به اصطلاح جهان اولی دارد. ارزشمندترین نشانی که من روی سینهام زمانی که میگویند،
«إِنَّالِلَّٰهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ» بهروز دیگر باید برگردی وقت تمام است، میتوانم داشته باشم و میتوانم سینهام را جلوی فرشته مرگ سپر کنم و بگویم من یکی از اعضای سرزمین محبت هستم همین نشان محبت است، حالا که فهمیدم که به هیچ نیستم باید یار محبت شوم باید یاد اللّه کنم زمانی که یاد اللّه میکنم خداوند هم یاد من میکند. چرا من یاد خداوند نمیکنم و انتظار دارم خداوند یاد من کند و آرزوهای من را برآورده کند و مشکلات من را حل کند
میگوید یاد اللّه در هرجا یاد خود از قطره به اقیانوس است، اگر یاد خداوند کنم خداوند یادی از من میکند آن موقع اندورفین در مغز من ترشح میشود چندین برابر مورفین آن موقع پایپ شیشه و هروئین و قرص و تنهایی و افسردگی خودشان را روی کولشان میگذارند و میروند. من که نمیتوانم آنها را رها کنم آنها باید مرا رها کنند.
وادی دوم این را میگوید که: اگر ترس است، اگر طلاق ، تنهایی، بیماری است، اگر جایت در دل کسی نیست، بیا یاد اللّه کن یک پشتیبانی داری به اسم اللّه، بیا یاد خدا کن چطور یاد خدا کنم؟ همین کاری که راهنماهای کنگره ۶۰ میکنند بیا بدون چشمداشتی خدمت انجام بده، خدمت با رفتار حلال، خدمت با نگاه حلال، خدمت با شنیدن حلال، با اعمال حلال، با گفتار حلال، با روزی حلال ،قدم به قدم در راه خدا با یاد خدا نور، صوت، حس زیر سایه اللّه هر حس خوبی پیدا میشود.
از اینکه به صحبتهای من توجه کردید از همهی شما عزیزان سپاسگزارم.
نگارش: مسافر مهدی(لژیون۱۶)
ویراستار: مسافر عباس (لژیون۲۵)
ارسال مطلب: مسافر رسول
- تعداد بازدید از این مطلب :
637