سومین جلسه از دوره بیست و هشتم سری کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ ویژه همسفران نمایندگی حر به نگهبانی همسفر مهرانگیز، دبیری همسفر آمنه و استادی همسفر لیلی با دستور جلسه «وادی دوم و تأثیر آن روی من» در روز سهشنبه ۴ اردیبهشتماه ۱۴۰۳ رأس ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
خداوند را شاکر هستم که بار دیگر توفیق این جایگاه را پیدا کردم. از نگهبان و دبیر محترم تشکر میکنم که اجازهٔ خدمت را به من دادند. وظیفهٔ خودم میدانم که از استاد بزرگوارم جناب آقای مهندس حسین دژاکام قدردانی و تشکر کنم؛ زیرا آرامش و سلامتی را به من و خانوادهام هدیه دادهاند، امیدوارم که همیشه سلامت باشند. از لژیون ششم خانم لیلا و رهجوهای عزیزشان قدردانی میکنم که اجازهٔ خدمت را به من دادند. خیلی خوشحال هستم که امروز به شعبه و خانهٔ خودم آمدهام و همهٔ شما عزیزان را میبینم. امیدوارم که حال همهٔ شما خوب باشد، خدا را شکر حال من و مسافرم هم خوب است. به لطف خداوند هر کسی که وارد کنگره میشود حال دلش خوب میشود، امیدوارم که شما هم همینطور باشید. دستور جلسه امروز «وادی دوم و تأثیر آن روی من» است؛ اصلاً باید بدانیم معنی کلمهٔ وادی چیست و از ما چه میخواهد؟ وادی؛ یعنی یک دنیای دیگر و کنگره برای ما یک دنیای دیگر است، دنیایی که ما در آن زندگی میکنیم آدمهای متفاوتی دارد اما دنیای کنگره یک شکل دیگر است و در آن آدمها تبدیل به انسان میشوند.
وادیها در کنگره به ما همسفرها خیلی کمک میکنند و مثل پلی میمانند که ما را از تاریکی به روشنایی، از نادانی به دانایی، از ظلم به شجاعت میبرند. یک همسفر خوب باید قدرت تفکر را یاد بگیرد و وادی اول را با پوست و گوشت و استخوان خودش گوش دهد، حس کند و درک کند تا بتواند به رهایی برسد. من همیشه به رهجویانم میگفتم که اگر وادی اول را خوب یاد بگیرید به رهایی میرسید. وادی چهارده که وادی عشق میباشد هم تفکر است. کنگره در کل یک تفکر است که یک تفکر عظیم و قدرتمند میباشد. وادی اول که تفکر است رسم را به ما یاد میدهد، رنگها را به ما یاد میدهد. اگر یک همسفر با حس خوب خود وارد لژیون شود قشنگ این تفاوتها را احساس میکند. تفکر کردن با فکر کردن خیلی فرق میکند؛ فکر مثل این میماند که شما الان در اینجا نشستهاید اما ذهنتان، روحتان و روانتان در خانهتان یا محل کارتان است، پیش بچههایتان یا مسافرتان است؛ اما تفکر، ساختار و هدف دارد.
یک همسفر باید هدفمند و هوشمند حرکت کند و باید آگاه باشد، هر حرکتی باید آگاهانه باشد و هوشمندانه جلو برود. شما میبینید در یک لحظه مسافرتان را از دست میدهید و بر اثر عدم آگاهی، جلوی حرکتی که انجام میداده را میگیرید. وادی دوم به من میگوید باید ناامیدی را کنار بگذاری. شیطان به زیباترین شکل وارد افکار و اندیشهٔ انسان میشود و در قسمتی که ضعیف هستید جلوی شما را میگیرد. وقتی میبیند شما تفکر را انجام دادهاید و پلهٔ وادی اول را گذراندهاید و توانستید قدرت تفکر داشته باشید اینجا است که شیطان کارش را شروع میکند؛ شیطان میگوید که خب اینکه دارد حرکت میکند من بیایم حس پوچی و حس بیخودی به او بدهم. یک جملهٔ تأکیدی است که وادی دوم میگوید: هیچ مخلوقی جهت بیهودگی پا به حیات نمینهد. ما الکی به این دنیا وارد نشدهایم هرکدام از ما برای زندگیمان یک فلسفهای داریم، یک رسالتی داریم. هیچکدام از ما به هیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم، بعضی اوقات این احساس پوچ و بیهودهای که به سراغمان میآید، شیطان از حربهٔ خودمان استفاده میکند.
آقای مهندس در خیلی از سیدیهایشان اشاره کردند که بزرگترین شیطان، ناامیدی است؛ در اینجا وادی دوم نوید امید و نوید زندگی دوباره را به ما میدهد. برای خود من هم چنین اتفاقی افتاد وقتی که تفکر را قشنگ یاد گرفتم و توانستم تفکر کنم یک حس پوچی به سراغم آمد که چهکار خطایی کردهای؟ لیلی تو کجا بودی؟ چرا از فرزندت قافل شدی؟ چرا به سمت اعتیاد رفت؟ و حالا تو چرا باید به کنگره بروی؟ چرا باید روی آن صندلی بنشینی؟ من نمیدانستم واقعاً اینجا دنیای دیگری است، حس پوچی و بیهودگی به سراغم آمد. در این وادی میگوید: برای تو دو راه وجود دارد یکی راه روشنایی و دیگری راه فسق و فجور یعنی تو میتوانی هر کدام را انتخاب کنی، میتوانی برگردی و دوباره از اول شروع کنی اما در اینجا من راه نور را پیدا کردم، با خود گفتم؛ اگر راهنمای من توانست به رهایی برسد من هم میتوانم برسم. خانم حاجمحمدی؛ امیدوارم هرجا که هستند سلامت باشند، قدردان زحماتشان هستم.
اگر مسافر خانم زهرا چهار سال زمان برد تا به کنگره ۶۰ بیاید ولی مسافر من همراه من میآید، پس همهٔ اینها قسمتهای مثبت زندگی و سفر من بود. فکر کنید من یک مادر بودم خب حس مادر فکر میکنم با آن حس همسرها تفاوت داشته باشد، همان حس مادرانه به سراغم آمد که جلوی من را بگیرد و نگذارد من قشنگ سفر کنم، نگذارد من حرکت کنم این دقیقاً همان وادی دوم است که من به خودم و حسم، نه گفتم، من واقعاً باید حرکت کنم، رسالتم همین است که باید حرکت کنم برای مسافرم، برای خودم چون خود من هم بر اثر عدم آگاهی خیلی مشکل داشتم اما وقتی پله پله وادی سوم، وادی چهارم، وادی پنچم و … به وادی چهاردهم رسیدم عشق را واقعاً تجربه کردم، عشق به خداوند، به انسانها؛ واقعاً من همهٔ شما را دوست دارم همهٔ بچههای کنگره ۶۰ را دوست دارم، من در شعبه شمس ایجنت بودم باور کنید آنجا که میرفتم فکر میکردم همه فامیل من هستند فکر میکردم من همه را میشناسم همه را دیدهام، یک همچین حسی داشتم.
باور کنید اگر شما لحظه به لحظه در کنگره ۶۰ سفر درستی انجام دهید چون خیلی مهم است یعنی نظم را یاد بگیرید نظمی که مد نظر کنگره ۶۰ هست؛ مثلاً حرمت کنگره ۶۰ این است که با خواهر لژیونی رفت و آمد نداشته باشید چون به شما آسیب میزند، اگر آن چیزی که کنگره صفر تا صدش را از شما میخواهد رعایت کنید به نتیجهٔ مطلق میرسید، شاید بعضیها به نتیجه برسند اما آن نتیجه مد نظر کنگره نیست. باز هم از همهٔ شما ممنونم، از خانم جعفری که حضور داشتند و راهنمای دوم من بودند از ایشان قدردانی و تشکر میکنم، یک زمانی من در خدمت ایشان بودم و از آموزشهای ایشان بهره گرفتم حالا هم که در این جلسه هستم. از همهٔ شما، از رهجوهای لژیون خودم از تکتک بچههای عزیزم ممنون و متشکرم که کنارمان ماندند و من هم کنارشان ماندم، آنها از من آموزش گرفتند و من هم از آنها آموزش گرفتم. باز هم کمال تشکر و سپاس را از مرزبانان گرامی و ایجنت محترم دارم.
تایپ: همسفر مریم، راهنما همسفر سمیرا (لژیون پانزدهم) و همسفر هانیه، راهنما همسفر زهرا (لژیون هفتم)
ویراستار: همسفر کبری، راهنما همسفر مریم (لژیون هجدهم) و همسفر فاطمه، راهنما همسفر لیلا (لژیون هفدهم)
ارسال: همسفر محدثه، راهنمای ویلیام
عکس: همسفر فرخنده، مرزبان خبری
همسفران نمایندگی حر
- تعداد بازدید از این مطلب :
837