چهارمین جلسه از دور سی و هفتم کارگاههای آموزشی خصوصی مسافران کنگره ۶۰؛ نمایندگی عمان سامانی شهرکرد به استادی مسافر اکبر، نگهبانی مسافر نجف قلی و دبیری مسافر محسن با دستورجلسه "وادی دوم وتاثیر آن روی من" سهشنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ راس ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.
سخنان استاد:
سلام دوستان اکبر هستم یک مسافر.
خدا را شکر میکنم بابت اجازهی خدمتی که به من داده شد.از خدای مهربان میخواهم در این مسیر ثابت قدم باشم، خدا را شکر میکنم بابت تکتک خدمت گزاران کنگره. شکرگزار خدا هستم بابت راهنمای عزیز که میداند من ترس از مشارکت دارم و من را به این جایگاه دعوت کرد.
احترام میگذارم به موضوع جلسه وادی دوم و در مورد مشارکت نیز صحبت میکنم؛ شاید دوستی مثل من ترس از مشارکت داشته باشد.
وادی دوم: هیچ مخلوقی بی هدف به این جهان نیامده؛ یعنی اگر من اکبر کم آورده باشم این از ترس من است "ای که پنجاه سال در خوابی / بلکه این پنج روز ره در یابی." بلند شو و یک حرکتی کن؛ یعنی یا من باید تحمل میکردم و آن زندگی بی ارزش را قبول میکردم یا همه چیز را درست میکردم.
مطلبی که من از وادی دوم برداشت کردم و به من کمک بسیاری کرد، دور ریختن افکار منفی و جایگزین کردن افکار مثبت میباشد. جناب مهندس در این وادی یک پشه و کرم را مثال میزنند که اینها هم بی هدف خلق نشدهاند. این برای من بسیار دردآور میباشد چون که انسان اشرف مخلوقات است، وقتی یک کرم و پشه بیهدف خلق نشده، پس انسان که اشرف مخلوقات است رسالتی دارد.
من در کنگره آموختم که باید به زیباترین شکل و در بهشت زندگی کنم "بهشت آنجایی است که کسی را به کسی کار نباشد."
کمی هم در مورد مشارکت و ترس از مشارکت صحبت میکنم؛ من به خودم خیلی گیر میدادم و میگفتم به رهائی که رسیدم، مشارکت کردنم درست میشود، ولی مشارکت من درست نشد. ترس زیاداز مشارکت داشتم، حتی به خاطر ترس از مشارکت جلسه هم نمیآمدم، تا اینکه این چند وقت با خودم آشتی کردم و دیدم این مشکل امروز من نیست بلکه مشکل مال قبل است، چون من با تخریب بالای ۲۰ سال وارد کنگره شدم و در این ۲۰ سال هر وقت که در یک جمعی صحبت میکردم، یکی با لحن بلند میگفت برو عقب دهنت بو سیگار میده، خیلی ضربه محکمی خوردم و این در من ثبت شد که از جمعها فاصله بگیرم یا صحبت نکنم. کمکم یکی گفت برو عقب تو مستی، دهنت بو عرق میده، ۱۰ سال آخر هم که تخریب بالاتر رفت در جمع که قرار میگرفتم نمیتوانستم صحبت کنم، حتی اگر به آن مسئله اشراف داشتم، ولی میترسیدم قضاوتم کنند. این شد که من از نگاهها فرار کردم و این مسئله بیست سال طول کشید و به قدری کم حرف میزدم که در خانه نیز با همسر خود نیز صحبت نمیکردم. میدانستم به مصرف من ایراد میگیرد ولی از ترسم داد میزدم که برو میخوام مصرف کنم. اومدم کنگره و به من گفتند مشارکت کن، حمله کن تو ترسهات، قربون خدا برم که جناب مهندس را سر راه من قرار داد جناب مهندس میفرمایند: که زبان هم نیاز به روش دیاستی دارد، یعنی نیاز به تمرین و تکرار دارد. مثلا برای همسر خود صحبت کن یا درون جمعهای کوچک صحبت کن تا بتوانی صحبت کنی. من در این یک سال قدر مشارکت کردن را ندانستم، من بیرون از اینجا نمیتوانم حق خود را بگیرم، به خاطر اینکه بیست سال فرار میکردم و نمیتوانستم حقم را بگیرم. امیدوارم از این فرصتها که در اختیار ما قرار میگیرد به درستی استفاده کنیم.
تشکر میکنم از اینکه با سکوت زیبای خود به صحبتهای بنده توجه کردید.
نگارنده: مسافر مسلم لژیون بیست ویکم
ویراستار: مسافر علی لژیون چهارم
تنظیم: مسافر سعید لژیون چهارم
ارسال: مسافر جعفر مرزبان خبری
- تعداد بازدید از این مطلب :
617