English Version
English

گزارش لژیون پزشکان پارک طالقانی مورخ بیست و هفتم بهمن ماه سال 1396«وظایف راهنما و رهجو»

گزارش لژیون پزشکان پارک طالقانی مورخ بیست و هفتم بهمن ماه سال 1396«وظایف راهنما و رهجو»

دومین جلسه از دور چهاردهم لژیون پزشکان پارک طالقانی با استادی آقای عباس، نگهبانی جناب مهندس و دبیری خانم آتوسا با دستور جلسه «وظایف راهنما و رهجو» و «سی دی ذره و موج» روز جمعه مورخ 96/11/27 رأس ساعت 8 صبح آغاز بکار نمود.

 

سخنان استاد:

 مبحث این جلسه که من خیلی به آن علاقه‌مند هستم، مبحث وظایف راهنما و رهجو است. در جلساتی که در مرکز ما می‌گذرد، آرام‌آرام چیزهایی از راهنما و مبصری که برای توضیح دارو می‌آید، یاد گرفتم و من را به این نتیجه رساند که مسیری که یک راهنما و یک رهجو باهم در آن حرکت می‌کنند، چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد که به نتیجه برسند. کمک خواستن رهجو، کمک خواستن فردی است که در تاریکی‌های زندگی خود گرفتار است و قادر نیست عدول از آن اصول را پیش‌بینی کند و بفهمد. برای همین رابطه بین راهنما و رهجو رابطه‌ای است، کاملاً صادقانه، بدون حاشیه و متمرکزشده روی حل مشکل فردی است که گرفتار این دام شده است.

ما در برخورد یا افراد دیگری که خارج از این سیستم هستند، می‌بینیم که روابطی که مراکز با بیماران خوددارند، قادر نیستند به‌تنهایی مشکلات بیماران خود را حل کنند. حدود 2 سال است که من ازلحاظ روانی احساس کردم که نیاز دارم در این زمینه کارکنم. راهنمایی که در مرکز ما مسئولیت دارد ما را وارد یک وادی جدید کرد که بزرگ‌ترین علامت سؤالی است که در آن مرکز است و آن این است که ما چگونه می‌توانیم تنوع افرادی که گرفتار هستند را تحمل‌کنیم و بتوانیم به مسیری نهایی که درکنگره 60 انجام می‌شود، برسیم. در این رابطه یک سری مطالعات را شروع کردیم و به نتایجی رسیدیم که پیش‌شرط‌هایی داشت که برای به نتیجه رساندن این پیش‌شرط‌ها نیاز به همکاری مستقیم این مراکز با کنگره 60 بود.

 درنهایت تنوع گرفتاری انسان‌ها و رساندن آن‌ها به آن مرحله، معضلی است که نیازمند امکانات خیلی وسیع‌تری است. رابطه متقابل مراکزی که نقش درمانی دارند، با انجیوی کنگره 60 یا آکادمی کنگره 60 که در مراحل توسعه خود به مقام‌های بالاتری رسید، امری اجتناب‌ناپذیر است. ما برای رسیدن به هدف در مرکز درمانی کارهای مختلفی انجام دادیم که دقیقاً برمی‌گردد به کنگره 60. وجود امکانات ورزشی و هنری کمک بسیار بزرگی می‌کند که یک راهنما بتواند در آن تاریکی‌هایی که یک رهجو گرفتار می‌شود، کمک‌های تعیین‌کننده‌ای را به فردی که تحت آموزش دارد، بکند.

می‌گویند؛ جایی که مورخین زبانش قاصر از گفتن حقایق است، شعرا کارشان شروع می‌شود. شعر زیر وصف حال رهجویی است که قادر نیست آینده و پارامترهای گرفتاری را ببیند، اگر پذیرفت که در تاریکی است نجات پیدا می‌کند و اگر نپذیرفت، حرکتی نخواهد کرد.

گرت هواست که با خضر هم‌نشین باشی/ نهان ز چشم سکندر چو آب حیوان باش

زبور عشق نوازی نه کار هر مرغیست/ بیا و نو گل این بلبل غزل‌خوان باش

دگر به صید حرم تیغ برمکش زنهار / و از آن‌که بادل ما کرده‌ای پشمان باش

تو شمع انجمنی یک‌زبان و یکدل شو/ خیال و کوشش پروانه بین و خندان باش

خموش حافظ و از جور یار ناله مکن/ تو را که گفت که در روی خوب حیران باش

 

سپس جلسه به مشارکت گذاشته شد.

 

دکتر مسعود

در خیلی از کشورها وقتی می‌خواهند، یک افسر را تربیت کنند، ابتدا یک دوره سربازی را می‌گذراند، بعد سرجوخگی، گروهبانی، سرگروهبانی و بعد افسر می‌شود. برای این‌که تمام این مسیر را رفته باشد و فردا وقتی فرمانده می‌شود، تمام حالت‌های پرسنل زیردست خود را درک کند یا وقتی می‌خواهند یک مهندس تربیت کنند، فرد در ابتدا یک دوره کارگری می‌کند، بیل می‌زند و کار یاد می‌گیرد، بعد وقتی به مراحل بالاتر فکری می‌رسد، تبدیل مهندسی می‌شود که فرق بِتون و گِل را از هم تشخیص می‌دهد یا فرق آهن و حلبی و جوشکاری را می‌فهمد، چون آن‌ها را دیده است. تا آنجایی که من شنیدم؛ پزشکان خیلی برجسته‌ای مثل پروفسور فرخ سعیدی و دکتر دانشور و امثال آن‌ها کار خود را از نظافت بخش شروع کردند، برای این‌که اگر کسی را جراحی کردند، یک عفونت ساده همه‌چیز را به باد ندهد. آن‌ها از صفر شروع کردند، از پرستاری، از شب‌بیداری بر بالین مریض تا رسیدن به آن مقام. ای‌کاش همه‌ی مراکز آموزشی ما از این روش استفاده می‌کردند.

 در کنگره 60، راهنما کسی بوده که تمام مراحل و گذر از کوچه‌پس‌کوچه‌های زندگی را گذرانده است و بعد با کمک خداوند، با ابداع روش D.S.T و آمدن شربت OT و خیلی مسائل دیگر که پروسه طولانی‌مدت بوده، توانسته امروز به رهایی برسد؛ اما رهجو چه کسی است؟ رهجو کسی است که هنوز تَه چاه ایستاده و نیازمند کمک است و می‌خواهد یک نفر باشد که دست او را بگیرد، آن‌یک نفر راهنما است. سال‌های قبل جناب مهندس فرمودند که ممکن است فردی باشد که بگوید: راهنما کی هست؟ من اصلاً راهنما را قبول ندارم؟ آقای مهندس می‌گویند: همراه این راهنما برو! چون حداکثر آن این است که بگویی او الکی من را دور دنیا می‌چرخاند. خوب او گوش تو را گرفته و می‌چرخاند، خودش هم همراه تو می‌آید و منفعتی برای او ندارد که یک‌گوشه بنشیند و دستور الکی بدهد.

رهجو باید کاملاً تابع و فرمان‌بردار دستورات راهنما باشد، چون راهنما رنج‌کشیده، مسیری را رفته، به دانش و دانایی رسیده که خیلی بالاتر از دانش‌های صرفی است که معمولاً در کتاب‌ها می‌خوانیم و همه‌ی ما بلد هستیم ولی همه‌ی آن‌ها دانشی است که در کتاب است، دانایی نیست. دانایی آن است که ما در عمل بتوانیم، یک نفر را نجات بدهیم و در او تحولی را به وجود بیاوریم.

 در سی دی هفته که بحث ذره و موج است، شاید اول سی دی فلسفی و گنگ به نظر بیاید، می‌گوید: وقتی هر پدیده‌ای که در این دنیا شکل می‌گیرد، می‌تواند به شکل یک‌ذره دربیاید، یک‌چیز حجم دار، مشخص و قابل‌لمس اما موج چی هست؟ موج یک حرکتِ تغییر و تحولی است. در این سی دی استاد امین می‌گوید: سعی کنیم که بین موج و ذره تعادلی را برقرار کنیم، اگر فقط صرف روی ذره بودن بمانیم به دُگماتیسم (Dogmatism) می‌رسیم، به این می‌رسیم که خودمان را نفی کنیم و دائم در حال تغییر و تحول باشیم، دائم از این حالت به حالت دیگری، یک روز ورزش کنیم، یک روز معتاد شویم، یک روز عاشق شویم و یک روز تنفر پیدا کنیم که زندگی خوبی نیست. زندگی وقتی است که تعادلی بین موج و ذره در زندگی ما به وجود بیاید. زیبایی زندگی در تعادل است و این تعادل وقتی است که من واقعیت وجودی خودم، استعدادها و توانایی‌هایم را به‌عنوان یک‌ذره بپذیرم اما در پی این باشم که تغییر و تحولات آهسته و منطقی و درست هم داشته باشم نه اینکه یک‌دفعه تغییر کنم؛ یعنی اگر ما تعادلی بین ذره و موج در زندگی به وجود بیاوریم و این را در افکار و رفتار خود داشته باشیم که به‌هرحال من این هستم، ذره وجودی من در این کائنات این است؛ با این استعدادها با این توانایی با این ناتوانی‌ها حالا می‌خواهم مثل موج این ذره را حرکت بدهم، چه حرکتی بدهم؟ مثبت باشد، منفی باشد، اگر مثبت یا منفی است، جهشی باشد یا تدریجی باشد که منطق می‌گوید که ما باید یک حرکت موجی تدریجی داشته باشیم که بتوانیم بین این ذره و موج یک تعادلی را برقرار کنیم.

همه‌ی ما در یک مسائلی می‌توانیم راهنما باشیم؛ برای عده‌ای و در یک مسائلی هم باید رهجو باشیم. رهجویی می‌تواند موفق شود و روزی به راهنما تبدیل شود که کاملاً قبول داشته باشد که راهنما یک انسانی است که این مسیر را رفته، یک انسان دلسوز و رنج‌کشیده است و می‌خواهد به دیگران کمک کند. مدرک تحصیلی حجاب و سدی برای رهجو نشود، چون هر مقام علمی که داشته باشد، الآن یک فرد مصرف‌کننده است و نیاز دارد که یک نفر دست او را بگیرد و از تاریکی نجات بدهد.

دکتر فرشته

در این مبحث لفظ و نام افراد که انتخاب‌شده خیلی مهم است؛ یعنی وقتی به یک نفر می‌گوییم؛ رهجو، قاعدتاً نشان می‌دهیم که این فرد باید خودش راهش را پیدا کند. پس تمام افکار قبلی که در مورد کمک به فرد معتاد داشتیم را باید کنار بگذاریم؛ یعنی باید فرد را رها کنیم تا خودش به این نتیجه برسد که باید راه را بجوید و به نتیجه برسد. در کلمه رهجو دنیایی مطلب است که اگر اجرا شود، می‌تواند کمک‌کننده باشد. کلمه راهنما هم خیلی جالب است، وقتی ما می‌خواهیم به تور گردی یا کوه‌نوردی برویم، یک بلد راه می‌خواهیم؛ یعنی کسی که بارها این مسیر را رفته و مسیر را می‌شناسد، پس به او اعتماد می‌کنیم و می‌دانیم که این شخص ما را به مقصد می‌رساند.

 چند روز پیش که در آکادمی بودم از فردی که زمین را تِی می‌کشید، پرسیده شد که تحصیلات شما چی هست؟ گفت: من لیسانس زبان خارجی دارم. این نشان‌گر همدلی افراد است، کسی که آنجا می‌آید، فکر نمی‌کند که چه‌کاره است، فقط اسم کوچک خود را می‌گوید. همیشه بهترین مکان جایی بوده که در آنجا افراد امین را سرکار بگذارند؛ مثلاً اگر من کارخانه‌ای دارم، دوست دارم افرادی که امین هستند؛ مثل پسرم، مادرم و افراد فامیل این کارخانه را بچرخانند تا به آن بازدهی برسد ولی در کنگره 60 همه‌ی افراد نسل کوچکی از مهندس دژاکام هستند حتی خود ما پزشکان، چون واقعیت‌ها را می‌بینیم، می‌بینیم که اینجا صداقت است و همه به نتیجه رسیدند.

دکتر جهان فر

باید به جناب مهندس تبریک بگویم که سیستم درمانی را ابداع کردند که شفادهنده است. همه‌ی ما درمانگر یا پزشک هستیم، در طول آموزش به یاد دادند که سعی کنیم، بیماران را شفا دهیم و دردهای بیماران را کم کنیم و مرتب آموزش می‌بینیم. من می‌خواهم از جنبه علمی به روشی که جناب مهندس ابداع کردند، بپردازم. راهنمایی که الآن در کنگره 60 است، سالیان سال راهی را طی کرده، آموزش‌دیده تا راهنما شده است، دردکشیده است، بینش و دانش و آگاهی پیداکرده و به آن درجه رسیده، ازیک‌طرف هم تصفیه‌شده؛ یعنی به درجه‌ای از رشد عاطفی رسیده که بتواند به همنوع خود کمک کند. این افراد مرتب فیلتر می‌شوند تا رشد کنند. کلمه رهجو درواقع یک ریفرِمینگ (Reframing) است یعنی ما یک نامی را عوض کردیم و لفظ معتاد را از روی فرد معتاد برداشتیم که این فرد معتاد خجالت نکشد. هی به او نگویند: معتاد، معتاد یعنی سوپر اِگوی (Ego) او تحریک نشود. بگوید: من رهجو هستم، راه را گم کردم و دارم به‌طرف تکامل می‌روم تا تغییر کنم.

 اِلمان‌هایی که در فرایند تغییر در کنگره 60 رخ می‌دهد، من با مطالعاتی که دارم، پیدا کردم که اِلمان‌های روان‌درمانی، سایکوتراپی و رشد یک انسان در کنگره 60 تا حدود بسیار زیادی اجرا می‌شود؛ مثلاً اولین اِلمانی که در سایکوتراپی داریم، ایجاد امید است. وقتی یک رهجو وارد کنگره می‌شود، همه به او امید می‌دهند و در کنار امید دادن، او را راهنمایی می‌کنند؛ یعنی این شخص با افراد دیگر همانندسازی می‌کند و راهنما به او یاد می‌دهد و همین‌طور سایر اِلمان‌ها مثل فیدبک هایی (Feedback) که می‌گیرد، تقویت‌های مثبت و منفی که می‌گیرد، مستقیم روی رفتارش اثر می‌گذارد. بیش او عوض می‌شود، با سی‌دی‌هایی که داده می‌شود و تمرین‌هایی که در منزل می‌کند، یادگیری، اِجوکیشن (Education) رخ می‌دهد و در یک فرآیند زمانی این آدم معتاد که نامش رهجو است، تغییر می‌کند، یک آدم دیگری می‌شود، دیدگاه و شخصیت او عوض می‌شود و همان‌طور که ما می‌دانیم در این فرآیند تغییر، خود راهنماها هم‌تغییر می‌کنند و به این لذت می‌رسند که توانستند یک انسان را نجات بدهند و همه‌ی این‌ها کمک می‌کند که کنگره به‌پیش برود.

 چیز مهمی که در کنگره دیده می‌شود این است که کنگره مثل سیستمی است که عفونت‌ها را از خودش دفع می‌کند، خودش را پالایش می‌کند، بدی‌ها را از خودش دور می‌کند و سعی می‌کند جدید باشد، دُگماتیسم نیست و سعی می‌کند، یاد بگیرد. یکی از کارهایی که جناب مهندس انجام داده، این است که با پزشکان و روان‌پزشکان در تماس است و سعی می‌کند بر بار علمی کنگره اضافه کند.

دکتر بهنام

در مورد انتخاب کلمه‌ی راهنما که کلمه‌ی درستی است، خیلی اسامی دیگر می‌شد، برای این عزیزان انتخاب کرد؛ مثل درمانگر، حکیم، طبیب و غیره ولی بار معنایی خاص پیدا می‌کند که هم خود راهنما را به‌اشتباه می‌اندازد و هم کسانی که به‌عنوان رهجو زیر نظر او قرار می‌گیرند، ممکن است انتظارات دیگری پیدا کنند. وقتی صحبت از این کلمات می‌کنیم، یک گستردگی خاصی پیدا می‌کنند که ظاهراً قرار است در همه‌چیز دخالت کنند یا در همه‌چیز اظهارنظر کنند یا در همه‌چیز به رهجو کمک کنند ولی وقتی صرفاً می‌گوییم: شما راهنما هستی؛ یعنی در این موضوع خاص که بحث رهایی از دام اعتیاد است، قرار است به این افراد کمک کنی. قرار نیست شما مشورت مالی و ازدواج بدهی و قرار نیست در این زمینه‌ها آن فرد روی شما حساب خاصی باز کند.

 در مورد رهجو هم وظایف زیادی در سی دی شمرده‌شده است؛ در مورد صداقت، ادب و نظم او ولی آن چیزی که باید انگشت روی آن گذاشت و رهجو در طول مسیر به آن عمل کند، بحث تبعیت کامل در طی درمان است؛ یعنی از نقطه صفر که نقش رهجو را بازی می‌کند. می‌دانیم که در کنگره 60 تا سه جلسه باید تازه‌وارد باشد و بعد رهجو شود ولی از روزی که اسم رهجو به او داده شد، در بحث درمان باید تابع صفر باشد.

 در کلینیک، ما با افرادی مشکل پیدا می‌کنیم که شریک درمانی ما می‌شوند تا مریض ما. یک‌ذره که حالشان بهتر می‌شود، جو گیر می‌شوند و شروع به ایده پردازی می‌کنند که بهتر است دارو این‌طور باشد، از این تاریخ کم کنم، این‌قدر کم کنم، این‌قدر زیاد کنم. این افراد پُردردسرترین مریض‌ها می‌شوند و معمولاً درمان آن‌ها به انتها نمی‌رسد. برعکس وقتی مریض‌هایی که صفرتا صد می‌آیند و تا آخرین روز گوش می‌دهند، آن چیزی که از آن‌ها می‌خواهیم، انجام می‌دهند، معمولاً مریض‌هایی هستند که بهترین نتیجه را می‌گیرند.

دکتر فرهاد

این سؤال برای من پیش آمد که چرا بعضی اصناف و بعضی شغل‌ها با اعتیاد بیشتر همگن است؟ یعنی طرف اگر راننده اتوبوس باشد، انتظار نداری که این فرد سالم باشد، اگر یک فرد سالم در میان آن‌ها پیدا کنی، فکر می‌کنی این فرد ایراد دارد. در نظر راننده‌های اتوبوس اعتیاد یک‌چیزی عادی و یک‌چیز لازم در شغلشان است.

 اگر بتوانیم ارتباطی بین کنگره 60 با مراکز صنعتی برقرار کنیم تا قبح اعتیاد از بین برود و درصورتی‌که مدیر آن مرکز فردی که اعتیاد دارد را شناسایی کند، او را به کنگره 60 ارجاع دهد. من از جناب مهندس دژاکام می‌خواهم که اگر در این رابطه اگر پروتکلی است بفرمائید و اگر نیست باتجربه‌ای که دارند، راه‌حلی ارائه دهند.

دکتر اعظم

وقتی تصمیم گرفتم به‌عنوان یک راهنما در امتحانات کنگره شرکت کنم، برای من مسئله جدی بود و فکر می‌کردم باید به تمام مطالب مسلط باشم تا از آن امتحان بگذرم. بعدازاین که امتحان تمام شد، دچار چالشی در ذهن خودم شدم که تا اینجا پیش رفتم و کنگره 60 بستری برای یک امتحان شد، حالا باید برگردم به گذشته، چون تعداد زیادی از بیمارانی که در کلینیک ما هستند، داروهای دیگری مثل بوپره و متادون مصرف می‌کنند. درواقع برگشتی به گذشته کردم و دوباره سی‌دی‌های دکتر مکری را گوش کردم، به‌عنوان استادی که از اول به دانش و تفکر ایشان اعتماد داشتم و همچنان دارم. وقتی سی‌دی‌های ایشان را گوش کردم، به مطلبی که ایشان در مورد سِلف اِستیم (Self esteem) عنوان می‌کنند، رسیدم. همان‌طور که دوستان می‌دانند، سِلف اِسیتم درواقع انتظارات فرد از خودش است. ایشان در این سی دی دائماً برای ما صحبت می‌کردند که سِلف اِستیم این افراد خیلی پایین است و اولین کاری که باید برای این افراد بکنیم، ایجاد اطمینان و امیدواری است. زمانی که سی دی ذره و موج را گوش می‌دادم، تازه متوجه شدم که کنگره چقدر دقیق و باظرافت برای همه‌ی این‌ها طراحی‌شده است. اگر مسئله سِلف اِستیم را بخواهیم در قالب موج و ذره بیان کنیم، همان‌طور که آقای مسعود فرمودند، فرد یک پِرسونالیتی (Personality) ویژه‌ای که ویژگی شخص خودش است؛ یعنی همان چیزهایی که به‌عنوان ارزش‌ها و ضد ارزش‌ها در وجود فرد است و شکل‌گرفته، در کنار جامعه معنا پیدا می‌کند؛ مثل همان جمله قدیمی که بزرگان می‌گفتند که قطره دریاست اگر با دریاست/ ور نه او قطره و دریا، دریاست. آن زمان در ذهنم آمد که چقدر قشنگ می‌شود، درزمانی که فرد به سمت اعتیاد رفته و به‌کلی از حالت عادی خارج‌شده و خیلی چیزها را ازدست‌داده است روی سِلف اِستیم کارکرد. گاهی ما هم دچار این حالت می‌شویم و می‌خواهیم تنها باشیم، بعضی مواقع انسان می‌خواهد برگردد به خودش و ساختارهایش را بازسازی کند و یک‌زمانی احساس می‌کند که به جمع نیاز دارد. کنگره 60 با دقت تمام این مطالب را دنبال می‌کند و اصلاً شانس و این برنامه‌ها نیست که یک دستور جلسه‌ای بدون پیش‌زمینه قوی طراحی‌شده باشد.

جناب مهندس

قبل از اینکه به سؤال دکتر فرهاد جواب بدهم، لژیون پزشکان مثل لژیون آموزشی است، ما اینجا فقط آموزش درمان نمی‌گیریم، خیلی آموزش‌ها می‌گیریم حتی آموزش صحبت کردن می‌گیریم؛ مثلاً این میکروفن را که به دست شما می‌دهیم؛ یعنی باید در آن صحبت کنید تا صدای شما از بلندگو پخش شود، این‌یک آموزش است. صدا قوی شود، باید با گوش خودکنترل کنند، صدا ضعیف شود باید با گوش خودکنترل کنند که فاصله میکروفن را دائم کم‌وزیاد کنند. اگر دقت کنید بعضی از افراد موقعی که می‌خواهند صحبت کنند، کلمات را می‌خورند، کامل ادا نمی‌کنند، مفهوم جملات، مفهوم کلمات مشخص نیست که با تکرار این قضیه که در جلسه مشارکت کنند، خوب می‌شود؛ بنابراین همه باید مشارکت کنند، حالا نمی‌خواهد که بحث، کاملاً علمی و فلسفی باشد، همین‌قدر که مشارکت می‌کنند، در فن بیان، در صحبت کردن خیلی مؤثر است. گاهی اوقات صحبت کردن اضطراب می‌آورد خیلی از افراد هستند که وقتی می‌خواهند سر کلاس صحبت کنند، دکتر و پروفسور هستند ولی تا می‌خواهند صحبت کنند، فوری ضربان قلبشان بالا می‌رود یا وقتی می‌خواهند برای پنج نفر غریبه صحبت کنند، فوری ضربان قلبشان می‌رود بالا، این مسائلی است که ما یاد می‌گیریم. در کنگره 60 هم بچه‌ها ذره، ذره آموزش می‌بینند و یاد می‌گیرند، این است که تقاضا می‌کنم، عزیزان در مشارکت شرکت کنند تا این قضیه به‌صورت عادی دربیاید.

فرهاد گفت: چرا رانندگان بیشتر معتاد می‌شوند؟ خوب خیلی طبیعی و مشخص است، جمله‌ای که من همیشه به کار می‌برم، می‌گویم: هیچ‌کس جهت بیهودگی مواد مخدر مصرف نمی‌کند، هیچ‌کس الکی مواد مخدر مصرف نمی‌کند. ممکن است در رادیو و تلویزیون صحبت کنند که برای لذت‌جویی و خوش‌گذرانی است نه اصلاً این‌طور نیست، هر کس که مواد مخدر مصرف می‌کند، یک منظوری دارد، یک کمبودی دارد. افرادی که قرص‌های روان‌گردان می‌خورند، این افراد کمبودهایی دارند که به آن‌ها این قرص‌ها را می‌دهند؛ افسردگی دارند، ناراحتی دارند، سرحال نیستند و انواع و اقسام کمبودها که با این قرص‌ها به آن‌ها کمک می‌کنند. مواد مخدر چیزی است که سَرِخود استفاده می‌کنند، اینکه راننده‌ها مواد مخدر مصرف می‌کنند، طبیعی است مخصوصاً در سیستم ما. می‌خواهد بار را ازاینجا ببرد بندرعباس، باید قسط هم بدهد، باید چهارتا لاستیک هم بخرد، پول لاستیک‌ها می‌شود، دو میلیون تومان، پول قسط هم می‌شود، فلان قدر، بار هم کم است، به همین خاطر بلافاصله می‌خواهد بار را برساند. آدم معمولی موقعی که رانندگی می‌کند، خوابش می‌برد. راننده اتوبوس یاد گرفته که اگر تریاک بکشد و یا تریاک بخورد، می‌تواند بیدار بماند. راننده تریلی هم همین‌طور، اگر ازاینجا تریلی را بار بزند و بخواهد برود به بندرعباس که فرض کنید؛ 1500 کیلومتر راه است،500 کیلومتر راه را که رفت و خسته شد، باید استراحت کند ولی چون می‌خواهد به کوب برود، تریاک می‌کشد یا تریاک می‌خورد که جواب هم می‌دهد، اوایل کاملاً جواب می‌دهد. خوب این به شغلش بستگی دارد، یک شغل دیگری است که نیاز ندارد، پس خود شغل‌ها تعیین‌کننده هستند. بعضی‌اوقات کارها سخت است، استفاده می‌کنند. در مازندران که موقع برنج‌کاری است، در شالیزارها پاچه‌های خود را بالا می‌زنند و در آب سرد هستند، این‌ها تریاک مصرف می‌کنند و دوپینگ می‌کنند. در کارخانه‌ها هم همین‌طور، کارهایی که سنگین است، تریاک استفاده می‌کنند. شما الآن برو عسلویه ممکن است شما آدم سالم پیدا نکنید، به‌هرحال نوع کار این را تعیین می‌کند؛ البته تعداد معتادین مثل دریا و اقیانوس است، ما که کاری نمی‌توانیم، بکنیم. ما یک مقدار جزئی را فقط می‌توانیم، درمان کنیم حتی برای شعب.

 من جلوی شعب را سفت‌وسخت گرفتم، خیلی جاها می‌خواهند شعبه درست کنند، همین آقای مسعود الآن دو سال، سه سال است که به من فشار می‌آورد که در سنندج که خودش اهل آن منطقه است، آنجا یک شعبه دایر کنیم حتی راضی شده یک لژیون دایر کنیم. می‌گویم: نه نمی‌شود الآن موقعش نیست! بنابراین جلوی لژیون و احداث را من شدیداً گرفتم، چون می‌خواهم کیفیت خراب نشود. باید کیفیت درست باشد، این است که ما نمی‌توانیم در تمام سیستم‌ها کارکنیم، یک مقدار جزئی است که ما می‌توانیم کارکنیم و داریم این کار را انجام می‌دهیم ولی تفکر راداریم، منتقل می‌کنیم و آن تفکر ذره‌ذره انتقال پیدا می‌کند. روزی که کنگره 60 را شروع کردیم، کسی باور نداشت، کسی قبول نمی‌کرد، نیاز به همکاری بود، نیاز به نیروهایی بود که پرورش بدهیم. در گروه‌های دیگر رسم بر این است که هر کس ترک اعتیاد بکند؛ راهنما می‌شود. در گروه‌های مشابه کسی که موادش را از هر طریقی، هر روشی قطع کرد و دو ماه، سه ماه گذشت، به‌راحتی می‌تواند راهنما شود ولی در کنگره 60 اصلاً این‌طور نیست. کنگره 60 می‌گوید: نه هر که سر بتراشد قلندری داند. هرکس که ترک اعتیاد کرد که نمی‌تواند راهنما شود تا دیروز خلاف‌کار بوده، تریاک می‌کشیده، هروئین می‌کشیده، حالا قطع کرده و می‌خواهد بشود راهنما، این اصلاً امکان‌پذیر نیست، برای همین اکثراً با شکست مواجه می‌شوند. کنگره 60 می‌گوید: کسی می‌تواند راهنما باشد در قسمت مواد که مصرف‌کننده باشد، آموزش‌ها را هم دیده باشد، هم‌سفران هم که اصلاً نباید اعتیاد داشته باشند. (گروه خانواده) در مصرف‌کننده‌ها فرد باید به درمان رسیده باشد، امتحان بدهد، در امتحان قبول شود، راهنمای قبلی او موافقت کند که این شخص قابلیت راهنما شدن را دارد، مرزبانان و مسئولان آن شعبه بگویند که آقا این ازنظر اخلاقی و رفتار قابل‌اعتماد است؛ می‌توانیم به او رهجو بدهیم، بعد مصاحبه شود از خیلی فیلترها باید رد شود تا بشود کمک راهنما و کارش را شروع کند. دوره‌اش هم چهار سال است، چهار سال که تمام شد، باید برود کنار. راهنماها این‌قدر وابسته هستند و لژیونشان را دوست دارند، بااینکه پولی در‌نمی‌آورند و مجانی کار می‌کنند، موقعی که می‌خواهند لژیونشان را بدهند، واقعاً بعضی از لژیون‌ها صحرای کربلاست و سختشان است که لژیون را تحویل بدهد که به خاطر آن انس و انرژی که گرفتند، قُوتی که گرفتند، خدمتی که کردند، مزه و لذت خدمت را چشیدند، است.

 در کنگره 60 یک سری خاصیت‌ها است که هیچ راهنمایی نمی‌تواند به شاگرد راهنمای دیگر برنامه بدهد، به‌هیچ‌عنوان نمی‌تواند. هر رهجویی برود پیش راهنمای دیگر و بگوید حال من فلان است، می‌گوید: برو از راهنمای خودت سؤال کن! امکان ندارد که راهنمایی در کنگره 60 به رهجوهای راهنمای دیگر برنامه بدهد. اگر یک راهنمایی برنامه غلط داده باشد، راهنمای دیگر به‌هیچ‌عنوان نمی‌گوید: این برنامه غلط است، اصلاً حق ندارد، چنین کاری بکند، چون ما در کنگره به جایگاه‌ها خیلی احترام می‌گذاریم، می‌گوییم: جایگاه‌ها مهم است. ما کار نداریم کی راهنما است، کی مرزبان است، وقتی راهنما شد، باید به جایگاهش احترام بگذاریم؛ مثل دانشکده افسری که آقای مسعود گفت که سال اولی‌ها یک خط روی شانه‌شان است، سال دوم دو تا خط، سال سوم سه تا خط. وقتی سال بالایی‌ها می‌خواستند، اذیت کنند، دو خط، سه خط درجه را می‌انداختند روی درخت و می‌گفتند: دانشجوهایی که از جلوی درخت رد می‌شوند، این علامت درجه را دیدند باید به آن احترام بگذارند. در کنگره 60 هم همین‌طور است، می‌گوید اگر کسی راهنما شد، یک مترسک بود، یک چوب بود، شال نارنجی گردنش بود، باید به آن احترام بگذارید. این احترام به همدیگر، تحویل گرفتن همدیگر در کنگره خیلی رسم است. همدیگر را خراب نمی‌کنند حتی اگر یک راهنما چه هم‌سفر چه مسافر برنامه غلط بدهد، خراب نمی‌کنند، اگر یک راهنما چه هم‌سفر چه مسافر برنامه غلط بدهد، راهنمای دیگر حق ندارد، او را خراب کند، به قسمت بالا گزارش می‌دهد یا باراهنما صحبت می‌کند و می‌گوید: این برنامه که به شاگردت دادی غلط است ولی جلو رهجو نمی‌گوید: این برنامه غلط است.

 رهجو هم باید کاملاً مطیع باشد، در کنگره مثل مرده در دست مرده‌شور باشد؛ یعنی مرده‌شور هر جور بخواهد مرده را حرکت بدهد، مرده هیچ دخالتی در این کار نمی‌کند و برنامه را کاملاً اجرا می‌کند؛ البته این به‌مرورزمان و در پرتو آموزش امکان‌پذیر است. الآن مرز سی‌دی‌های آموزش ما به مرز یک‌میلیون می‌رسد. در هفته، نزدیک 18 هزارتا 20 هزارتا فقط مصرف سی دی آموزشی است. آموزشی که در تهران گرفته می‌شود، در تمام شهرستان‌ها بوشهر، آبادان در همه‌جا یکنواخت است و راهنماها همه در یک حد و یک مرحله هستند.

 

مسئله دیگر سی دی هفته موج و ذره است که می‌گوید: هر چیزی دو تا مسئله است که مال مسئله کوانتوم است و ما نمی‌خواهیم وارد آن قضیه شویم. می‌گوید: وقتی‌که شخصی بیمار می‌شود، یک سری بیماری‌اش فیزیولوژی است که این می‌شود؛ ذره. یک سری مسئله افکار و اندیشه و روانش است، آن می‌شود؛ موج. همان روان، روان‌پزشکی چون‌که روان‌پزشک، هم با جسم کار دارد و هم با روان کار دارد، هم فیزیولوژی است و هم رفتار و روانش است. در کنگره همین‌طور است، می‌گوییم: روی فیزیولوژی که کار می‌کنیم، می‌شود؛ ذره، روی روان، تفکر و رفتارش که کار می‌کنیم، آن می‌شود؛ موج. سی دی جالبی بود، امیدوارم بچه‌ها استفاده کرده باشند.

 

 حضور و غیاب پزشکان: 

 

  تهیه کننده و وبلاگ نویس: مسافر علیرضا نیکروش

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .