هشتمین جلسه از دور چهل و سوم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰، نمایندگی عمان سامانی با استادی راهنمای محترم مسافر تیمور، نگهبانی مسافر رحمان و دبیری مسافر سعید با دستور جلسه "ظرفیت و مسئولیت(قبله گم کردن،نق زدن،حاشیه) و تولد اولین سال رهای مسافر رسول " پنج شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳ ساعت ١٦:۰۰ آغاز به کار کرد.
سخنان استاد:
سلام دوستان تیمور هستم یک مسافر.
خداوند را شاکر و سپاسگزارم برای خدمتی که به من داده شد، در ابتدا خیر مقدم عرض میکنم خدمت راهنمای گروه خانواده خانم فریبا که از نمایندگی جهانبین مهمان ما هستند همراه با رهجویانشان.
امروز با دو تا دستور جلسه در خدمت شما هستم؛ دستور جلسه هفتگی ظرفیت مسئولیت قبله گم کردن نق زدن و حاشیه، دستور جلسه دوم یکمین سال رهایی مرزبان محترم آقای رسول و تبریک عرض میکنم خدمت ایشان و خانواده محترمشان، راهنمای همسفرشان، خیلی خوشحالم که این جشن را در خدمت شما هستیم خدمت همه عزیزان خیر مقدم عرض میکنم در رابطه با دستور جلسه اول، ظرفیت یعنی گنجایش، اندازه، توانایی، شایستگی، قابلیت، تعداد، لیاقت و نقطه تحمل همراه با دانایی، تواضع، فروتنی، جهانبینی و نگاه صحیح برای اعراض جایگاه خدمتی در کل هستی و بنا بر فرمایش آقای مهندس در این جهان برای هر موجودی ظرفیتی مشخص شده، برای یک بوته خار بیابان یک ظرفیت قرار داده و به همین اندازه از آن انتظار میرود همانطور که برای یک درخت نخل یک ظرفیت و یک انتظار میرود، در مورد انسان هم همینطور است و در کتاب آسمانی می،فرماید هیچکس را جز تواناییش تکلیف نمیکند حتی در آزمایشات حتی در اطلاعات حتی در سختیها به ظرفیت افراد توجه میشود، کسی که ظرفیت داغ دیدن را ندارد داغ فرزند به او داده نمیشود به همین دلیل آقای مهندس میفرماید از هر انسانی به اندازه ظرفیتش توقع داشته باشید البته عکس این هم صادق است، ما اگر به افراد که ظرفیت ندارند جایگاه بالایی بدهیم تخریب ایجاد میشود همان مسئله قبله گم کردن و آن جایگاه چاه زیر پایش میشود، بعد هم منجر به نق زدن و حاشیه رفتن و حذف شدن از سیستم خواهد شد عکس این هم صادق است اگر انسانی جایگاه بالایی داشته باشد ولی جایگاه پایینی به او داده بشود موجب آسیب میشود، برای جایگاهها باید ظرفیت را افزایش داد آیا ما باید ظرفیت لازم را کسب کنیم تا جایگاه به ما داده بشود؟ صد در صد اینطور نیست اگر اینطور بود هیچکس جرئت نمیکرد راهنما بشود هیچکس جرات نمیکرد که مسئولیت چیزی را قبول کند باید یک سری ظرفیت اولیه را داشته باشد بعد در آن جایگاه قرار بگیرد تا در ادامه ظرفیت تکمیل بشود و برای اینکه ما ظرفیت را بالا ببریم باید تزکیه و پالایش کنیم باید حسمان را سالم کنیم، باید داناییمان را بالا ببریم و علاوه بر این باید حس آن کار را داشته باشیم.
دستور جلسه دوم یکمین سال تولد و رهایی آقای رسول عزیز که خدا قوت عرض میکنم خدمت ایشان و این رهایی را اول به آقای مهندس، رسول عزیز، خانواده محترمشان، راهنمای همسفرشان و اعضای کنگره ۶۰ تبریک میگویم امیدوارم مستدام باشند.
رسول یکی از بهترین رهجوهای من بوده و هست. من افتخار میکنم که همچنین رهجویی به لژیون من آمدند. بسیار مهربان و متواضع و فروتن و صبور هستند. سر لژیون بسیار آرام و متین صحبت میکردند و خدا را شکر الگو و سبب خیر شدند؛ و برادرشان و تعدادی از دوستانشان به کنگره آمدند.
خانواده بسیار مهربان و خوبی ایشان را همراهی میکرد. روزی که برای رهایی خدمت آقای مهندس رسیدیم، همسفرشان کتاب 60 درجه را بهطورکامل و با خط بسیار زیبا نوشته بودند و خدمت آقای مهندس ارائه دادند. طاهای عزیز و دختر گلشان هم همراهشان بودند. و بسیار خوب سفر کردند. من از او راضی هستم، خدا هم از او راضی باشد.
بعد از رهاییشان هم به حرف من گوش دادند و در کنگره ماندگار و خدمتگزار شدند و الان هم خدا را شکر یکی از مرزبانان نمایندگی مان هستند. در ماه رمضان هم مسئول آشپزخانه بودند و از ساعت 6 صبح میآمدند برای تهیه مواد مورد نیاز برای تهیه افطاری و نظارت بر طبخ غذا، حتی گاهی در ایام تعطیلات نوروز هم میآمدند. انشاله خدا هم از ایشان قبول کند.
من آرزوی جایگاههای بالاتر را برایشان دارم و از او خواستهام که حتما مطالعه کند و در آزمون راهنمایی شرکت کند، و از خدا خواستهام که هم خودش و هم همسفرش راهنما شوند و از وجودشان و خدماتشان استفاده کنیم.
از اینکه به صحبتهای من توجه نمودید مچکرم.
سخنان مسافر:
سلام دوستان رسول هستم یک مسافر.
ابرها به آسمان تکیه میکنند، درختان به زمین، انسانها به محبت و مهربانی همدیگر. آرزوی قلبی من این هست که هیچ موقع حس ما از عقل ما جدا نشود. که بتوانیم کارهای خود را آن گونه که باید و شاید هست به نحو احسنت انجام دهیم. آرزوی دوم این هست که انشالله به زودی زود در شعبه خود بتوانیم زمین را خریداری کنیم. و بتوانیم آنجا مستقر شویم.
ابتدا خدا را شاکر و سپاسگزار هستم. که لیاقت داد امروز هم در جمع شما دوستان قرار بگیرم و آموزش ببینم. ما در گذشته همه روزهای سختی را تجربه نمودیم. به واسطه مصرف مواد و مورد تحقیر و تمسخر دیگران قرار میگرفتیم. هرچه کار خود را درست انجام میدادیم. در آخر میگفتند؛ یک فرد مصرف کننده هست. اعتباری که باید داشته باشیم در جمع خانواده یا جامعه نداشتیم. همه انواع سختیها را متحمل شدیم. تجربه من از مواد با وجود اینکه سر کار میرفتم. و درآمد نسبتا خوبی داشتم. ولی به واسطه مواد خیلی تخریب هم به خودم وارد شد، هم به خانواده. و لحظه به لحظه خرد شدن خود و خانواده خودم را میدیدم. ولی در نهایت هیچ وقت تصمیم نمیگرفتم مواد مخدر را درمان کنم. تا اینکه به واسطه یکی از آشنایان همسفرم با کنگره آشنا شدم.
سال ۹۱ دقیقاً در ماه رمضان بود دو جلسه شرکت کردم و دوباره برگشتم به مصرف مواد.
سال ۹۴ دوباره با اصراره همسفر خود وارد کنگره شدم و دقیقاً باز هم ماه رمضان بود. دو هفته آمدم حال یا اذن صادر نشده بود یا... به عنوان مهمان سر لژیون شرکت میکردم. و هیچ وقت خود را به عنوان تازه وارد معرفی نکردم. دوباره رفتم تا سال ۱۴۰۰ یک شب از کار آمدم. پسرم طاها کوچک بود. گفت؛ دوچرخه مرا درست کن. چند بار گفت کی برویم، و من در حال مصرف بودم. گفتم صبر کن. دفعه آخر داد زدم سرش و گفتم برو پول ندارم. هر روز میگویی دوچرخه ام خراب هست. بعد از چند دقیقه در را زد و یک نامه نوشته بود؛ نوشته بود بابا میدانم مواد مصرف میکنی. برای مواد پول داری! ولی برای دوچرخه من پول نداری؟
از آن موقع تا روزی که وارد کنگره شدم ۹ ماه طول کشید. در طول ۹ ماه مدام آن حرف میآمد در ذهن من ولی خدا را شکر با پافشاری همسفرم پای من به کنگره باز شد. و حس من با آقا تیمور راهنمای عزیز بود. هرچه گفت، گفتم چشم و مطیع بودم. هیچ وقت به فکر دور زدن، یاغیبت کردن، یا دیر آمدن، و سی دی ننوشتن نبودم. و هرچه گفت، گفتم چشم، و سفر خودم را تمام کردم. بعد از دو ماه هم به گفته راهنمای عزیزم. وارد سفر وایت شدم برای درمان سیگار. و به راهنمایی آقا مهدی راهنمای لژیون وایت توانستم درمان کنم.
صحبت های راهنمای همسفر
سلام دوستان فریبا هستم یک همسفر
بسیار خوشحالم؛ هم از دیدار دوستان و هم شرکت در این جشن پرشگون. این تولد را خدمت آقای مهندس و آقا کامران و خانم مرجان عزیز بسیار تبریک میگویم و همینطور خدمتگزاران دو شعبه جهان بین و عمان سامانی، و تبریک ویژه عرض میکنم خدمت آقا تیمور راهنمای پرتلاش آقای رسول، مسلما در کنار خواسته مسافر، راهنماییها و آموزشهای آقا تیمور هم بسیار موثر بودهاند برای پرورش همچنین رهجوی خدمتگزاری، که علاوه بر رفتار و منش و کردارشان، صحبتهای همه عزیزان و پیامی که برای تولدشان انتخاب شده، راه برایشان باز و حرکت در مسیر کنگره برایشان آسان شده، چون راه مستقیم به ایشان نشان داده شده است. به خود آقای رسول تبریک میگویم و همچنین خدمت آقا طاها، که این تلنگر را به پدرشان زدند و خدمت خانم مرضیه عزیز؛ و همچنین خدمت خانم صغری، رهجویی که بسیار صبور بودند، چون در کنار یک مصرف کننده زندگی کردن و بعد هم بال پرواز شدن، صبر بسیار زیادی میطلبد. رهجویی بسیار فرمانبردار، منظم و پرتلاش و همیشه جزو نفرات برتر آزمون هستند و این بهخاطر این است که خواسته دارند؛ و برای رسیدن به خواستهشان تلاش میکنند. ایشان سال 94 به کنگره آمدند و این بذر محبت را خانم زری عزیز در دلشان کاشتند، که به ایشان تبریک می گویم و ازایشان تشکر میکنم. خانم صغری به دلایلی 7 سال به کنگره نیامدند، ولی وقتی آمدند، بسیار قوی و محکم حرکت کردند. این تولد و رهایی، گوارای وجودشان باشد و انشاله که در این مسیر پایدار باشند و آرزو میکنم و مطمئن هستم با خواسته ای که دارند و تلاشی که میکنند، امسال موفق به دریافت شال راهنمایی خواهند شد.
صحبت های همسفر
سلام دوستان صغری هستم یک همسفر
آرزو میکنم هر همسفری که یک مصرف کننده دارد، راه کنگره به او نشان داده شود و مسیر برایش باز شود، تا به کنگره بیاید و او هم این آرامشی که ما الان داریم را حس کند.
خیر مقدم عرض میکنم خدمت دختر عمه عزیزم، خانم زیبای عزیز ایجنت محترم شعبه شیخ بهایی؛ که ایشان سال 94 پیام کنگره را به من رساندند، و همینطور خدمت مسافرشان آقای اکبر. آن موقع من نمیدانستم کنگره چهطور جایی است، ولی ایشان خیلی از حس و حال خوبشان گفتند و اینکه تو هم اگر بیایی حالت خوب میشود، ولی خب زیاد برای من قابل درک نبود که مصرف مواد مسافرم، چه ربطی به آمدن من به اینجا و خوب شدن حالم دارد؟! ولی آمدم، و خیلی سفارش کردند که صحبت ها را خیلی خوب گوش بده و مطمئن باش حالت خوب میشود و خدا را شکر همینطور شد. چند وقتی آمدم و خانم زری عزیز را بهعنوان راهنما انتخاب کردم، که همینجا از ایشان تشکر میکنم و امیدوارم ایشان هم خیر خدمتشان به زندگیشان برگردد، و خیلی از آموزه های اولیه کنگره را از ایشان یاد گرفتم و آرامش خیلی زیادی دریافت کردم و دلم قرص شد که یک راه مطمئنی هست برای درمان اعتیاد، و اینطور نیست که یک مشکل لاینحل است و آخر دنیاست و همه چیز تمام شده است، نه، واقعا ته دلم قرص بود، درست است که آن موقع مسافرم نمیآمد ولی واقعا ایمان داشتم اگر مسافرم پا به کنگره بگذارد و فرمانبردار باشد، صددرصد مثل بقیه افرادی که دیده بودم، درمان میشدند و همینطور که مسافرم اشاره کردند، یا اذنش صادر نشده بود یا خواستهشان قوی نبود، و نیامدند. ولی صبح روز اولین جلسه خصوصی همسفران بعد از تعطیلات نوروز 1401، پانزدهم فروردین بود که به مسافرم گفتم که تا الان همهجوره با تو همراهی کردهام، ولی واقعا از اینجا به بعد نمیتوانم تحمل کنم. اگر میخواهی زندگیمان را نجات بدهیم، بیا با هم به کنگره برویم، و اگر نه، دیگر روی هیچ موردی روی من حساب نکن، اولش کمی گفتند بگذار بدهیهایمان را بدهیم و.. گفتم همان 7سال پیش هم همین حرفها را میزدی، الان کدام شرایطمان بهتر از قبل است؟ اگر همان موقع آمده بودی، الان خیلی شرایطمان فرق میکرد و خیلی جلو افتاده بودیم و حال جسمی و روحی خودت هم بهتر بود، خلاصه قبول کردند و گفتند شما برو، من هم چند روز دیگر میآیم، یادم است اولین جلسهای که مسافرم آمد، به پهنای صورتم اشک میریختم و نمیتوانستم خودم را آرام کنم، از طرفی اشک شوق بود، چون هم بسیار خوشحال بودم و آرزوی چندین سالهام محقق شده بود و از طرفی ترس و استرس داشتم که نکند در کنگره نماند، یا وظایفش را بهعنوان یک رهجو انجام ندهد و درمان نشود، ولی خدا را شکر ماندگار شدند. بسیار تشکر میکنم از آقا تیمور که تاثیر بسیار زیادی داشتند که مسافرم جذب کنگره شوند و بسیار فرمانبردار و ماندگار شوند. در طی مسیر، مشکلات بسیار زیادی برایمان پیش آمد که شاید هر کس دیگری بود سفر را رها میکرد و یا در سفرش وقفهای میافتاد، ولی مسافرم بسیار خوب سفر کردند و نتیجهاش هم همان رهایی بود که از دستان آقای مهندس گرفتیم و بعد از رهایی هم بسیار خدمتگزار بودند و الان هم خدا را شکر شال مرزبانی را دارند. نزدیک هفته همسفر بود که شال مرزبانیشان را دریافت کردند، و این بهترین هدیه روز همسفر به من بود.
از راهنمای عزیزم خانم فریبا بسیار تشکر میکنم که همیشه مثل یک مادر دلسوز برای من بودند و همیشه از کلام و منش و رفتارشان الگو گرفته ام. به دختر و پسر گلم هم تبریک میگویم و امیدوارم از این به بعد زندگی زیباتری را در کنار هم داشته باشیم. از جناب مهندس تشکر ویژه دارم که اگر ایشان روش و متدشان را اشتراک گذاری نمیکردند معلوم نبود چه بر سر من و امثال من و زندگیهایمان میآمد. از خدا می خواهم این لیاقت را داشته باشیم تا همیشه در کنگره ماندگار و خدمتگزار باشیم.
اهدای انگشتر دنوری به مسافر حمید لژیون یازدهم راهنمای محترم مسافر فرزاد
نگارنده: مسافر مرتضی لژیون دوم و مسافر کیارش لژیون نوزدهم
ویراستار: مسافر پوریا لژیون سوم و مسافر کیارش لژیون نوزدهم
تنظیم: مسافر سعید لژیون چهارم
ارسال: مسافر جعفر مرزبان خبری
- تعداد بازدید از این مطلب :
739