تمامی مخلوقات خداوند بیدلیل آفریده نشدهاند هرکدام وظیفهای دارند که باید آن را به سرانجام برسانند، حتی کوچکترین و یا ناچیزترین آنها. به تبعیت از این قانون در کنگره 60 هم هر کس وظیفهای دارد که باید آن را به نحو احسن انجام دهد. یکی از علتهای رشد و توسعه کنگره 60، از زمان بنیاد آن تاکنون همین است که کلیه اعضاء وظایفشان را بهخوبی انجام میدهند.
یکی از این وظایف که امروز در مورد آن صحبت میکنیم وظایف راهنما و رهجو میباشد. به نظر من وظیفه راهنما خیلی سنگینتر از وظایف رهجو میباشد چراکه راهنما نقش یک الگو را دارد و رهجو، راهنما را نگاه میکند، اگر راهنما سروقت بیاید، رهجو سروقت میآید. اگر راهنما مشارکت کند رهجو مشارکت میکند. دقیقه مثل یک فرزند و پدر میماند، هر کاری که پدر انجام دهد فرزند هم دقیقه همان کار را انجام میدهد. پس یک راهنما باید خیلی مراقب باشد. وظیفه اصلی یک راهنما این است که کمک کند یک رهجو در مسیر درست درمان قرار بگیرد و در چهارچوب قوانین و حرکت کنگره حرکت کند.
من بهعنوان یک راهنما باید همیشه مراقب باشم دچار منیّت و غرور کاذب نشوم و در رهجوی خود به چشم یک برده نگاه نکنم. دریکی از قسمتهای مختارنامه صحنهای به نمایش گذاشته شد که برای من جالب بود. مختار در زندان بود و میثم تمّار به او گفت: که میخواهی فرجام کارت را بگویم و اینگونه ادامه داد که تو سر پسر مرجانه را از تنش جدا میکنی و بر صورتش پای میکوبی ولی خیلی مراقب چاه زیر پایت باش.
من که از مختار سرتر نیستم. چگونه مراقب چاه زیر پایم باشم و سرم را بلند نگهدارم و خدا را بنده نباشم. به رهجو حکم کنم که این کار را باید انجام دهی. کاری که دور از چهارچوب قوانین و حرمت کنگره است، به او ظلم کنم از او پول دستیبگیرم و پس ندهم، به شخصیت او توهین کنم، طوری با او رفتار کنم که بدون اجازه من آب هم نخورد در تمامی مسائل نظر من را بپرسد. که چه شود، آنوقت به کجا میخواهم بروم و یا اصلاً از کجا آمدهام. کسی که بعد از سه جلسه مشاوره وارد لژیون میشود، وظایفش به او یادآوری میشود و کاملاً متوجه میشود که باید بهموقع بیاید. طبق برنامه دادهشده شربت بخورد. از سی دی و جزوات کنگره کمال استفاده را بنماید و حرف راهنمایش را گوش کند.
راهنما طبق وظیفهای که دارد باید بهروز باشد و تمام سیدیهای هفتگی را گوش کند و آمادگی و اطلاعات خود را ارتقا دهد. چرا؟ برای آموزش بیشتر خود، بعد راهنمایی رهجو، برای اینکه بتواند رهجو را به رهایی برساند، و از گمراهی درآورد. او را که از عشق و محبت و ارزشها دور بود آشتی دهد و فقط در حوزه درمان اعتیاد به او کمک کند.
زمانی که وارد کنگره شدم، یکصدم اطلاعاتی که الآن دارم را هم نداشتم. آگاهی من بالا رفت. یاد گرفتم که عمری اسیر مواد بودم و همیشه این مواد بود که به من امرونهی میکرد که کجا بروم و کی بروم. به من یاد دادند که از این به بعد اسیر هیچچیز و هیچکس نباشم و خودم برای خودم تصمیم بگیرم.
حالا منِ راهنما باید حواسم باشد که مبادا بهطور مثال به رهجویم بگویم برای کارهای خانهام به من کمک کن و یا فلان کار را برای من انجام بده و یا موقع انتخابات حتماً به کسی که من میگویم رأی بدهید. که اگر رهجویی این کار را کرد در حق خودش خیانت کرده و جای تأسف دارد و تأسفبارتر این است که منِ راهنما چرا وظیفهام را فراموش کردهام، چرا هدف خودم را گمکردهام.
جناب مهندس برای راهنمایان ارزش خاصی قائل هستند و میگویند کسی که شال راهنمایی دارد باید برای او احترام قائل شد. ولی این دلیل نمیشود که من از هدف اصلی خودم دور شوم. همه ما دارای قوه عقل و شخصیت هستیم. بیایم وظایف خودمان را درست و بهجا انجام دهیم تا کنگره 60، همچنان به رشد و شکوفایی خود ادامه دهد و همیشه معرفت و عدالت و عمل سالم را الگوی کار خود قرار دهیم تا خدایناکرده منِ راهنما از مسیر اصلی خود دور نشوم و آن ارزش و مقام و جایگاهی که به دست آوردهام روبهزوال نرود.
نویسنده: کمک راهنمای محترم، مسافر محمد شمس
- تعداد بازدید از این مطلب :
1789