دومین جلسه از دوره نوزدهم کارگاه های آموزشی عمومی کنگره 60 ؛ نمایندگی گنجعلی خان کرمان ؛ با استادی ایجنت محترم مسافر محسن ؛ نگهبانی مسافر احسان و دبیری مسافر رضا با دستور جلسه " ظرفیت و مسئولیت ( قبله گم کردن ، نق زدن ، حاشیه "و در ادامه جشن یکسال رهایی مرزبان مسافر سعید" پنجشنبه 30 فروردین ماه 1403 ساعت 17آغاز بکار کرد .
سخنان استاد:
سلام دوستان محسن هستم مسافر از راهنمایان خودم تشکر میکنم از کسایی که به هر نحوی خدمت میکنند تا من آموزش بگیرم امروز دو تا دستور جلسه داریم یکی ظرفیت و مسئولیت و دستور جلسه بعد تولد یک سال رهایی آقا سعید مرزبان شعبه که تولد متفاوتی است خب ظرفیت و مسئولیت باید این سوال رو از خودم بپرسم که به درد چه میخورد در درون من ظرفیت دانایی است و یک ورودی باید داشته باشم و در مسائل منفی هم میتوانیم ببریم بالامثل مواد کشیدن ولی در موارد منفی شاید ورودی باشد ولی کیفیت ندارد پس در کنگره یک ورودی داریم یک اطلاعات و آگاهی داریم که این آگاهی مهم است این آموزش ناب است و باعث میشود که دانایی من برود بالا و آیا این دانایی تنها به درد من میخورد؟ نه تا من به آموزشها عمل نکنم هیچ اتفاقی رخ نمیدهد وقتی عمل کردم آن وقت ظرفیت من بالا میرود هستی میگردد آدمهایی که ظرفیت بالایی دارند به آنها مسئولیت میدهد یک نفر مثل آقای مهندس واقعاً هستی گشته است به دنبال آقای مهندس و مسئولیت به ایشان داده که همه دوستش داشته باشند امروزه راهنما در کنگره آن ظرفیت را داشته آن دانایی را پیدا کرده و انتخاب شده برای راهنمایی یا مرزبان آن ظرفیت را باید داشته باشد که انتخاب بشود
در کنگره همه چیز بر اساس حساب و کتاب است خب مسئول یعنی پاسخ دادن یک راهنما در مقابل آن مسئولیتش پاسخگو است همه انسانها نسبت به خودشان پاسخگو هستند نسبت به جسم خود پاسخگو هستند یا در کنگره نسبت به صندلی که رویش نشستهام پاسخگو هستم من که در کنگره به درمان و حال خوش رسیدم نسبت به حال خوبم پاسخگو هستم درست است اینجا رایگان است ولی اگر در حد مصرف کننده باشم به کائنات پاسخگو هستم و پاسخگوی حال خوش باید باشم و در کنگره جا برای خدمت کردن زیاد است که از مسیر خارج نشوم و خودم را بهتر بشناسم و این خبر خوش را بدهم که از ۲۰ اردیبهشت شعبه شرف آباد راه اندازی میشود.خب برویم سراغ آقا سعید مرزبان شعبه سعید آمد کنگره نیمه کاره سفرش را رها کرد در لژیون دیگه اما همسفرش ماند در کنگره و پس از دو سال فکر میکنم آمد انضباطی شد و لژیون من را انتخاب کرد ولی بسیار محکم قدم برداشت و یک فرمانبردار بود و غیبت نداشت سی دی مینوشت غیر از چشم چیزی نمیگفت و قدردان بود من ندیدم رهجویی که قدردان باشد از مسیر خارج بشود سعید هرچه که من برجک میزدم میخندید یعنی یک ظرفیتی دارد سعید که من خودم ندارم و اگر دستور جلسه شده ظرفیت سعید آن ظرفیت را دارد من به خودش خانواده اش تبریک میگویم خیلی ممنونم که صحبتهای من گوش کردید.
سخنان مرزبان مسافر سعید:
سلام دوستان سعید هستم مسافر خدا را شکر که در کنگره هستم و تشکر میکنم از آقای مهندس و راهنمای خوبم آقا محسن و تشکر میکنم از خانواده که خیلی اذیتشان کردم و همینجور از شما مسافران و همسفران عزیز وقتی آمدم برای سفر مجدد آقا محسن قبول نمیکرد خلاصه با هزار خواهش و تمنا قبول کرد و گفت به شرطی که سی دی بنویسی غیبت نکنی به موقع بیای گفتم چشم آمدم شروع کردم بعد از ۱۱ ماه به رهایی رسیدم بدون نق زدن و حاشیه به سفر دوم رسیدم در واحد اوتی خدمتگزار شدم و بعد مرزبانی ثبت نام کردم رای آوردم شال زرد دریافت کردم وبه کمک دوستان لژیون مرزبانی توانستیم ماه مبارک رمضان را به خوبی برگزار
کنیم واز آقای منصوری دیدهبان رابط تشکر میکنم خوشحالم در جلسه حضور دارند وتشکر وقدر دانی میکنم
امیدوارم خدمت گزار خوبی باشم
و مسئولیت خودم بهترین نحو انجام بدهم خیلی ممنونم که به صحبت های من گوش کردید.
سخنان راهنمای تازه واردین مسافر سمیه:
آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهیست. خدا را شاکرم که امروز در جمع شما هستم. از آقای محسن راهنمای مسافرم خیلی تشکر میکنم، امیدوارم برکت خدمتی که ایشان در کنگره انجام میدهند همیشه در زندگیشان جاری و ساری باشد. از آقای مهندس تشکر میکنم که اجازه دادند ما خانمهای مسافر بیاییم و اعلام حضور و نیز اعلام سفر کنیم. از دیدهبان محترم آقای منصوری خیلی تشکر میکنم و به ایشان خیر مقدم میگویم، امروز جشن ما با حضورشان نورانیتر شد و واقعاً صحبت کردن بسیار سخت است. ما در قسمت خانمهای مسافر هم در خدمت آقای منصوری بودهایم.
سال ۹۸ من و سعید تصمیم گرفتیم وارد کنگره شویم، البته آقای نجمی کنگره را به ما معرفی کردند که جا دارد همینجا از ایشان تشکر کنم، سعید در بخش مسافران من هم به اشتباه در بخش همسفران. گفتم که برنامه یکی است خب حالا هر چه برنامه به سعید دادند من هم استفاده میکنم و به درمان میرسم تا اینکه کرونا آمد و سعید سفر را ادامه نداد اما من ماندم و تصمیم گرفتم به تهران بروم و خدا را شکر راه برایم باز شد. اولین بار در سفر تهران سعید همراه من بود، او به من قدرت داد و من با قدرت ایشان جلو رفتم. خدا را شکر سفرم تمام شد، سخت بود ولی پایان شیرینی داشت الان هم در بخش خانمهای مسافر راهنمای تازهواردین هستم و امروز اینجا هستم که به پدران، همسران، خواهران و برادران بگویم که اگر خانم مصرفکننده در خانه دارید طردش نکنید، حمایتش کنید واقعاً یک خانم علاوهبر مصرفی که دارد انگشتنمای مردم است، حمایتشان کنید. حالا که آقای مهندس اجازه دادند که یک شعبه برای خانمهای مسافر در کرمان باز شده واقعاً ما خوشبختترین آدمها هستیم، همچنین ایشان یکی از بهترین نیروها را که خانم مونای عزیز هستند برای ما به این شهر فرستادند. از خانم مونا که راهنمای سفر دومم هستند تشکر میکنم. شعبه با حضور ایشان خیلی خوب جان گرفت و خدا را شکر که این بستر فراهم شد. خدا این نعمت را به ما داده و کنگره باز هست. چقدر خوب است که خانمهای مسافر با حمایت شما به اینجا بیایند و خودشان را درمان کنند و به رهایی دست پیدا کنند.
در مورد سعید، او سفر اولش را به اجبار آمد، بعد هم خراب کرد یعنی راه خودش را اشتباه رفت زیرا آن دارویی که راهنمایش میداد را زیاد یا کم میخورد بعد فکر میکرد تقصیر کنگره است. دو سال طول کشید تا سعید دوباره آمد. همینکه من رها شدم، ۸ ماه بعد کنگره باز شد که یک شب گفت من هم میخواهم به کنگره بیایم، آن لحظه دنیا را به من دادند، سعید خیلی مخالف کنگره بود میگفت نمیآیم. من خیلی ناامید بودم، گفتم دیگر نمیآید و خیلی برایمان سخت بود، اینکه خودم رها شده بودم و داشتم آن طعم شیرین را میچشیدم، میگفتم برای چی سعید نمیخواهد این حس خوب را تجربه کند.
برای یک دختر خیلی سخت بود که دعا کند پدر و مادرش به خانهاش نیایند، من بهخاطر اعتیاد و تا موقعی که خودم مصرفکننده بودم خیلی خجالت میکشیدم. یادم است یک روز مادرم آمد و پشت در اینقدر در زد اما من به خاطر مواد و بوی آن نتوانستم در را به رویش باز کنم خیلی سخت است، کدام دختر دوست ندارد که پدر و مادرش به خانهاش بیایند ولی من دوست نداشتم و خجالت میکشیدم. خدا را شکر که اذن سعید صادر شد، آمد و خیلی قوی و محکم هم آمد، شاید من در سفرم غر میزدم، اذیت میشدم، زنی تنها بودم که یازده ماه به تهران رفت و آمد ولی خدارا شکر اگر حمایتهای سعید نبود نمیتوانستم این سفر راتمام کنم. از آقای مهندس تشکر میکنم، از خانم مهدیه همسفر آقا محسن تشکر میکنم ایشان خیلی به من کمک کردند. خدا را شکر که امروز اینجا و در خدمت شما هستم.
سخنان همسفر النا:
از آقای مهندس و همینطور از آقای محسن خیلی تشکر میکنم، ایشان برای بابای من خیلی زحمت کشیدند. خواستم بگویم بابا خیلی دوستت دارم، همیشه هوای من را داشتی و حواست به من بوده. هیچوقت هیچ چیز برای ما کم نگذاشتی، یادم است وقتی رفتیم تهران که رهایی مادرم را بگیریم آقای مهندس به پدرم گفتند که کنگره میروی؟ گفت نه، گفتند قول میدهی از این به بعد بروی کنگره؟ گفت بله، چشم، حتماً و این باعث شد بابای من به کنگره بیاید.
لژیون خدمتگزار:لژیون چهارم
تایپ:مسافر عبدالرضا لژیون چهارم
عکس:راهنمای تازه واردین مسافر محمد
ویرایش و ارسال: مسافر سعید
- تعداد بازدید از این مطلب :
770