English Version
English

تجربه و مسئولیت با یکدیگر تلفیق‌شده

تجربه و مسئولیت با یکدیگر تلفیق‌شده


دهمین جلسه از دوره بیست و هفتم کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰، نمایندگی لویی پاستور با استادی همسفر رضا، نگهبانی مسافر سیامک و دبیری مسافر ادیب با دستور جلسه «ظرفیت و مسئولیت (قبله گم کردن، نق زدن، حاشیه)» در روز دوشنبه ۲۷ فروردین‌ماه ۱۴۰۳ در ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کارکرد.

خلاصه سخنان استاد:

اول سال نو رو به همه شما تبریک میگم انشا الله که امسال سال خوبی و پربرکتی برای همه ما باشد و همچنین عید فطر را به شما تبریک می‌گویم و امیدوارم حس‌های خوبی که در ماه رمضان داشتیم بعد از عید هم با ما همراه باشد. تشکر می‌کنم از آقا سیامک که اجازه داد من در این جایگاه خدمت کنم توفیق شد که بالای شهر بیایم و در خدمت شما باشم و در این جلسات خدمت کنم. از آقا سعید و آقای نورعلی ایجنت‌های این مجموعه سپاسگزارم که این جلسات را ترتیب می‌دهند تا ما بیاییم و خدمت کنیم.

من در ایام عید یکی از بستگانم را از دست دادم و آن چیزی که برای من جالب بود این بود که گفتند چون شما تجربه بیشتری داری مراسم ختم و ترحیم را مدیریت کن، من هم سعی کردم مراسم را به بهترین شکل برگزار نمایم و همه‌چیز هم خوب بود یعنی مراسم ۷ و چهلم برگزار شد ولی در انتهای برگزاری مراسم، من باکسی که صاحب‌عزا بود مشاجره کردم و من احساس کردم دلخوری به وجود آمد و احساس قشنگی به وجود نیامد و خیلی از دست خودم ناراحت بودم  پیش خود می‌گفتم که چرا چنین شد؟ من که همه جلسات را به‌خوبی برگزار کردم پس چرا به این شکل تمام شد؟ دائم با خودم کلنجار می‌رفتم و در همین افکار بودم که آقا سیامک با من تماس گرفت و از من خواست که در این جلسه شرکت کنم و در مورد دستور جلسه بااینکه از آن اطلاع داشتم اما با توجه به مشغله‌ فکری که برایم پیش‌آمده بود در مورد ظرفیت و مسئولیت یاد صحبت راهنمای خودم افتادم که می‌فرمودند دستور جلسات هستند که ما را انتخاب می‌کنند.

یعنی من حتماً یک اشکال یا یک گره یا گرفتاری در پیدا کردن ظرفیت خودم داشتم در پیدا کردن جایگاه مسئولیت‌پذیری خودم داشته‌ام که در این مسئله دچار مشکل شده‌ام حتماً در یک گرفتاری به نام قبله گم کردن افتاده‌ام داشتم به این موضوع فکر می‌کردم که قسمت شد به خدمت شما  برسم. وقتی سی‌دی‌ها راکمی گوش کردم و مطالعه کردم متوجه شدم که ظرفیت را تقریباً همه ما بلدیم  مخصوصاً خودم که یک دوره تخریبی را گذرانده بودم  فکر می‌کردم که ظرفیت این است که گستاخ و جسور باشم تاکسی حرف زد سر او داد بزنم یا به قول الکلی‌های قدیمی‌ مقدار بیشتری الکل بخورم و برایم فرقی نداشته باشد مسئولیت این است که من بتوانم از این ظرفیت نهایت استفاده را بکنم. در مسئله ظرفیت مطلب زیاد بود ولی چیزهایی که به ظرفیت مربوط می‌شود در ابتدا توانایی انسان است.

دارایی انسان یک گزینه دیگر است خود دانایی انسان هم یک گزینه دیگر است. ژنتیک و ظاهر و فیزیک من می‌تواند گزینه دیگری باشد. برای مثال اگر من قدبلندی داشته باشم برای بسکتبال مناسب‌تر است، یا اگر کمی اضافه‌وزن داشته باشم برای مسابقات راگبی گزینه بهتری هستم، یا اگر صدای بدی داشته باشم کسی مرا برای آواز خواندن دعوت نمی‌کند. چون می‌گویند این شخص ظرفیت این کار را ندارد و هر وقت من بتوانم این ظرفیت را در خودم بشناسم قطعاً برای من مسئولیت هم به همراه خواهد داشت. برای مثال اگر من ظرفیت شعر خواندن را در خودم بالا ببرم قطعاً دوستانم از من می‌خواهند که برای آن‌ها نیز بخوانم یا به مجلس دیگری دعوت می‌شوم که در آنجا نیز بخوانم و به همین ترتیب تجربه و ظرفیت من نیز بالا خواهد رفت.

تجربه و مسئولیت با یکدیگر تلفیق‌شده و بالا خواهد رفت. من به خاطر دارم چه وقتی پسرم درسش را می‌خواند خیلی از او تعریف می‌کردیم که تو خیلی بااستعدادی و خیلی باهوشی و همین‌طور هم بود و در ریاضی خیلی قوی بود اما احساس کرد حالا که در ریاضیات قوی است بیاید و مسئولیت پذیریش را تقویت کند و به سمت مواد مخدر گرایش پیدا کرد که مثلاً ریاضیات را بهتر یاد بگیرد، یا یکی از همکاران من که وقتی صبح شروع به کار می‌کند بسیار باانرژی و بعد از گذشت چند ساعت باید استراحت نماید و خود را ریکاوری کند تا بتواند مجدداً به انرژی و ظرفیت بالا برسد ظرفیت این شخص بالا می‌آید اما برای مسئولیت مناسب نیست. چون بیشتر از ظرفیت خودش از خودش کار می‌کشد و یا در خودش تخریب به وجود می‌آورد که نشان می‌دهد ظرفیت خود را نشناخته، چرا این اتفاق می‌افتد؟  چرا من نمی‌توانم ظرفیت و مسئولیت خود را بالانس نمایم؟

یعنی وقتی مسئولیتی به من داده می‌شود احساس می‌کنم حتماً ظرفیت من بالاست که این مسئولیت به من واگذارشده است، درصورتی‌که من باید در ابتدا ظرفیت خود را بشناسم و بدانم که ظرفیت من چقدر است. مثلاً ظرفیت من در حدی نیست که بتوانم در تیم ملی بازی کنم اما در این حد ظرفیت دارم که با دوستانم در یک بازی دوستانه فوتبال سالنی شرکت داشته باشم یا من نمی‌توانم یک‌شبه تمام دروس کنکور را بخوانم اما می‌توانم هر شب یک درس را بخوانم و خود را برای کنکور آماده کنم. در این فکر بودم که چرا نتوانستم مدیریت مراسم را آن‌گونه که خود می‌پسندیدم به اجرا درآورم ازنظر اکثر افراد مراسم خوبی بود اما ازنظر خودم چشم‌پوشی دیگران از ضعف‌ها بود و مثل همیشه برایم دل‌چسب نبود.

وقتی خوب فکر کردم متوجه شدم علت آن قبله گم کردن من بوده است یعنی پیش خودم احساس کرده بودم چون این مسئولیت به من داده‌شده پس توانایی من بالا است و اجازه دارم سر صاحب‌مجلس فریاد بزنم اجازه دارم وقتی من را در تیم بازی نمی‌دهند شکایت کنم و غیبت‌کنم یا اگر مرزبانی به من بگوید که ازاینجا بلند شو و جای دیگری بنشین به او بگویم که می‌دانی من چه کسی هستم؟ من کسی هستم که مثلاً ۴۰ کتاب‌خوانده یا در محله برای خودم کسی هستم این نشان می‌دهد که من نتوانستم این بالانس را به وجود بیاورم و علت آن همین قبله گم کردن است. اگر من در همین لحظات قبله خود را پیدا کنم یعنی به این فکر کنم که برای چه هدفی این کار را انجام می‌دهم مشکل حل می‌شود. من هدفم از مدیریت مراسم حفظ آبروی صاحب‌عزا بوده پس چطور به خود اجازه می‌دهم که سر او فریاد بکشم؟ و به همین شکل که به کنگره می‌آییم باید به این فکر کنیم با این هدف به کنگره آمده‌ایم که بتوانیم اشکالات خود را برطرف نماییم و ظرفیت خود را بالا ببریم. هم‌زمان با بالا رفتن ظرفیت مسئولیت ما نیز بیشتر خواهد شد و بالانس ظرفیت و مسئولیت در ما ایجاد خواهد شد.

در این مسیر باید مراقب باشیم دچار قبله گم کردن نشویم که نشانه آن نق زدن و بهانه‌جویی است و مقصر قلمداد نمودن دیگران که این مربی با من خوب نیست تقصیر همسر من بود یا این راهنما با من خوب نیست این نق زدن‌ها تمام تعادل ظرفیت و مسئولیت را به هم میزند و متوجه شدم علت آن همین قبله گم کردن است.

تایپ: مسافر علی (لژیون دوم)
عکس: مسافر میثم (لژیون دوم)
ویراستاری و ارسال: مسافر میثم (لژیون دوم)

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .