جلسه یازدهم از دوره بیستوچهارم کارگاههای آموزشی خصوصی مسافران کنگره ۶۰؛ نمایندگی اروند آبادان، با استادی مسافر علی، نگهبانی مسافر جلال و دبیری مسافر مصطفی با دستور جلسه « تجربه من از اضافه وزن و تعادل آن با متد کنگره ۶۰ » در روز یکشنبه ۱۹ فروردین ماه ۱۴۰۳ راس ساعت ۱۶ آغاز به کار کرد.
سخنان استاد:
خدا را شکر میکنم که امروز هم در کنگره هستم از آقا جلال و آقا مصطفی نگهبان و دبیر محترمشان که اجازه خدمت به من دادند سپاسگزارم.
این دستور جلسه اولین بار است که آقای مهندس جزء دستور جلسات سالانه قرار دادند، وقتی آقای مهندس این کار را میکنند حتماً خیلی دستور جلسه مهمی است مثل دستور جلسه Dsap که سال قبل آن را گذاشتند. در این مورد فکر نکنم چیز خاصی داشته باشم که بیان نمایم. قبل از این بگویم که اتفاقاً بعضی اوقات برای خدمتی انتخاب میشوید و مثلاً در جایگاه استاد بنشینید و یا دبیر باشید چون تجربه آن را نداری انتخاب میشوید.
بعضی اوقات مثلاً میخواهید در لژیون سردار بنشینید و از راه دور نگاه میکنید که آیا بروم و بنشینم یا نه، یا اینکه توانایی آن را دارم. اتفاقاً باید بروید و بنشینید تا با آن جایگاه آشنا بشوید و از یک جایی شروع بکنید، چون با حرکت راه نمایان میشود.
در مورد این موضوع یک بار به تهران رفتم و با آقای حکیمی صحبت کردم و به ایشان گفتم که یک جهانبینی هست که میگوید هر چیزی که در دیگران می بینید حتما مثل آن در درون خودت هم هست و این خیلی خوب است و من یاد گرفتم، ایشان گفتند که همیشه اینجوری نیست و بعضی اوقات چیزی را در بقیه تشخیص میدهید، چون شما در درونت آن را ندارید، یعنی دو حالت است و من فکر می کردم که همیشه اینطوری است، مثلاً اگر میشنیدم که فلانی دارد دروغ می گوید و میگفتم که فهمیدم و من هم دروغگو هستم. بعد از مدتی متوجه شدم که بعضی اوقات بر عکس است، اگر امتیاز تشخیص دارید یعنی اینکه طرف مقابل آن را دارد و شما آن را ندارید و حالا چرا این را گفتم، اگر امروز من در جایگاه استاد نشستهام و تجربه من از اضافه وزن، من فکر نکنم زیاد اضافه وزن داشته باشم،
دیروز با آقا محمد صحبت میکردم و باعث شد من یادم بیاید و گفت که خیلی از رهجویان جونز آقا سینا باید در این جایگاه قرار بگیرند که اگر یادشان رفته، یادشان بیاید.
یا کسی که هنوز اضافه وزن دارد بیاد در این جایگاه بنشیند، چون بعضیها وقتی مشارکت میکنند فکر میکنند دارند به بقیه میگویند، فقط صرفا مال بقیه نیست، آقای مهندس و استاد امین میگوید برای بقیه، راهنماها شاید بتوانند، ولی در هر شرایطی من نمیتوانم گوینده باشم، صرفا استادی فکر نکنم کارش این باشد آقای مهندس می گوید کسی که استاد جلسه میشود نرود فلسفه بچیند.
چرا ما میگویم در لژیون مشارکت کنید اگر یادمان رفته، یادمان بیاید ولی بعضیها در سفر اول، در خودم بود گفتم چقدر قشنگ صحبت کردم نیم ساعت راهنما هم همینجور نگاهم میکرد بقیه هم گوش میدادند بعد فهمیدم دروغ میگفتم. چرا، چون با ذهن حرف میزدم رهجو در لژیون باید با دلش حرف بزند که با شهامت نقطه ضعفش را بیابد. به فرض من میگویم در لژیون سردار میخواهم شرکت کنم، لژیون سردار را کامل نکردم این را میگویم تا یادم بیاید اگر بخواهم تظاهر کنم من فلانم یعنی آموزش کنگره میرود زیر سوال.
اینکه باید به خودم رحم کنم و اگر اینجام صرفا برای آموزش آمدهایم.
من وقتی سیگار را درمان کردم زود وزنم بالا رفت ولی مراقب بودم، آن موقع لژیون جونز نبود ولی در ورزش یک جلسه غیبت نکردم، گاهی اوقات پاهایم درد میگرفت، کشاله رانم میگرفت. یکبار میرفتم والیبال، یکبار فوتبال. بچههایی که درمان سیگار میکنند این اضافه وزن اتفاق میافتد، اگر دیدن وزنشان از تعادل در میآید باید بروند در لژیون جونز بنشینند واستفاده کنند.
چرا اضافه وزن مهم هست میتواند بگوید من مواد و سیگار را درمان کردم، به قول آقا امين میگوید روزی مهندس میگوید بستنی هم ضد ارزش هست، حتما در آن یک چیز هست، آقای مهندس امکان ندارد یک چیز را طراحی کنند و بصورت دستورجلسه گوشزد کنند و به کار نیاید. برای اینکه من بتوانم با هستی ارتباط برقرار کنم، وزنم باید متعادل باشم. صحبت های آقای مهندس را گوش میکردم باران که میبارد همه فرار میکنند زیر سایهبان یا سقف، نمیتواند زیر باران برود، چرا؟! چون با باران قهر است نمیتواند با باران ارتباط برقرار کند، خیلیها وقتی مهمان میآید نمیتوانند ارتباط برقرار کنند، سعی به فرار کردن میکنند و این نقطه ضعف است، در کنگره ما اینها را درست میکنیم تا بتوانیم ارتباط بگیریم، من اگر با هستی ارتباط نگیرم هیچ کاری نمیتوانم انجام بدهم، نه میتوانید کار کنید، نه میتوانید با خانواده ارتباط برقرار کنید.
من الان متوجه شدم، چون نفس حکومت میکند، اگر گرسنهای، سر زنت داد میزنی ، اگر بیش از حد میخواهید غذا بخورید سر زن و بچه داد میزنید ، اگه قابلمه غذا خالی است نمیگوییم من نرفتم سرکار، داد میزنید، همهی اینها برمیگردد به همان جهانبینی که ما داریم.
کسانی که رهجوی آقا بیات بودند شاید این را شنیدهاند شاید هم در جلسه گفته باشند، بعضی اوقات من خودم، در خودم دیدم قابلمهی برنج را باز میکردم و یک جوری غذا بر میداشتم که به بقیه نرسد، بعد یک جوری قاطی میشد که اصلا آدم نمیتوانست دست بزند، این مال حریص بودن است، یا به قول آقا بیات میرفتید مغازه از شانه تخم مرغ دانه درشتها را برمیداشتید بدون اینکه فکر کنید بابا قرار است ده نفر دیگر از این شانه استفاده کنند، باید بتوانیم نفس را به تعادل برسانیم که اگر قرار است دو تا تخم مرغ برداریم حواست به نفر بعدی هم باشد، قرار نیست فقط خودت تخممرغهای خوب را بردارید.
بیرون میبینید که شخص وزنش بالاست همهاش حرف میزند، زیاد حرف میزند علت چیست،
برای اینکه جای دیگر نمیتواند انرژی کسب کند حرف که میزند فک آن تکان میخورد و دوپامین ترشح میشود. آقای بیات میگفت از آقای مهندس شنیدم، پستانک در دهان نوزاد که میگذارند مک که میزند آرام میشود، مگر درون پستانک چه چیزی موجود است، وقتی فک تکان میخورد، دوپامین ترشح میشود و شخص آرام میگیرد یا یک حیوانی، مثلا ماشین یک سگ را میزند و یک جای مینشیند و دست و پاهایش را لیس میزند، از راه بزاق دوپامین ترشح میشود همهی این ها قانون دارد همهی این ها اصول است ولی من چون نمیدانستم اطلاع نداشتم؛ حالا تجربهی من از اضافه وزن همهی اینها بود اگر یکم بشکافم امکان ندارد وارد لژیون جونز نشوم، آقا سینا یک بار حرفی زد گفت اگر بگوییم اضافه وزن خیلیها فکر میکنند، خوب من ندارم، اگر تغدیهی سالم بگوییم شاید همهی ما به این لژیون نیاز داشته باشیم.
تایپ: مسافر امین لژیون یازدهم، مسافر حسین لژیون چهارم، همسفر عرفان لژیون هشتم
ارسال مطلب: مسافر محمود لژیون هفتم
- تعداد بازدید از این مطلب :
128