وادی اول در مورد تفکر و اندیشه و ساختار آنکه با تفکر و اندیشه سالم به ساختار سالم می توان رسید اشاره دارد و وادی دوم میگوید که هیچچیز بیهوده پا به این دنیا نگذاشته و وادی سوم اینکه هیچچیز و هیچکس به اندازه خودت نمیتواند به تو کمک کند، پس از این سه وادی یاد گرفتم که تمام بار زندگی بر عهده خودمان است، باید خود به فکر خویش باشیم.اما وادی چهارم گاه بهعنوان گریزگاه و میانبر از آن استفاده میشود، یعنی انسان میخواهد با سلب مسئولیت از خود، از مسئولیتهایش فرار کند و آنها را به گردن خداوند بیندازد.
خداوند بر همهچیز توانای مطلق است. فرمان او شو شود است یعنی هر فرمانی صادر میکند، انجام میپذیرد، اما به این معنی نیست که چون ما خدای توانا و قادری داریم خود را رها کنیم و هیچ حرکت و عملی برای به دست آوردن خواسته درون خود انجام ندهیم.پس من انسان چهکاره هستم؟ برای چه به این دنیای خلقت پا گذاشتهام؟ مگر نه اینکه زمانی که خداوند انسان را آفرید به او عقل داد و او را اشرف مخلوقات نامید که باشعور و فهمی که خداوند در وجود انسان قرار داد به او اختیار داد که خود مسیرش را در زندگی تعیین کند.
خداوند انسان را بر سر دو راهی قرار داد، یکراه همان صراط مستقیم است پندار سالم، گفتار سالم و رفتار سالم و راه دیگر فسق و فجور است. انسانی که انتظار نامعقول از خدا دارد در واقع خداوند را نمیشناسد. وقتی خدا را نشناسی خودت را هم نمیشناسی چون خداوند فرمود:اگر میخواهی مرا بشناسی باید از خود بگذری و اول خودت را بشناسی و از فرامین الهی پیروی کنی.
زمانی که در مسیر ارزش قرار بگیریم، حرکت کنیم و وظایف خود را انجام دهیم قدرت مطلق را شناختهایم و در آرامش هستیم. هیچچیز در عالم وجود ندارد و نمیتوانیم پیدا کنیم که ارتباط دوطرفه نداشته باشد یعنی پدر نسبت به فرزندان یا فرزندان نسبت به پدر و مادر، رهجو در مقابل راهنما یا برعکس، استاد در برابر شاگرد، شوهر بر زن یا زن بر شوهر مسئولیت دارند، حتی خداوند بر بندگان و بندگان هم در برابر خداوند مسئولیت دارند، این تفکر زیبا است که هرکس نسبت به دیگری وظایفی دارد حتی خداوند.
این زیبا است که هرکس حد و مرز بین خودش و خدای خودش را مشخص کند. جایگاه خودمان را با خدا مشخص کنیم، گاهی اوقات جایگاه کاملاً عوض شده، ما فرمانده و خدا فرمانبردار میشود.از صبح تا شب به خدا دستور میدهیم خدایا این کار را بکن آن کار را نکن. کمکم کن خانه ای خریداری کنم. ماشینی تهیه کنم، یا اینکه فلانی را به عمرش بی افزا، یا فلانی را به زمین گرم بزن، او را بکش و یا او را نکش، شفا بده و ...، ما باید حد و مرز خود را بدانیم و برای خدا تعیین و تکلیف نکنیم.
انسانها بر مبنای عقل و شعور با هم تفاوت دارند و هرکدام در یک درجه خاصی از عقل، شعور، آگاهی و فهم قرار گرفتهاند، همه شامل هم نیستند.دانایی با سواد یکی نیست. ممکن است یکی کارگر، فقیر و رفتگر باشد ولی از یک دکتر، مهندس و ثروتمند شعور و معرفتش بالاتر باشد؛ پس شعور و فهم ذاتی است و به تفکرات و جهانبینی افراد برمیگردد.
وادی چهارم دقیقاً بر روی جهانبینی کار میکند؛ ما وقتی چیزی از خداوند میخواهیم؛ آن خواسته را در درون ما بررسی میکند چرا که تمامی خواستههای ما از سوی نفس صادر میشود.در حقیقت نفس بیان کننده خواستههای درونی ماست و نیز این را میدانیم که نفس سه مرحله دارد: 1-نفس اماره (امر کننده) 2-نفس لوامه (سرزنش کننده) 3-نفس مطمئنه (مطمئن)
با این تعریف که شخصی که در نفس اماره است از کارهای ضدارزش خود ناراحت نمیشود و با دعا، گریه، تضرع و از خدا خواستن نمی توانداز این مرحله نفس عبور کرد بلکه برای رسیدن به مراحل دیگر نفس یعنی نفس لوامه یا مطمئنه باید حرکت و تلاش کنیم و در این راه بخواهیم خداوند یاریمان کند.
مسافری که وارد کنگره میشود به خاطر جهل و ناآگاهی خود در اعماق تاریکیها فرو رفته است، اگر با آموزشهایی که از طریق راهنما، کتابها، جزوات و سیدیها میگیرد، نخواهد آن پرده تاریک و ظلمت را از جلوی چشمانش کنار بکشد و گوشهایش ناشنوایی مطلق بگیرد، نخواهد حرفها و نواهایی که او را به صراط مستقیم هدایت میکند، بشنود هرگز به درمان نمیرسد.
این مسافر نمیتواند بگوید من که آمدم کنگره پس خود را به خدا میسپارم. خدا راه را به تو نشان داد، تو باید با حرکت در مسیر ارزشها از ضدارزشها دوری کنی و حرکت در راه رسیدن به درمان و دور شدن از تاریکیها تلاش کنی، زحمت بکشی، علم و آگاهی به دست بیاوری.اینگونه نمیشود که مسافر هم به کنگره بیایید، هم مواد مصرف کند و هم داروی درمان بخورد؛ در این صورت هم وقت راهنما را گرفته و هم اعضای نمایندگی را به زحمت انداخته است.
هزینههای زیادی برای نماینده ایجاد کرده و جای آن شخص که واقعاً میخواهد به رهایی برسد ولی راه را پیدا نکرده را گرفته است و هم خانواده را که با کلی درد و رنج و مشکلات متعدد زندگی غنگین و پریشان میکند.اگر هر رهجو چه مسافر و چه همسفر در جهت راه و صراط مستقیم که کوتاهترین راه و سالمترین راه است حرکت کند و برای رسیدن به هدف خود تلاش کند، خوب آموزش بگیرد، خوب آنها را اجرا و به مرحله عمل سالم در آورد، مطمئن باشد به رهایی کامل و ابدی از بند اعتیاد، افسردگی، خودخواهی، مردمآزاری و خودآزاری و... میرسد.
آیا وقت آن نرسیده که مسئول کار خود باشیم و با خودشناسی و خداشناسی زندگی تازه در این جهان شروع کنیم. خداوند از رگ گردن به ما نزدیکتر است.
"خداوندا، قرارم باش، یارم باش، در این تاریکیها میترسم، کنارم باش، از ما حرکت از خداوند برکت."
نویسنده: همسفر آزیتا از لژیون دوم
ویرایش: همسفر بهار از لژیون دوم
تایپ مقاله: همسفر لیلا از لژیون دوم
همسفران نمایندگی صالحی
- تعداد بازدید از این مطلب :
1873