خدایا تو را شکر میکنم که تولدی دوباره دادی تا آرامش زندگیام باشد.
هفته همسفر را به خانم آنی دیدهبان محترم و خانوادهشان و هم چنین تمام همسفران کنگره 60 تبریک میگویم، همسفران فداکاری که سالها همراه و در کنار مسافرشان راه تاریکیها را به سمت روشنایی را طی کردند و در این راه هرگز مسافرشان را تنها نگذاشتند.
چند سال از روزی که نام زیبای همسفر بر من گذاشته شده است میگذرد، چه واژه زیبایی که هزاران معانی را در خود جای میدهد، با خودم فکر میکنم همسفر چگونه کسی باید باشد؟
همه ما از روز آغاز (الست) مسافر هستیم و سفری را پیش رو داریم و در این سفر تجربیات تلخ و شیرینی را تجربه میکنیم، گاهی سفر راحت و هموار است و زمانی سخت و دشوار، اما زمان هرگز متوقف نمیشود و هم چون رودخانهای است جاری که به عقب بر نمیگردد، سنگها را میشکافد و از پیچوخمهای زیادی عبور میکند تا به مقصد نهایی خود که دریا است برسد.
من بهعنوان یک انسان که خداوند لقب اشرف مخلوقات را به او داده خواه نا خواه باید سفر زندگی را طی کنم و بستگی به من دارد که این سفر را با رعایت قوانین الهی لذتبخش کنم و یا از مسیر اصلی خارجشده و یا باغم و اندوه خراب کنم. از خودم میپرسم آیا میتوانم برای مسافرم همسفر و همراه خوبی باشم؟
در این بعد مادی فرصتی کوتاه به ما داده شده تا با کسب دانش و آگاهی سرزنده و شاداب باشیم و روزی این فرصت به پایان میرسد البته در بعدهای دیگر هم چنان ادامه دارد و در آنجا هم باید کاشتههای امروزم را درو کنم.
سختیهای زندگی محبت و موهبت الهی هستند و در پشت درهای بسته و مشکلات است که انسان به فکر ساختن و ساخته شدن میافتد و به دنبال کلیدی میگردد تا بتواند درهای بسته را بگشاید و باز هم بستگی به خود من دارد که ببرم یا ببازم، اگر آنچه را که یافتهام خالص و از جنس ناب باشد هرگز فاسد نمیشود و از بین نمیرود.
گاهی بعضی از اتفاقها و بعضی جریانها هستند که راه و روش زندگی انسان را به مسیری میکشاند که شاید هیچوقت فکرش را هم نمیکرد، شاید در این اتفاق کسی هم مقصر نباشد؛ اما من نام آن را تقدیری میگذارم که همیشه صلاح آن را از خداوند میخواستم.
چند سال گذشته و من دانستم اعتیاد مسافرم تقدیری بوده که برایمان رقم خورده تا در مسیری قرار بگیرم که نهتنها اعتیاد مسافرم بلکه راه و رسم زندگیمان بهکلی تغییر کند.
بهخوبی تغییر و تبدیل را در خودم و مسافرم حس میکردم، چشمانم حقایقی را میدید که سالها به روی آنها بسته بودم و نمیخواستم بپذیرم، دیگر گله و شکایتی از خدایم ندارم، همه این اتفاقات حکمتی بوده تا بتوانم قدمهای مثبتی در زندگیام بردارم و از واژه زیبای همسفر استفاده کنم.
تا قبل از ورود به کنگره شاید همسفر خوبی برای مسافرم نبودم تنها احساس مادرانهام بود که او را در پیچوخمهای زندگی یاری میکردم، درست است که با عشق او را پرورش دادم اما شاید کافی نبود.
گاهی عشق و محبت نا بهجا و گاهی خشم و تحقیر، دائم او را سرزنش میکردم، گاهی با گریه و التماس و گاهی با داد و فریاد از او میخواستم اعتیادش را کنار به گذارد، راههای زیادی را امتحان کردیم اما بیفایده. طی چند سال مصرفش نتوانستم برای زخمهای عمیقی که روح و جسمش را آزرده و تخریب کرده بود مرهمی باشم، نتوانستم بالی باشم برای پرواز دوبارهاش.
اما کنگره به من آموخت آنچه را که نمیدانستم، یاد گرفتم کجا و چگونه او را همراهی و کجا رها کنم و با عشق و محبت همسفرش باشم و در طول سفر تاریک به سمت نور و ترسها و حقارتها به شجاعت و سرفرازی شانه به شانه در کنارش باشم. دانستم که تخریبهای خودم در بعضی موارد حتی از مسافرم بیشتر است و باید بتوانم درمان شوم تا همسفر خوبی برایش باشم. از همه مهمتر یاد گرفتم که معتاد دنبال لذت طلبی نیست. شاید اوایل اینچنین باشد اما عذاب و دردی میکشد که هیچکس قادر به درک آن نیست.
حضور همسفر به مسافر قدرت و اعتماد بیشتری میدهد و میداند که تنها نیست، هر چقدر همسفر بیشتر آموزش ببیند و خودش را تزکیه و پالایش کند و حسهای منفی را از خود دور کند، حس خوبی را که دریافت میکند بهتر میتواند به مسافر و خانوادهاش منتقل کند.
کمک راهنما نصرت همسفر علی
ویراستار و ثبت مسافر حجت
- تعداد بازدید از این مطلب :
1613