English Version
English

کارگاه آموزشی کنگره 60؛ ویژه همسفران نمایندگی حر

کارگاه آموزشی کنگره 60؛ ویژه همسفران نمایندگی حر

هشتمین جلسه، از دوره دهم کارگاه‌های آموزشی خصوصی همسفران کنگره 60 نمایندگی حر با نگهبانی همسفر مریم، دبیری همسفر فرزانه و استادی همسفر رقیه با دستور جلسه وادی سوم روز دوشنبه مورخ 96/08/29 رأس ساعت 15:30 آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:

خدا را خیلی شکر می کنم که در این جایگاه قرار گرفتم. در مورد دستور جلسه که مشکل من  بود، با این دستور جلسه توانستم مشکلم را حل کنم، و بتوانم در مورد جسم در مورد تاثیری که این وادی در زندگی من داشت، صحبت کنم. دستور جلسه امروز همان طور که همه شما می دانید وادی سوم است.

آقای مهندس خیلی حرف های زیبایی در این باره زدند. همه ما کتاب عشق و این وادی را خواندیم. ولی من خیلی دوست دارم از تاثیر این وادی در زندگی خودم صحبت کنم. خیلی دوست دارم دوستان در مشارکت ها از تجربه ی زندگی خودشان صحبت کنند. از نظر من، کتاب عشق، تشکیل شده از ۱۴ فرمول، که هر کدام از این فرمول ها در جایی در یک مسئله و مشکلی به درد ما می خورد. وادی اول همیشه به ما می گوید، که اگر کاری را می خواهی انجام  بدهی، تفکر کن که با تفکر ساختارها آغاز می شوند. یاد گرفتیم که هر کاری را بخواهیم انجام بدهیم باید قبل از آن تفکر کنیم.

هر وقت به پوچی رسیدیم، به وادی اول رجوع کنیم، و با تفکر و فکر کردن به آن مسئله، و مشکل را حل کنیم. وادی سوم، قبلاً برای من یک معنای دیگر داشت. تصورم این بود که هیچ موجودی به اندازه دیگران نمی تواند به درد تو بخورد. اینطور برای خودم معنا می کردم. که خود تو هیچی نیستی، واقعاً هم شعارم این بود و از دیگران توقع داشتم، و از وقتی که یادم می آید، خودم را قربانی می دیدم، برای خودم نمی توانستم کاری کنم. من ۳۴ سال، عمر از خدا گرفتم و همیشه طلبکارانه زندگی کردم.

در برهه ای از زندگی ام تحصیلاتم را جا گذاشتم و آمدم، مجبور شدم انصراف بدهم. بعضی وقتها در زندگی مان جبر است و مجبوریم که از آنها بگذریم، از لحاظ مالی مستقل نبودم، و به حمایت پدر و مادرم نیاز داشتم. شاید آزادی کامل را نداشتم که بخواهم درسم را شروع کنم. قبل از اینکه به کنگره بیایم به دنبال این بودم که چرا دیگران چیزهایی را که حق مسلم من بود را از من گرفتند. همیشه منتظر این بودم که خدا یک روز جواب این کارشان را بدهد و هر بار با مشکلی مواجه می شدند منتظر بودم مشکل دیگری برایشان پیش بیاید، قانع نمی شدم. دوست داشتم از بین بروند. ولی غافل از اینکه آن کسی که باید از دستش ناراحت می شدم خودم بودم، چون همیشه طلب کارانه به همه نگاه می کردم.

اگر با کنگره آشنا نمی شدم شاید همانطور از همه طلب کار می ماندم و به بیراهه می رفتم. خدا را خیلی شکر می کنم که کنگره هست و در اینجا آموزش گرفتم. خیلی از ما سختی زیاد کشیدیم و شاید از خیلی از افراد توقع کمک داشتیم، وقتی که سختی ها را تحمل می کردیم هیچ آموزشی نمی دیدیم، آموزش های کنگره، به ما یاد داد که این سختی ها هست برای همه هم هست.

اینجا فهمیدیم که مشکلات هست و چطور باید با آن مبارزه کنیم. وقتی که راهنمای عزیزم به من اطلاع داد که استاد جلسه هستم، راستش این وادی را در ذهنم خیلی خواندم و پاک کردم همش فکر می کردم که باید چه بگویم چند ساعتی حالم گرفته شد، وقتی به آن فکر کردم، به خودم گفتم که این همه سال اینطوری گذشته، من ۳۴ سال طلب کارانه و در نقش یک قربانی زندگیم را باختم، الان که بچه هایم کوچک هستند به آرامش رسیدم. خدا را از این بابت شکر می کنم.

هر کدام از ما همسفران مثل یک صندوق گنج هستیم صندوق گنج در بسته ای، که کلید این صندوق را از درون خودمان بکشیم بیرون، پیداش کنیم و بتوانیم که این صندوق را بازش کنیم و بتوانیم خودمان را کشف کنیم. باید بدانیم که آدم های ضعیفی نیستیم، همه ما یک زمانی نقش قربانی و آدم های ضعیف را بازی کردیم.

الان دیگر وقت آن شده که نقش آدم های قوی را بازی کنیم و باید قوی باشیم. همه ما آموزش ها را گرفتیم و خودمان باید روی پای خودمان بایستیم. نباید انتظار داشته باشیم که کسی دستمان را بگیرد و بلندمان کند. باید ظرفیت آن را داشته باشیم، وقتی که ظرفیت مان را بالا ببریم از داشته های نزدیکان مان ناراحت نمی شویم. امیدوارم از صحبت های من استفاده کرده باشید. خیلی خوشحالم از اینکه امروز در جایگاه استاد بودم و حرف هایی که زدم از ته دل بود به همه آنها ایمان دارم و باورشان دارم. 

 

تهیه گزارش و تایپ: لیلا همسفر عبدالله ( لژیون هفتم)
ویرایش: شیرین همسفر فرهاد ( لژیون دوم ) 
تصویرگر: همسفر مرضیه ( لژیون هشتم )


 

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .