اولین جلسه از دور یازدهم لژیون پزشکان پارک طالقانی با استادی آقای محسن و نگهبانی جناب مهندس و دبیری آقای مجید با دستور جلسه «وادی دوم و تأثیر آن روی من» روز جمعه مورخ ۱۳۹۶/۸/۵ رأس ساعت ۸ صبح آغاز بکار نمود.
سخنان استاد:
دستور جلسه این هفته وادی دوم میباشد. درواقع شروع وادیها با وادی اول است که در مورد تفکر صحبت میکند و مبنا و شروع را با تفکر آغاز میکند و بعدازآن وادی دوم است که میگوید هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات نمینهد؛ هیچیک از ما به هیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم. شروع وادی در مورد مخلوقات است اعم از جماد و نبات و جانداران میشود. اینطور بیان میشود که تمام مخلوقات خداوند از کوچکترین تا بزرگترین آنها هیچکدام بیهوده پا به خلقت نگذاشتهاند و هرکدام از اینها با یک هدفی آفریده شدهاند. حالا اگر ما در مورد بعضی از این مخلوقات همچین فکری به ذهنمان میرسد که خلقت اینها بدون هدف و بدون حکمت بوده این ناشی از این بوده که علم ما یا علم کلی بشر هنوز به آن حد از پیشرفت نرسیده که دقیقاً معلوم شود که حکمت خلقت این موجود برای چیست.
حالا ازاینجا شروع کنیم و به انسان برسیم که پیشرفتهترین و کاملترین موجودی است که خداوند آفریده، میبینیم بعضی از ماها به دلیل مشکلاتی که در تفکر ما وجود داشته و تخریبها و مشکلاتی که در خودمان به وجود آوردیم و مسیری که رفتیم ممکن است به این شکل تصور کنیم که با توجه به تخریبی که ما در خودمان به وجود آوردهایم، خلقت ما بیهوده بوده و بیدلیل به این هستی آمدهایم. حال وقتی میگوییم کوچکترین موجودات بیهوده خلق نشدهاند و هدفی در خلقت آنها وجود دارد، چطور ممکن است انسان که اشرف مخلوقات است هدفی در خلقتش نباشد!
وقتی همچین تصوری در ذهن شخص پیدا میشود دوست دارد همان راهی را که رفته را ادامه دهد و نمیخواهد سعی و تلاشی برای برگشت از این راه انجام دهد و درواقع به فکر نجات خود نیست.
همانطور که در وادی اول گفتهشده که با تفکر میتوان یک ساختار را آغاز کرد، این افراد که مسیر را نادرست رفتهاند میتوانند با تفکر صحیح و انتخاب روش درست از راهی که رفتهاند برگشت کنند و با تلاش خود تبدیل به یک انسان باهدف شوند و یا یک معلم شوند که باعث نجات دیگران شوند و قطعاً وقتی در مسیر صحیح حرکت کنند تنها نخواهند بود و خداوند آنها را یاری خواهد نمود.
ممکن است کسی بگوید من این صحبتها قبول ندارم و نمیتوانم این مسائل را قبول کنم؛ میتوانیم بگوییم که ما به کوچکترین عضو بدن خودمان که سلول هست آگاهی کامل نداریم، چطور میتوانیم با این اعتمادبهنفس نسبت به کل هستی نظر بدهیم و بهراحتی اینها را رد کنیم و اهمیت ندهیم!
درنهایت نتیجهای که میتوانیم از آگاهی دادن این وادی بگیریم، این است که همان بحث اعتمادبهنفس و عزتنفسی است که به انسانی که مسیر را اشتباه رفته است میدهد.
جلسه به مشارکت گذاشته شد:
آقای اردشیر
وقتی ما این وادی را بررسی میکنیم میبینیم آمده تعقل و عبث بودن (بیثمر و بیفایده بودن) را در کنار هم قرار داده و گفته که آیا انسان عبث آفریده شده؟ اگر عبث و بیهوده آفریده شده پس تفکر در این میان چهکاری انجام میدهد؟وقتیکه تصور میکنیم که انسان بیهوده آفریده شده است، آنهایی که دچار بیماری اعتیاد شدهاند، آنهایی که افسرده شدهاند تفکرشان بر این اساس است که بیهوده آفریده شدهاند. اینها تصور میکنند که بیهوده آفریده شدهاند. باید بدانیم که باارزش هستیم ولی به آن حد از دانایی و تفکر نرسیدهایم که بدانیم ارزشمند هستیم. اگر این مقوله را بیاوریم و در مقوله بشریت موردبررسی قرار بدهیم و آنهایی که افسرده میشوند این سؤال را مطرح میکنند که دنیا چه ارزشی دارد؟ من کجای قضیه قرار دارم؟ اینجاست که ما باید بررسی کنیم ببینیم که آیا این فرد آنطور که خود را بیارزش معرفی میکند آیا اینگونه هست یا اینکه این یک پدیدهای یا خاصیت دارد که ما باید آن را به ایشان نشان دهیم. باید به او بفهمانیم که اینگونه نیست که میگوید.
این وادی این را میخواهد نشان دهد که اینطور نیست که تصور میکنی و نباید عزتنفس و ارزش خودت را زیر سؤال ببری.
در مورد افرادی که وارد کنگره ۶۰ میشوند هم اینگونه بوده و در زمان مصرف مواد، خود را شخصی بیهوده و بیارزش میدانستند و وقتی وارد کنگره شدند و در مسیر قرار گرفتند، آن نارسیسم و خودشیفتگی خود را آرامآرام کنارگذاشتند و با حرکت صحیح خود را صیقل دادند و وقتی اینها صیقل داده میشوند به نفس انسانی خود برگشت میخورند و آنجاست که میگویند زندگی چقدر ارزشمند است.
دکتر رضا
در سلسله وادیهایی که کنگره مطرح میکند وادی اول تفکر است. وادی دوم بیشتر بحث فلسفه و حیات است که آیا من بهعنوان یک موجود، بیهوده به حیات آمدهام؟ اینطور نیست؛ من بهعنوان یک حلقه از زنجیره آفرینش ، بهعنوان یکتکه از پازل هارمونیک آفرینش یک نقشی دارم و مهم این است که این نقشم را بهخوبی بازی کنم. اگر درست بازی نکنم نقش آن دیده میشود و اگر درست بازی کنم تأثیر آن دیده میشود. حال این را در زندگی خودم بررسی کنم و اینکه من بهعنوان یک فرد در خانواده در اجتماع نقشم را وظیفهام را درست ایفا نکنم چه تأثیراتی ایجاد میشود و چه نقصهایی ایجاد میشود؟
پس این وادی این را به من گوشزد میکند که بهعنوان یک مخلوق در بعد اجتماعی، یک نقشی را ایفا میکنم و باید سعی کنم به اهمیت و ارزش خودم را نشان دهم و این در ادامه راه تأثیر من را نشان خواهد داد. من باید حرکتم درست باشد تا تأثیر مثبت آن را در خودم ببینم و این در ادامه اثرات خود را در اجتماع خواهد گذاشت.
اگر هر یک از ما بدانیم در کجای کار قرار داریم و ارزش خودمان را بدانیم و به آن اهمیت بدهیم و رول خودمان را درست بازی کنیم قطعاً خیلی از مشکلات ما رفع میشود و کنگره ۶۰ بهدرستی این را برای من مطرح کرده که بدانم بیهوده پا به این هستی نگذاشتهام.
دکتر مسعود
رشته تحصیلی همه ما طوری بوده که همگی فیزیولوژی خواندهایم، کائنات خواندهایم ولی به این موضوع فکر نکردهایم که یک کرم در این اکوسیستم چه خاصیتی در باربری خاک و کشاورزی دارد؟! موش چه نقشی دارد یا مار چه؟ اگر مار نباشد و موش نخورد، کل دنیا پر از موش میشود و همینطور گیاهان سایهپرور، گیاهان نور دوست و همه اینها یک هارمونی هستند که طبیعت را میسازند و هیچکدام بیهوده نیستند. در مورد سلول همه ما میدانیم که داخلش خیلی ارگانیکهای عصبی وجود دارد. مثلاً یک ارگانیک خیلی ریزی که فقط با میکروسکوپ میتوان دید بنام لیزوزوم که کارش لیفت کردن یا شکستن و از بین بردن است؛ این اگر نباشد هیچ سلولی زنده نمیماند و بشر میمیرد.
انسان یک موجود عجیبی است؛ از اعلاالیئین تا اسفلالسافلین، این مسیر سفر ماست. یا از فرشته تا شیطان؛ این طیف وجودی انسان است. انسان میتواند از فرشته بالاتر باشد و از شیطان پایین تر یا از حیوان درنده پایینتر. حیوانات به هم نوع خودش آسیب شدید نمیزند یا نمیکشد؛ شیر یک شیر دیگر را نمیکشد ولی انسان هم نوع خود را میکشد؛ اما این انسانی که میتواند این طیف وسیع را داشته باشد تنها به این دلیل است که یکچیزی بنام «اختیار» دارد. ممکن است بدون اراده خود و تحت تأثیر شرایط جامع شناختی روانشناختی حتی ژنتیک به بیماری اعتیاد یا هر ناهنجاری دیگری مبتلا شود ولی مهم این است که در آن اوج بدحالی و بدترین ناراحتیهایی که به وجود میآید میتواند برگشت کند و چیزی را که از دست داده را مجدد به دست بیاورد.
خیلی خوشحالم امروزه در کنگره ۶۰ راهی پیدا شده است که افرادی که خود را انسانی بیهوده تلقی میکردند امروزه ارزشمند شدهاند و به انسانهای دیگر کمک میکنند و میبینیم که از یک فرد ناتوان تبدیل به یک ورزشکاری شدهاند که قابل تیم ملی در مسابقات شرکت میکنند یا تبدیل به یک راهنما شدهاند و کارشان در جامعه به چشم میآید و قابللمس است.
اینجا یک مسئله پیش میآید که یک فردی وقتی در این چاله افتاد و درگیر مشکلات شد مفهومش این نیست که این یک شیطان است و باید از بین برود؛ مفهوم این است که این شخص میتواند با یک روش صحیح و با مسیر درست میتواند برگردد و اگر برگشت دیگر آن انسان عادی نیست؛ انسانی است برجسته و باارزش. پس هیچکس بیهوده به دنیا قدم نگذاشته است.
خانم دکتر آتوسا
در مورد دستور جلسه باید بگویم تمام وادیها از ابتدا یک مسیری را به ما نشان میدهند. در کنگره ۶۰ برای هر چیزی یک مثلث ترسیمشده است؛ در مورد اعتیاد همانطور که میدانیم مثلثی ترسیم گردیده که شامل جسم، روان، جهانبینی میباشد. همانطور که میدانیم، جسم و روان که فیزیولوژی آنها براثر مصرف مواد مخدر دچار آسیب شده و نوروترانسمیترها براثر مصرف آمفتامین و اپیوئیدها (به مجموعه مواد طبیعی و شیمایی مسکن شبیه مرفین یا مواد افیونی گفته میشود که در سیناپس به گیرندههای عصبی اپیویید میچسبند) که تخریب شدهاند با مصرف داروی (OT) بهمرور تنظیم میشود ولی مسئله اصلی، جهانبینی است که تفکر فرد بیمار یا معتاد اصلاح میشود. وادی اول تفکر را مطرح میکند یعنی ابتدای هر چیزی تفکر باید کرد و بعد وادی دوم این مسئله را برای انسان مطرح میکند که بیهوده خلق نشده. وقتیکه تصور بکنیم که همه موجودات حتی مورچهها، جوندهها، باکتریها همه و همه یک هدفی از آفرینش آنها وجود دارد و انسان که جای خود را دارد. درواقع این مسئله انسان را از پوچی رها میکند. وقتی تفکر بکنیم که همه مخلوقات یکباره آفریده شدهاند، انسان به اینجا میرسد که نباید جسم و روان خود را به نابودی بکشاند و تصور کند که این جسم مال خودش است و به کسی ارتباطی ندارد. حال یک فرد مصرفکننده مواد مخدر با این تصور که این جسم مال خودش است، در جهت درمان خود تلاش میکند تا به آن هدف خلقت نزدیک شود چون اکثر کسانی که دچار مصرف میشوند احساس پوچی میکنند. حتی خود ما هم در زندگی حتی اگر افسرده نباشیم ممکن است دچار پوچی بشویم ولی این جهانبینی و وادیهایی که در کنگره ۶۰ وجود دارد به ما کمک میکند و تأثیرات مثبت آن را در زندگی خود میبینیم.
دکتر جهان فر
بحث وادی دوم بسیار عمیق و فلسفی است و من فیلسوف نیستم و حتی این وادی ریشه مذهبی هم دارد و من روحانی نیستم ولی میخواهم بدانم چطور یک انسان کامل و خودشیفته، تبدیل به یک انسانی میشود که خودش را دوست ندارد؟!
در طول تاریخ سه ضربه به خودشیفتگی انسان واردشده است. اولین بار کوپرنیک (ریاضیدان و اقتصاددان لهستانی که نظریه خورشید مرکزی منظومه شمسی را گسترش داد و بهصورت علمی درآورد) آمد و گفت: زمین مرکز عالم نیست بلکه خورشید دور زمین میچرخد و خورشید دور کهکشان و الی آخر. ضربه دوم وقتی بود که داروین آمد و نظریه تکامل را مطرح کرد: ما انسانها نسل تکاملیافته میمونها هستیم و ضربه سوم را فرویید زد و گفت: ما انسانها بسیاری از اعمالی که انجام میدهیم بهصورت ناخودآگاه هست و اختیاری از خود نداریم. حال این بحث را ادامه میدهیم که چطور یک انسانی که خودشیفته بوده و خود را دوست داشته، به درجهای میرسد که دچار پوچی میشود؟ از وقتیکه تمدن شروع شد به انسانها نقش و رول داد و شما وقتی در رول خودتان قرار میگیرید اگر این را درست اجرا نکنید، منِ ایده آل شما دچار تخریب میشود. یک مثالی میزنم:شما همه دوست دارید پزشک یا معلم خوبی باشید، پدر یا مادر خوبی باشید، هموطن خوبی باشید و غیره؛ اگر نباشید به تصویری که از خودتان دارید خدشه وارد میشود؛ تصویری که از خود داریم، تصویری که از زمان کودکی شکل میگیرد و با جسم و روح و روان ما کار دارد. مهندس این تربیت را جهانبینی میداند و من میگویم رشد و شناخت.
بههرحال یک سلف استیم خوب (اعتمادبهنفس) از یک تصویر از خود خوب، منشأ میگیرد. تصویر از خود خوب یعنی چی؟ یعنی من خوبم، من باارزشم، من توانا هستم و من دوستداشتنی هستم. اگر من خوب نباشم و در زندگی در رول خودم خوب نقش ایفا نکنم چه تأثیری در من میگذارد؟ آیا یک انسان معتاد تصویر خوب از خود دارد؟ آیا احساس میکند که یک همسر خوبی است؟ یا کارمند خوبی است؟ یا پدر و یا مادر خوبی است؟ آیا میتواند بگوید من یک آدم باارزشی هستم؟ آیا میتواند بگوید یک انسان توانایی هستم؟ کسی که صبح نمیتواند بهموقع از خواب بیدار شود و فیزیولوژی بدنش خوب کار نمیکند قادر به انجام کارهای عادی روزمره نیست چطور میتواند بگوید توانا هستم؟ قسمت دیگر اینکه نمیتواند بگوید انسان باارزشی هستم. باارزش بودن یعنی اینکه من برای خودم ارزش قائل باشم. یک فرد معتاد نمیتواند بگوید من خودم را دوست دارم چراکه همیشه مورد تحقیر و تهمت دیگران قرار میگیرد و درنتیجه اعتمادبهنفس خود را از بین میبرد و تصویری مخدوش از خودش در ذهن ترسیم میکند که این تصویر مقدمه افسردگی و این افسردگی درنهایت به احساس پوچ بودن ختم میشود.
خوشبختانه در کنگره ۶۰ مسیر معکوس میشود یعنی شخص در سفر خودش این چهار مورد خوب بودن، توانا بودن، باارزش بودم، دوستداشتنی بودن را پیدا میکند و سلف استیمش (اعتمادبهنفس) و سلف ایمیجش (تصور ذهنی از خود) تصحیح میشود.
دکتر محمدعلی
وادی دوم همانطور که میدانیم دو قسمت است و برای من همیشه سؤال بود که چرا دوقسمتی است؟ قسم اول میگوید هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات نمینهد؛ قسمت دوم میگوید: هیچیک از ما به هیچ نیستیم اگر خود به هیچ فکر کنیم.
من خودم یک نتیجهای از این دو قسمت متفاوت گرفتم؛ اول در مورد کل مخلوقات صحبت میکند و قسمت دوم رابطه با خود مایی که گوینده این مطلب هستیم صحبت میکند. عملاً اگر ما نباشیم قطعاً در خلقت یکچیزی کم خواهد بود و اگر در خلقت هم چیزی کم باشد، در ما این نقصان خواهد بود.
کشور ما در طول تاریخ در معرض تهاجمهای متعددی قرارگرفته است و تقریباً از همه آنها سربلند خارجشده است و باکمال افتخار میتوانیم بگوییم که کشور ما بیشترین هجمه اعتیاد را داشته و از طرفی به لطف خداوند از این هجمه هم در حال عبور است.
همگی به خاطر داریم که یکزمانی گروهی میخواستند اعتیاد را با حذف معتاد و حذف مواد مخدر ریشهکن کنند. این افسانه را شنیدید که میگویند کشور چین همه اینها را در یک کشتی سوار کرد و در دریا ریخت و تمام شد و من خاطرم هست که پدربزرگ من هم در مورد ایران همین را میگفت که باید اینها را ببرند و در دریا بریزند و تمام شود. خب این تصور اشتباه حذفکننده که میخواهد چیزهای مضر را از زندگی حذف کنند و مثالی زیبایی آقای مهندس در این مورد میزنند که در کشور چین برای حذف پرستوها یا بهاصطلاح دم جنبانها میخواستند انجام بدهند و زمانی که اینها را حذف میکنند تعداد حشرات زیاد میشود و بعد با برای کاهش حشرات سمپاشی کردند و اتفاق بدتر افتاد که گردافشانی کم شد.
من فکر میکنم که همه موجودات که یک فلسفهای در خلقتان و وجودشان هست، اعتیاد هم یک فلسفهای دارد و من اعتیاد را یک فرایند تکاملی در انسان میبینم یعنی اینکه انسان از این مانع هم با سربلندی در حال عبور است. آن اعتیاد هراسی که در دهههای گذشته وجود داشت، امروزه کاهش پیداکرده و ما در مواجهه با یک بیمار اعتیاد، دچار وحشت نمیشویم و این در جامعه هم کمتر شده است. بههرحال این تعامل بین بشر و طبیعت همیشه هست و اعضای این خلقت و طبیعت هرکدام یک نقشی دارند که حتماً باید به آنها احترام بگذاریم. من در پایان صحبتم شعری از سهراب سپهری عرض میکنم که ایشان شاعری بود که به طبیعت احترام زیادی قائل بود که میگوید:
روشنی را بچشیم
شب یک دهکده را وزن کنیم، خواب یک آهو را
و نگوییم که شب تاب ندارد خبر از بینش باغ
و نخواهیم مگس از سرانگشت طبیعت بپرد
و نخواهیم پلنگ برود از در خلقت بیرون
و بدانیم اگر کرم نبود، زندگی چیزی کم داشت
و اگر مرگ نبود، دست ما در پی چیزی میگشت
و اگر نور نبود منطق زنده پرواز دگرگون میشد...
جناب مهندس
هفته گذشته شاهد حضور مسئولین ستاد مبارزه با مواد مخدر در لژیون پزشکان پارک طالقانی بودیم و مقرر گردید دو هفته بعد از ماه صفر، آقای دکتر افشار معاونت کاهش تقاضای ستاد مبارزه با مواد مخدر بهعنوان استاد جلسه در لژیون پزشکان حاضر باشن و جلسه پرسش و پاسخ پزشکان و همچنین مشکلات کلینیکها مطرح و راهکارهای مناسب ارائه گردد.
اما وادی دوم میگوید هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات نمینهد؛ من خلاصه مطلب را عرض میکنم. ما وقتی یک خانهای را اداره میکنیم کلی کار دارد؛ باید خانم خانه کلی غذا درست کند، ظرفها را بشورد و منزل را جارو کند و کلی مسائل و کار که در داخل خانه هست. یک کارخانه هم همینطور است. شما فکر میکنید یک کارخانه بدون کارگر چگونه میتواند تولید داشته باشد؟! کل هستی را نگاه کنید، کل حشرات و گیاهان و حیوانات چگونه به چرخه حیات خود ادامه میدهند؟! به عبارتی وقتی میگوید هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات نمینهد، منظور همه مخلوقین است؛ چه الهی و چه هستی. همه کارگرهای هستی هستند. ما همه کارگرهای این هستی هستیم. تمام حیوانات و گیاهان کارگرهای هستی هستند. میگویند انسان آفریده نشد مگر برای عبد بودن؛ یعنی انسان آفریدهشده فقط برای عبادت. عبادت بجای خود؛ عبادت انجام مراسم آیینی نیست!عبادت از عبد میآید؛ عبد یعنی بنده، یعنی برده. عبدالله یعنی بنده خدا.
پس ما همه بردههای هستی هستیم و هرکدام یک وظیفهای بر عهده داریم. شما یک بوته خار در کویر را نگاه کنید، ممکن است هیچ ارزشی ازنظر ما نداشته باشد؛ همین بوتهها که کم شدهاند و از بین رفتهاند باعث گردیده تمام ریزگردها از سمت عراق و کشورهای همسایه غربی به سمت ما سرازیر شوند. الآنه به دلیل سمپاشیهای بیهودهای که کردهایم، ۳/۴ حشرات را از بین بردهایم، ۳/۴ زنبورهای عسل را از بین بردهایم. وقتی ۷۵ درصد حشرات از بین بردیم، اینها عبد بودند؛ کارگرهای هستی بودند و عمل گردافشانی بهصورت کامل انجام نمیگیرد. درختان سیب یک سال میوه میدهند یک سال نمیدهند، یک شاخه بار میدهد یک شاخه نه و در مناطقی که کشاورزی داریم این مشکلات به وجود آمده است و این به دلیل عدم گردافشانی درست پیشآمده و تصور میکردیم این حشرات موجودات مزاحم و برای ما مضر هستند.
دریکی از کشورها، یکسری گرگ وجود داشت که آهوها را شکار میکردند و این جوانان احساساتی، برای جلوگیری از این کار تصمیم گرفتند گرگها را از بین ببرند. گروههایی تشکیل دادند و رفتند و تمام این گرگها را از بین بردند و درنتیجه این آهوها زیاد شدند و چون درندهای نبود اینها را شکار کند تعداد آنها زیاد شد و پیر میشدند و میمردند و تمام جنگلها پر از لاشه این حیوانات شد و آلودگی همه فضا را پر کرد.
در اینجا این را میخواهیم بگوییم که هیچچیزی بیهوده نیست، ما انسانها هم همینطور. همه مثل همان کارگران کارخانه هستیم؛ کار نداشته باشیم که کی چهکاره است، یکی کارگر ساده یکی کارمند یکی رئیس. پس باید یک کاری انجام بدهیم و باید ببینیم جایگاه ما کجاست؟! من در سی دی گفتم که ببینید همه در هستی مشغول کار هستند. شما گاو را در نظر بگیرید، به گاو کاه و یونجه میدهید و چیزهای ارزانقیمت مثل پوست خیار و کاهو و سبزی خراب میدهید و در عوض به شما شیر میدهد، گوشت میدهد و گوساله به دنیا میآورد. یک درخت را در نظر بگیرید؛ دو سطل آب و مقداری کود حیوانی میدهید به شما میوه میدهد. در زمینهای شور ورامین به بوتهها کود میدهید و آب شور میخورند و به شما بهترین و شیرینترین طالبی را میدهد و دیگر درختان هم همینطور؛ یعنی همه در حال خدمت هستند و حال باید بپرسیم انسان تو چهکاره هستی؟ من مصرفکننده چه نقشی در این هستی دارم؟ آیا من در این هستی یک مصرفکننده بیمصرفم؟ آیا من فقط باید مصرف کنم؟ آیا باید مواد و خوراک و پوشاک مصرف کنم و به هیچ دردی نخورم؟ آیا بیهوده هستم؟
ما باید یک اشتباه بزرگ را از ذهنمان اصلاح کنیم. معتادها ۱/۵ درصد کارتنخواب هستند و به آخر خط رسیدهاند و بقیه کارتنخواب نیستند. ما آنقدر متفکرین معتاد داریم که خدا میداند. ما معتادانی داریم که از اعتمادبهنفس بسیاری برخوردار هستند که اصلاً به تفکرتان نمیآید. معتادانی داریم که در مقام و منصبهای مهم مشغول کار هستند. معتادانی داریم که پای منقل تریاک، میلیاردی معامله میکنند و بزرگترین معاملاتشان پای منقل انجام میگیرد. پس جامعه معتادین از صفر هست تا صد. اشتباه نکنید که همه معتادان بدبخت و بیچاره هستند. هفته گذشته این را گفتم که بخشی از مصرفکنندگان که در کنگره در حال درمان هستند را در پارک طالقانی میبینید که با انواع و اقسام خودروهای گرانقیمت هر هفته حضور دارند، چه سفر و چه سفر دوم.
مسئله بعدی اینکه در وادی میگوید: هیچکدام از ما به هیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم؛ وقتی تصور کنیم به هیچ نیستیم یعنی ما ده شاهی ارزش نداریم و بیارزش هستیم، اینگونه نیست؛ ما ارزش داریم. حتی اگر ما خودمان بگوییم بیارزش هستیم، باز ارزشمندیم. حتی اگر من شغلم را از دست داده باشم، همسرم را طلاق داده باشم، حتی در فکر کنم در خیابان هم ارزش ندارم، باز اینگونه نیست. این فکر، فکر غلطی است. ما در هر جا با هر جایگاهی که باشیم انسان ارزشمندی هستیم. حتی اگر در بدترین شرایط قرار داشته باشیم باز ارزشمندیم چون ما میتوانیم از آن شرایط سخت خودمان را بالا بکشیم. انسان میتواند جایگاه خودش را از پایینترین نقطه به بالاترین نقطه بکشد. انسان اگر در هر نقطه از بهشت باشد میتواند به دوزخ سقوط کند.
دوزخ شرری ز رنج بیهودهٔ ماست
فردوس دمی ز وقت آسودۀ ماست
مسئله بعدی که عرض میکنم این است که در کلینیکها لژیون تشکیل شده است، ما به این کلینیکها راهنما دادیم. ما نمیخواهیم کلینیکها را بکنیم کنگره ۶۰! اگر کلینیک بشود کنگره ۶۰، پس باید کنگره ۶۰ پولی باشد نه رایگان. هر کلینیکی یک لژیون تشکیل میشود که مسئله ریکاوری و بعضی از آموزشها را بچهها یاد بگیرند چون جسم روان جهانبینی است که اگر این را دو قسمت کنیم میشود: فیزیولوژی، جسم، ریکاوری یا بازیابی سلامت. این عملیات را لژیونها انجام بدهند و خودشان مستقل هستند.
ما این کار را به دو دلیل در کلینیکها انجام میدهیم: اول اینکه بیماران بیشتری به درمان برسند، دوم اینکه وضع اقتصادی کلینیکها بالا برود. همچنین به خدمت گرفتن بیماران درمان شده در کلینیکها که این کار باعث میشود وقتی یک تازهوارد به کلینیک مراجعه میکند با دیدن این افراد سفر دومی خدمتگزار، از اینها درس میگیرد. اینها باید کارهای جاری کلینیک را خودشان انجام دهند، حتی قانون یازدهم و چرخاندن سبد هم در کلینیکها باید انجام گیرد و مبلغ آن هزینههای جاری کلینیک را تأمین کند. کلینیک هزینه اجاره، هزینه آبدارخانه دارد. یک راهنما که به کلینیک میرود هفته حدود هفتاد هزار تومان دریافت میکند و اینها باید با همین سبدها تأمین گردد.
امیدوارم به این هدف نائل بشویم که درمان بیشتر و ماندگاری در درمان و استفاده از نیروهای درمان شده را مدنظر قرار دهیم. اگر دقت کنیم و حوصله بیشتر به خرج بدهیم، بعد میبینیم نیروهایی که به درمان میرسند میتوانند در کلینیکها خدمات شایانی را ارائه دهند.
حال برای اینکه در کلینیکها نتیجه را مشاهده کنیم، متد (D.S.T) را در کلینیکها پیاده کردیم و نتیجه خیلی خوبی گرفتیم و این نیست که بگوییم این متد فقط و فقط در کنگره ۶۰ هست و فقط مهندس میتواند افراد معتاد را به درمان برساند؛ نه اینطور نیست. آن چیزی که مصرفکننده را به درمان میرساند متد است و همچنین آموزشها و این کاملاً در کلینیکها قابلقبول و قابلاجراست؛ و اینکه میگویم افراد درمان شده به اینجا بیایند و من گل رهایی را به آنها بدهم، این یکچیز نمادین است تا بقیه مشاهده کنند که این کار شدنی است و اتفاق افتاده است.
رهایی کلینیک اهورا، آقای دکتر رضا
مسافر سعید: آنتی ایکس مصرفی: تریاک و حشیش، روش درمان D.S.T، داروی درمان شربت OT طول سفر اول ۱۰ ماه، راهنما آقای مهدی
مسافر منصور: آنتی ایکس مصرفی: قرص، شیشه و تریاک، روش درمان D.S.T، داروی درمان شربت OT طول سفر ۱۱ ماه و ۳ روز، راهنما آقای مهدی
دریافت گل رهایی از دستان جناب مهندس
حضوروغیاب پزشکان
تهیه و تنظیم: مسافر سعید عاشوری
- تعداد بازدید از این مطلب :
3709