English Version
English

دلنوشته؛ مسافر حسین

دلنوشته؛ مسافر حسین

مهروعشق راهنما

آن زمانی که من از انتهای تاریکی و تنهایی، دستم را به سویت دراز کردم، با عشق و مهر دستم را گرفتی و فانوس دانش تجربه‌ات را به دستم دادی و مرا از پیچ‌وخم و یخبندان‌های آن پرتگاهی که برای خودساخته بودم، عبور دادی و اکنون در بالای قله ایمان و عقل، منتظرم هستی تا با، بال‌های سپید آگاهی و دانایی و عشق و معرفت به پرواز درآیم.

دست‌هایم برای سپاس خالی است. اما قلبم پر از عشق و مهر و احترام و ارزش است که توبه من هدیه کردی. با دستان خالیم چیزی برای قدرشناسی از این‌همه سخاوت شمارا ندارم؛ اما دانه‌های بلور اشک و شرمم را که همچون مروارید با دشواری‌های زمانه صیقلشان دادم و از جوهر جان تازه‌ام می‌درخشد را به‌حکم قدردانی پیش کشت می‌کنم تا از ژرفای وجودم بگویند.

 

دوستت دارم و تا انتهای آفرینش سپاس گذارم

راهنمای، راه‌های روشنی و سپید دوستت دارم

 

نویسنده: مسافر حسین
نمایندگی: رودهن
راهنما: اکبر آقا
نگارنده و ویراستار: مسافر عباس

 

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .