وادی تفکر اعجازبرانگیز است، زیرا شروع هر نقطه با تفکر آغاز میگردد و نقطه این وادی: ساختارها، زوال است.
تمام بدبختیهای بشر ناکامیها و در ظلمات زندگی کردن در اثر این است که بدون تفکر، کاری را انجام میدهند. وقتی در اوج تاریکیها و زوال میروند، بعد تفکر میکنند. ساختارها بیمعنا، حس انتقامجویی، چشم و همچشمی، غرور، کبر، فقر، جهل، همه در اثر نادانی و جهالت خود انسان است که خودش دشمن خودش است و تفکر مکرر اشتباهات به مانعهایی میشود، برای به وجود آمدن و یا خلق شدن که خودش خالق آن است نه خداوند.
پس تفکر یک حرکت درونی است، برای اینکه من بتوانم در جهان فیزیکی ساختاری را به وجود بیاورم و کاری را به انجام برسانم، پس ابتدا باید در مورد آن کار و چگونگیاش و به انجام رساندن آن تفکر نمایم و آن را در جهان ذهنی خود خلق نماییم و تمام موارد را برای به انجام رساندن آن موردبررسی قرار دهیم و راه و روش کلیه جزئیات آن را ترسیم نماییم. آنوقت تفکر در درون من اتفاق میافتد.
با تفکر ساختارها آغاز میشود، بدون تفکر آنچه هست روبهزوال میرود. در کنگره با آموزش و اجرایی کردن باعث، قدرتمند شدن انسان درحرکت کردن و دست یافتن خواستهها و اهداف درست و معقول میشود. در این تفکر انسان برای شناخت خود و خروج از ظلمت و رسیدن به جایگاه انسانی خود، باید به عبارت سادهتر دست یافتن، به زندگی آرام بدون حاشیه میشود، بامحبت پایان میآید و برای درک بهتر این وادی، من ابتدا بهعنوان آن دقت میکنم و کلمات کلیدی آن را برای خود مشخص میکنم، مثل: تفکر، ساختار، زوال ...
نتیجه آن در دنیای بیرون و یا به وجود آوردن ساختار، حرکتی به سمت هدف مشخص میشود. ساختار به انجام رسیدن هر کاری نیاز به وجود یک ساختار و چهارچوب برای حرکت در مسیر الزامی هست. مثلاً: برای خوردن یک ساندویچ من باید به سمت ساندویچفروشی حرکت کنم و ساندویچفروشی باز باشد، پول برای خریدن ساندویچ داشته باشم، انتخاب ساندویچ و یا ... هر چیزی، بعد از انجام مراحل به خواستهام که خوردن ساندویچ است برسم.
اینگونه ساختار به وجود آوردهام که این موضوع در زندگی برای انجام هر کاری وجود دارد و صدق میکند. حال بهتر است در این وادی بدانیم که همهچیز چگونه پیدا و خلق میشود، برای به وجود آمدن یا خلق شدن هر چیز ، اولین قدم یک فکر و یک اندیشه است و این اندیشه انجام خلق است.
ابتدا همهچیز برای انسان مانند یک تابلوی نقاشی است که سفید یه نظر میرسد، ولی معمار بزرگ هستی چهارچوبی را برای هر انسان به آن ترسیم کرده و بعد قلم را به دست خود او میدهد و میگوید: ادامه بده و این تفکر و اندیشه انسان است که برای آن تابلو نقش میبندد و آن تصویری که بر روی آن تابلو نقش میبندد و آن تصویری که به وجود میآورد، نشانگر حال وزندگی خود او است. ممکن است آن تصویر زندگی در بهشت و یا دوزخ باشد، در هر دو حالت خود ما آن تصویر را نقاشی کرده و به تب و شرایط که همان، تفکرات و ساختارهایی که به وجود آوردهایم مربوط است.
پس تفکر و آشنایی با آن و یادگیری آن، یکی از اهداف این وادی است و امری بسیار مهم که ما برای شروع حرکت، به سمت زندگی بهتر و آسایش هست و آنقدر مهم که ما در اولین وادی با آن آشنا میشویم و تفکر بسیار حائز اهمیت است که مولانا بزرگ میگوید: ای برادر تو همه اندیشهای / مابقی خود استخوان و ریشهای در ابتدا برای شروع بهتر است، به مسائل و مشکلات خود نگاهی بیندازیم و برای حل آن مشکل تفکر نماییم و بهآرامی پیش برویم، عجله نکنیم، شاید ما فکر کنیم که تابهحال تفکر و اندیشه زیادی برای زندگی خود انجام دادهایم، اما وجود مشکلات نشان میدهد که ما تابهحال تفکر درستی برای به وجود آوردن ساختارهای درست در زندگی خود نداشتهایم و تابهحال بهطرف زوال درحرکت بودهایم.
در اولین قدم باید به خود فکر کنیم، چهکار میخواهیم انجام بدهیم و کجای کار قرار داریم و یا به عبارتی اول مبدأ خود را مشخص کنیم، چون پیدا کردن مبدأ یکی از مهمترین پارامترها برای آغاز تفکر و ساختن ساختار برای حرکت هست و بعد با خود فکر کنیم که اصلاً میخواهیم فکر کنیم یا نه!؟ به چه مسائلی باید فکر کنیم؟ به چه مسائلی نباید فکر کنیم؟ و بعد شروع به ترسیم نقشهای، برای برطرف کردن مشکلات خودداریم و باید بتوانیم آن را به انجام برسانیم، البته نه نقشه بزرگ و سنگین.
باید نقشهای ترسیم کنیم که بتوانیم قدمی کوچک به سمت برطرف کردن مشکلات خود برداریم و بتوانیم آن را به انجام برسانیم. نقشهای باشد که راه به عقب نداشته باشد و در طرح نقشه برای برطرف کردن مشکلات خود بردارم و بتوانم، آن را به انجام برسانم و در طرح نقشه برای برطرف کردن مشکلات پارامتر زمان را در نظر بگیریم و بهآرامی حرکت خود را به سمت برطرف کردن مشکلات زندگی خود آغاز نماییم.
در این مسیر سه نیروی القاء، احیا و تحرک نیز به من کمک خواهند کرد تا به خواسته خود برسم؛ اما در اینجا نقش و اهمیت شناخت و آگاهی نسبت به تفکر در زندگی بیان میشود و به من میآموزد که داشتن تفکر درست و آموختن چگونه تفکر کردن، چه نقشی و اهمیت زیادی در زندگی انسان دارد، یا به عبارتی هر چیزی که در جستن آن هستیم، اما در این وادی میگوید: ناامید نباید بود، صبر کافی و بردباری مهم است.
اعتیاد تاریکترین راه بنبست بود که واقعاً خودمان را گمکرده بودیم. ظلمات باعث بود که همهچیز را تاریک و سیاه میدیدم. نقطه تاریکی و اوج تاریکی جهلمان بود که راه را بسته بود. نمیتوانستیم تفکر کنیم، چشم هر موضوعی را میپذیرفتیم و میخواستید بااراده کاری را انجام بدهیم.
در صورتی اراده در مقابل اعتیاد کم میآورد، با آمدن در کنگره و شناخت راه مبدأ و تا مقصد بدون تفکر مشکلات حل نمیشود، اما با آموزشها یاد گرفتیم که برای هر کاری اول باید تفکر کنیم، باید خودم را پیدا کنم، من خودم گمشدهام و هیچ موجودی به میزان خود من برای خودم نمیتواند کاری انجام بدهد و قدم چند فرسخی یا قدم اول نمایان شد. قدم اول خواسته من بود، جرقه اول زده شد و روشنایی ذرهذره نمودار گردید و با کمک راهنما و آموزشهای کنگره و وادیها، باید یاد بگیرید که خودداری کردن از کارهایی که درست و نادرستی آن را قابلتشخیص برایمان نیست انجام ندهیم. توکل، تسلیم و رضا باید بود که منشأ آنها تفکر سالم است و کلید آن رسیدن به دانایی و دانایی مؤثر و جهانبینی درست است و کاربردی کردن آنها.
برای رسیدن به تکامل با تفکر سالم رسیدن به خود تا رسیدن به خالق خود است، تفکر کمک میکند تا انسان خودش را پیدا کند و دیگر مثل گذشته افکار و ذهن خودش را آشفته نکند و ساختار مثبت به وجود آورد که نیروهای منفی در مسیر راه همیشه با انسان هستند و با زیباترین شکل ممکن وارد افکار و اندیشه انسان میشود و خوراک مسموم را به ذهنمان میدهند و خوراک مسموم تفکر را میسوزاند و در جهل فرومیبرد و انسان ناامید میشود و مانند صخره گلی فرومیریزد و روبهزوال میرود و زوال همان جهنمی است که خودش برای خودش مهیا کرده است.
نویسنده: همسفر صدیقه آتشبار
نگارنده: همسفر هانیه
- تعداد بازدید از این مطلب :
3924