لطفاً خودتان را معرفی و اعلام سفر کنید و بفرمایید تابحال موفق به فتح کدام قله ها شده اید؟
سلام دوستان وحید هستم یک مسافر ، انواع آنتی ایکس ها شیشه شیره و قرص را مصرف داشتم ، راهنما آقا حمید ، ورزش کوه نوردی ، در حال حاضرم یکسال و یکماه که وارد سفر دوم شدم ضمنا یک سال هفت ماه هست که با راهنمایی آقا موسی و به دستور جناب مهندس قطع نکوتین شدم.
تا به امروز به لطف خدا موفق به فتح قله های دماوند شمالی ، دماوند جنوبی قله توچال و 6بار فتح قله بریال و علم کوه شمالی و علم کوه جنوبی ، قله خشچال و قله آرارات ترکیه و همچنین قله فنی شدم البته من بصورت تمرینی هر هفته تا ارتفاع 3000 متر از قله های شجاع الدین ، کافرمیدان ، مارال ، و سلطان قیص و.. به همراه تیم کنگره60 بالا میرم.
از قبل از ورود به کنگره 60 برایمان بگوید؟
خب منم از سن پایین شروع به مصرف مواد کردم، هیچوقت فکرش را هم نمیکردم معتاد بشم، از سیگار شروع کردم بعدش مشروب خوردن، حشیش کشیدن و ... تا کار بهجایی رسید که دیگر قادر به ادامه زندگی نبودم و اقدام به خودکشی کردم. روزهای اول اعتیاد خیلی قشنگ بود ولی رفتهرفته رنگ روی خودش را از دست داد. یک مدت شیشه و متادون مصرف میکردم و بعد آمدم روی شیره و قرص ، من به همراه هر موادی که مصرف میکردم هر شب تعداد خیلی زیاد شاید تا70 الی 80 تا کلونازپام میخوردم تا خوابم ببرد ، در آن موقع ازلحاظ جسمی اوضاع خوبی نداشتم ، ماهی دو بار اوردوز میکردم ، یادم است انقدر مرا به بیمارستان برده بودند و پرونده تشکیل داده بودم که آخرها همه مرا میشناختند و بهمحض ورود به بیمارستان به من شیلنگ وصل میکردند و معده مرا شستشو میدادند.
مصرف سیگارم فوقالعاده زیاد بود و ازلحاظ تنفسی دچار مشکل بودم ، بار آخری که اقدام به خودکشی کردم حدود 40 تا قرص متادون و 50 سیسی شربت متادون رو باهم مصرف کردم و رفتم تو کما ، موقع که در کما بودم به من یک آمپولی زدند که نهایتاً 2 الی 3تا به هرکسی میزنند ، دکترها گفته بودند که دیگر این مرده بزنیم شاید برگشت و به من 25 تا آمپول زده بودند و شایدشان درست از آب درآمد و من به زندگی برگشتم ، برگشتم ولی متاسفانه 30 درصد از ریه هام دچار تخریب و آسیب جدی شد .
بعد از ورود به کنگره 60 چه اتفاقاتی افتاد؟
وقتیکه من وارد کنگره 60 شدم حالوروز خیلی بدی داشتم ، شکمم ورم داشت ، دائماً در چرت و خیلی امراض دیگه در ادامه وقتی وارد کنگره شدم متوجه شدم که مشکل من فقط مواد نبود ، یادم هست روز اول وقتی که لژیونم را انتخاب کردم به مرزبان گفتم و به من گفتن که این لژیون بسته است و جا ندارد من بهقصد رفتن از کنگره از مرزبان تشکر کردم و به سمت درب خروج راه افتادم که کمک راهنمام مرا صدا زد و با مرزبان صحبت کرد و من وارد لژیون شدم ، شاید اگر آقای حمید نبود من دیگر هیچوقت برنمیگشتم.
چرا کوهنوردی؟
یک روزی من با یک سری از دوستانم رفتم منطقه الموت سمت هفتچشمه ، صبح خیلی زود که همه خواب بودند من بلند شدم رفتم به سمت تپه و بعدش آبتنی در چشمه ، وقتیکه درآمدم دیدم که خیلی حس و حال خوب و عجیبی به من دست داد .شاید اگر این حس و حال نبود هیچوقت به کوهنوردی علاقه پیدا نمیکردم ، همین حال خوش بود که باعث شد من از هفته بعد شروع کنم به فتح کردن هر تپه و قلهای که میدیدم ، هرچقدر که قلههای بیشتری را فتح میکردم بیشتر باخدا درد و دل میکردم بیشتر خدا را میشناختم وقتی هم که به نوک کوه میرسم ناخودآگاه به گریه میافتادم، من یک روز معتاد بودم ، معتادی که اگر یک بچه توپی را بهطرف من شوت میکرد من نمیتوانستم به توپ ضربه بزنم چون تواناییاش را نداشتم ، ولی الآن نوک کوه ایستادم و به عظمت خدا فکر میکنم.
صحبت آخر؟
من همه این چیزهایی که گفتم را مدیون کنگره 60 میباشم ، هر موقع که قصد صعود به کوهی رو داشتم پرچم کنگره 60 را با خودم بردم ، خیلیها به من پیشنهاد پرچم دادند که ما اسپانسرت میشویم حتی با مبالغ بالا ، ولی هرجایی که میروم فقط پرچم کنگره 60 را باید ببرم این کنگره 60 بود که زندگی دوبارهای به من عطا کرد ، من تمام زندگیام را مدیون کنگره 60 آقای مهندس دژاکام و کمک راهنمای بسیار خوبم حمید آقا هستم ، هرجایی که میروم باافتخار میگویم که کنگرهای هستم .
تهیه گزارش: مسافر رحیم
- تعداد بازدید از این مطلب :
2637