English Version
English

از کجا تا به کجا؟...

از کجا تا به کجا؟...
سلام دوستان زهرا هستم همسفر؛
 
مقدمه:
در میان مخلوقات خداوند انسان تنها مخلوقی است که به خلقت معنا و مفهومی متفاوت بخشیده است،زیرا تنها انسان است که از رهگذر  برداشت های متفاوت خویش از زندگی ،خالق خوشبختی  و بدبختی خود می گردد.
انسان تنها موجودی است که می تواند بپرسد از کجا آمده ام و به کجا می روم؟
این دستور جلسه سوالی است که انسان در هر مرحله از حیات می تواند با خود مطرح کند،و به نوعی جایگاه خودش را در کنگره،زندگی و یا در هستی مشخص کند. 
 
بخش اول:
بخاطر دارم چهارسال قبل زمانی که وارد کنگره شدم،بسیار گرفته و افسرده و نا امید بودم و کنگره آمدنم به اجبار دیگران بود چون اصلا مشکل   من اعتیاد نبود.
از صبح تا شب در حال اعتراض به خدا بود بخاطر بی عدالتی هایش  و چراهایی از این قبیل که چرا پدر من باید معتاد باشه چرا من باید دچار مشکلات مالی بشم،و یا اینکه چی از بزرگی تو و دنیات کم می شد اگر 
به من هم پدر خوب می دادی 
دیگر پذیرفته بودم زندگی من همینگونه است باید. اینقدر در ته چاه بمانم تا بالاخره  پروردگار ترسناک فرشته ی خوفناکش را بفرستد تا جان مرا بگیرد و این زندگی  تمام شود.
و از همه جالب تر این بود این همه انتظار مرگ را داشتم که راحت شوم به شدت هم از دنیای پس از مرگ  می هراسیدم 
و آرامشی برایم و جود نداشت.
قایق کوچک زندگی من اسیر طوفان های سهمناکی بود و داشت  غرق می شد.
شب ها خواب های آشفته ایی می دیدم که صبح ها  در عالم بیداری تعبیر می شدند،
و به جایی  رسیدم که حتی  از طلوع افتاب نیز وحشت داشتم. 
دنیای من پر از ترس و ناامیدی و خشم و کینه و نفرت بود.
همانند کوهنورد غیرحرفه ایی بودم که وسایل سنگینی حمل می کردم که به قله برسم اما در میان راه می ایستادم و هیچ وقت به قله نمی رسیدم.
بخش دوم:
در ابتدای ورودم به کنگره اصلا قصد سفر نداشتم چون بنظرم من که مصرف کننده نبودم ،اما آرزو می کردم که کاش مصرف کننده بودم تا منم حالم مثل مسافرهای به درمان رسیده خوب بود
دیدگاه آنها را دوست داشتم.
تصمیم گرفتم تن به اموزش های کنگره دهم،
و سفر خود را اغاز کنم در ابتدای سفر توانایی قدم برداشتن نداشتم.
چون کوله پشتی ام پر از ضد ارزش ها بود. به کمک راهنمام  آرام آرام قدم برداشتم و هر دفعه کوله پشتی ام را سبک تر کردم.
دیگر دوربینم را از رو دیگران برداشتم و روی خودم تنظیم کردم.
و پذیرفتم مسئول  انتخاب هایم و اشتباهاتم هستم .
در کنگره قوانین بازی را فرا گرفتم.
کنگره بهترین امکانات را در اختیارم قرار داد برای 
صعود به قله ی آرزوهایم
در کنگره فرا گرفتم من با بقیه مخلوقات متفاوت هستم و عشق و محبت به من معنای دیگری بخشیده است و من حامل آن عشق هستم که زمین و آسمان تحمل آن را نداشتند
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه ی کار به نام من دیوانه زدند
با خویشتن خویش آشنا شدم و فراگرفتم در حلقه ی آفرینش از طریق تزکیه و پالایش  به جایی می رسم که از آنجا انشعاب یافته ام.
و عشق و محبتی را که سال ها گم کرده بودم پیدا کردم
و دریافتم پدرم زیباترین نقش را در نمایشنامه ی زندگی من ایفا کرد .با قرا گرفتن در اعتیاد مرا  با  بهشتی آشنا کرد که در این بهشت به من فرصت  دادند روح خود را صیقل دهم
الان در جایگاهی هستم که با خودم و خدای خودم و هستی در صلح و آرامش هستم 
و در تلاشم که قوانین بازی را هر چه بهتر فرا بگیرم تا نقش خودم را خیلی بهتر بازی کنم
نتیجه گیری:
ذهن من همانند مزرعه ایی بود که قبل از کنگره به علت عدم تفکر و داشتن افکار منفی ،کینه،نفرت،و...پر از علف های هرز بود و در مزرعه ی ذهنم قانون علف هرز حاکم بود.
اما الان با اموزش های کنگره توانستم زاویه دیدم را عوض کنم و  رویش این علف های خطرناک را کمتر کنم و امیدوارم  روزی برسد که مزرعه ذهنم خالی از علف های هرز شود و پر شود. از محصولات الهی 
 
 
به قلم:کمک راهنما همسفر زهرا
 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .