گل واژه های زندگی
سرد بود
درد در سردابه ی سرد سکون تنم می تازید
تازیانه شب مجال التیام به زخم نمی داد
آری شب بود
ترس بود
بی کسی بود
و من در سکوت سخت درد هایم زنده بودم
تو آمدی
با عطر نیلوفری نگاه خود
مرا به انقلاب مهر و عشق وعده دادی
از بهار سرودی
از رقص باد و ترانه پاک باران
باور کردم
دستت را گرفتم
گرم بود
در لطافت کلام تو باریدم
بعض هایم واژه شد
واژه شعر شد
شعر ترانه شد
و در شمیم بهاری که از نارنجستان نارنجی شال تو می وزید
دوباره روییدم
دوباره رقصیدم
دوباره پریدم
و گل واژه های زندگی از خاک تنم رویید
تقدیم به راهنمای بزرگوارم ، آقای عطا حدادی
سراینده: مسافر جواد سلطان خواه
شعبه قزوین
- تعداد بازدید از این مطلب :
4377