همه کسانی که وارد کنگره 60 میشوند چه افراد مصرفکننده و چه خانوادههایشان آنقدر پریشان و بههمریخته هستند که فقط دنبال دستاویزی هستند که بتوانند خودشان و عزیزانشان را از این تاریکیها بیرون بکشند. آنقدر در طی سالها تخریب شدهاند چه جسمی و چه روانی که تمام اهداف اصلی خود را برای زندگی فراموش کردند و در این مقطع فقط به فکر حل مسئله اعتیاد هستند، ولی وقتی وارد کنگره میشوند و ذرهذره درونشان آرام میگیرد و از آموزشها انرژی دریافت میکنند متوجه میشوند چه قدر تعاریفی که در ذهنشان برای کوچکترین مفاهیم نقش بسته اشتباه بوده و با همین دیدگاهی که نسبت به مسائل مختلف زندگی داشتهاند جلو رفتهاند و اگر رویکرد و دیدگاهشان درست بود قطعاً الآن چنین جایگاهی نداشتند. گرچه بیشترشان قطعاً در طی این سالها تلاش کردند که مسیر درست رو جلو برند و بارها از خودشان پرسیدند که کجای کارم اشتباه؟ کجا انتخاب نادرست کردم؟ کجای مسیر زندگی اشتباه رفتم؟ و خیلی سؤالهای دیگر ولی متأسفانه هیچوقت به جواب درست و راهحل منطقی و عملی که از آن نتیجه مطلوب بگیرند نرسیدند و فقط بیشتر دستوپا زدند و از همهچیز ناامید شدند و خداوند و یا دیگران را مقصر دانستند که اگر ما داریم اینهمه تلاش میکنیم پس چرا نتیجهای نمیگیریم؟ پس عدالتی وجود ندارد و حسابوکتابی نیست چون اگر بود باید الان مشکلات ما حل میشد.
وقتی وارد کنگره میشویم شاید بعد از مدتی بفهمیم که اولین روزی که پايمان را به کنگره گذاشتیم فقط به یک جایی برای درمان اعتیاد نیامدیم بلکه جایی آمدیم که خودش دنیای دیگری است آنقدر بیانتها که باید خودمان را آماده پذیرش آموزشهایی که در آن انجام ميشود کنیم. اگر واقعاً هدفمان خارج شدن از این جهنمی است که سالها خواسته و ناخواسته، آگاهانه و یا ناآگاهانه در آن هستیم و کنگره روی سخنش با افرادی است که خواستار رهایی از بند جهالت خود هستند.
در کنگره یاد گرفتیم که ما هیچوقت در زندگی نمیتوانیم چیزی را یکمرتبه عوض کنیم و باید با آموزشهایی که میگیریم و عملی کردن آنها یاد بگیریم که وارد مرحله تغییر و تبدیل شویم. شاید فقط علم و دانش تا زمانی که وارد کنگره نشده بودیم برای ما درسها و مطالبی بود که در مدرسه و دانشگاه یاد میگرفتیم و همیشه با خودمان میگفتیم دانش و راه درست زندگی کردن چیه؟ آدمهای موفق چکار کردند؟ چرا بقیه این شرایط دارند و ما اینجوری هستیم؟ ولی تو کنگره پلهپله و همزمان یاد گرفتیم و متوجه شدیم که تعاریفی که ما از بعضی چیزها در ذهن داریم کاملاً اشتباه است و اگر درست بود ما باید از قیاس کردن خودمان با دیگران، گفتن این عبارت که عدالتی وجود ندارد قطعاً آرامش میگرفتیم و زندگيمان بهتر میشد ولی خودمان هم میدانیم که شاید در ظاهر و برای توجیه خودمان از این کلمات استفاده کنیم ولی در درون ما آشوبی به پا میکند و تمام انرژی و انگیزه ما را برای بهتر شدن خودمان و شرایط زندگیمان میگیرد.
روز اول که وارد شدیم فقط هدفمان درمان اعتیاد بود ولی حالا که در سفر اول یا دوم هستیم و یا حتی اگر مسافرمان هم به کنگره نیامده باشد یاد گرفتیم که قطعاً رسیدن به این هدف خاص برای ما قانعکننده نیست و این هدف خودش در مقطعی برای ما راه و مسیر میشود، مسیری برای رسیدن به تعادل که فوق درمان است تعادلی که خودش مفهومی از عدالت دارد. تعادلی که عدالت را در دنیای درون و بیرون برای تو به وجود میآورد و تعادلی که بدون معرفت به دست نمیآید. از معرفت و دانش درست میتوانیم به عمل سالم برسیم و عمل سالم است که عدالت را به وجود میآورد. اگر به آرم کنگره 60 دقت کرده باشیم، در قسمت بالای آرم، واژه عدالت قرار دارد، در ضلع سمت راست، معرفت و در ضلع سمت چپ، عمل سالم قرارگرفته است.
در موضوع اعتیاد و درمان قطعی آن رسیدن به تعادل یکی از موضوعات بسیار مهم است و یکی از نتایج آموزشهای جهانبینی است. انسانی که بتواند در درون خویش و بین نیروهای درونی خود عدالت برقرار کند قطعاً در زندگی بیرونی میتواند انسانی متعادل باشد. استادم در آموزشهايشان یکبار گفتند که آدمی که به دیگران زور ميگويد قطعاً به خودش هم زور ميگويد و خودش هم در رنج، پس قطعاً انسانی که از تعادل برخوردار نیست نمیتواند عدالت رو چه در درون خودش و چه در دنیای بیرون برقرار کند.
برای تغییر باید از همین نیروهای درونی شروع کنیم که در فرآیند درمان و به تعادل رسیدن جسم و روان جهانبینی تعادل درونی تا حد زیادی برقرار میگردد و از طرف دیگر با آموزشهای جهانبینی ما به عمل سالم میرسیم و درنتیجه به عدالت نزدیکتر میشویم چون اگر اعتقاد ما بر این باشد که در کائنات بین عمل سالم و ناسالم تفاوت وجود دارد میدانیم که نتیجه عمل سالم خیروبرکت دارد و آن تعادل درونی و آرامش ماست.
یکی از آن تعریفهای اشتباه که در ذهن ما هست آینه که عدالت همیشه یعنی یکسان بودن و برابری، شاید درجاهایی مفهوم عدالت این باشد ولی در خیلی از جاها اینطور نیست. هر انسانی با توجه به سطح دانایی و عملکرد خودش جایگاهی دارد که قطعاً اگر خوب تفکر کنیم متوجه ميشويم که برخورد انسانها با این جایگاهها متفاوت است، البته منظور ما از داشتن جایگاه داشتن پول، خانه یا اتومبیل لوکس و امثالهم نیست. جایگاهی که بر اساس دانش صحیح و عمل سالم به وجود آمده است.
من خودم شخصاً فکر میکنم یکی از علتهای اینکه ما فکر میکنیم عدالت یعنی برابری و یکسان بود قیاس خودمان با دیگران است مثلاً اینکه فلان شخص يك سال است به کنگره میآید و مسافر آن رهاشده است ولی مثلاً من دو سال است به کنگره میآیم و حتی مسافرم هنوز کنگره نیامده و تازه من بیشتر از او آمدم پس این عادلانه نیست و در نظر نمیگیرم هر انسانی داستان زندگی خودش را دارد داستانی که بخش عمده و زیادی از آن نامعلوم و مجهول است و اینکه بخواهیم بر اساس ظاهر زندگی افراد نتیجه یکسانی برای همه بگیریم.
در کنگره یاد میگیریم علاوه بر اینکه هر فردی در این دوره از حیات بر مبنای خواستهها و دانایی خودش جایگاه خود را رقم میزند ولی این دوره از حیات شروع زندگی ما نبوده و به قول استادم زندگی تمام ما انسانها مثل کتابی می مونه که تو این مرحله از حیات یکمرتبه وسط صفحات کتاب رو باز کردیم و از صفحات قبل آن و دورههای قبلی زندگیاش و اینکه چه داستانهایی داشته که الان در این جایگاه قرار دارد مطلع نیستیم.
مورد دیگری که نیز وجود دارد این است که اگر ما چیزی میخواهیم و به نتیجه نمیرسیم باید ببینیم چه تفکری برای رسیدن به آن خواسته در ما وجود داشته است.
اگر ما ظرفیت یک جایگاهی رو نداشته باشیم یا باعث تخریب خودمان میشویم یا دیگران و سیستم، پس این عادلانه است که تا زمانی که ظرفیت لازم رو پیدا نکردیم به آن خواسته نرسیم.
پس بهتر است اگر عمیقاً خواستار رهایی هستیم بپذیریم که هستی قوانین خود را دارد و ظرفیت لازم رو برای کسب این قوانین از طریق آموزشهایی که در کنگره میآموزیم ایجاد کنیم و اینگونه است که میتوانیم تغییر را در خودمان ایجاد کنیم و به هدف اصلی که رسیدن به تعادل است برسیم.
نوشته همسفر نياز لژيون خانم شاني دژاكام (لژيون پانزدهم)
تايپ همسفر معصومه لژيون خانم شاني دژاكام (رابط وبلاگ)
ويراستاري و ارسال همسفر زري لژيون خانم عزت (لژيون چهارم)
همسفران نمايندگي آكادمي
- تعداد بازدید از این مطلب :
2540