عشق:
برخی مطالب را بهعنوان فرهنگ و مذهب به افراد تزریق نموده، و انسانها را دچار مشکل کردهاند، مثلاً میگویند: دروغ مصلحتی؛ دروغ، دروغ است و مصلحتی و غیر مصلحتی ندارد. ما از یک سری اسمها در زندگی استفاده میکنیم اما تعریف واقعی آنها را نمیدانیم. مثلاً از کلمه عشق بارها و بارها در زندگی استفاده کردهایم کتابهای زیادی در مورد آن نوشتهشده و اشعار بسیار سرودهایم اما اگر از کسی بخواهیم عشق را تعریف کند هرگز نمیتواند این کار را انجام بدهد. مثل این است که از ماهی در مورد دریا سؤال کنیم. از آقای مهندس یاد گرفتهایم که در مورد هر چیزی باید تفکر کنیم. پس باید توجه داشته باشیم که اطاعت ما کورکورانه و بدون تفکر نباشد. روزی پیامبر به جمعی از بتپرستان مکه گفتند: چرا بتها را پرستش میکنید؟ آنها در جواب گفتند: چون پدران ما این کار را انجام دادند ما نیز از آنها تبعیت کردیم و بتپرست شدیم. اما ما در کنگره یاد میگیریم که باید قبل از پذیرش هر مطلبی ابتدا در مورد آن تفکر کنیم. چیزهایی مثل عشق یا روح در زندگی وجود دارند اما چون به دنبال آن نمیگردیم و میخواهیم تعریفی برایشان درست کنیم، درنتیجه رسیدن به آنها سخت است. عشق قابل ساختن نیست بلکه در درون ما بهصورت نهادینه وجود دارد. و ما باید آنها متجلی کنیم. خداوند روح را در وجود ما قرار داده است و یکی از نشانههای روح دوست داشتن و محبت است. به قول آقای مهندس تواناییهای زیادی در درون ماست که باید با کاوش آنها را پیدا کنیم. شخصی در حال تراشیدن مجسمهای بود. از او سؤال شد که تو اکنون در حال ساخت مجسمه هستی؟ در جواب گفت: خیر بلکه من مجسمهای که در درون این سنگ است را میخواهم خارج کنم. عشق و محبت هم در درون همه ما وجود دارد اما یک سری ناخالصیهایی مثل خشم، نفرت، منیت و غرور دارد که باید از آن جدا کنیم. نفس هیچوقت بهصورت مستقیم به ما نمیگوید که هروئین مصرف کن تا معتاد شوی یک انسان هم درواقع نمیخواهد دروغ بگوید و عنوان میکند که دروغ من مصلحتی است. دخالت خودش در کار دیگران را یک نوع کمک میداند. و به کارهای اشتباه خود لباس دیگری میپوشاند. چون ما تعریف درستی از سلامتی نداریم قادر به حفظ آن نیز نیستیم. پزشک نمیتواند سلامتی را تعریف کند اما اگر بیمار شدیم میتواند دارویی برای آن تجویز کند. به ما خوبی را یاد ندادهاند اما جهنم را خوب آموزش دادهاند و راه رفتن به آن را میدانیم. اول بیماری را سرایت میدهند و بعد پادزهری برایش درست میکنند. پس اگر معنی واژههایی مثل عشق و محبت را یاد بگیریم دیگر دچار بیماری نمیشویم. سازمان ملل دوستیها را آموزش نمیدهد، اما درجایی که انسانهای گرسنهای وجود دارند برایشان غذا ارسال میکند. میلیاردها پول برای جشن گلریزان در ماه مبارک برای آزادی زندانیان فراهم شد اما خیلی از این افرادی که کمک کردند، رئیس سندیکا و اتاق بازرگانی بودند. شخصی که کارگاهی دارد از طرف بازرگانی کمکی دریافت نمیکند اما وقتی به زندان افتاد برایش پول جمع میکنند تا آزاد شود. پس اگر معنی خوبیها را در ابتدای کار درک کنیم بسیاری از مشکلات حل خواهد شد.
یک چاه در درون خود آب دارد. اما نیازمند حفر کردن و بیرون آوردن مواد اضافی است. پس ما باید ضد ارزشها را از خود دور کنیم و به تزکیه و پالایش بپردازیم. یک رودخانه خودش را به تختهسنگها و دیوارهها میکوبد تا به دریا و اقیانوس برسد. اما اگر انسان جلو این رود سدی بزند دیگر قادر نخواهد بود خودش را به دریا برساند. این سد تمثیلی از همان فرهنگها و باورهای غلط است. که همانند دیواری مانع رسیدن ما به هدف شده است. طبیعت یک سمفونی آهنگین است. که یک نت از آن بالا و پایین شود زیبایی و دلنوازی آهنگ از بین میرود. انسان خلقوخوی بدی را درون خود نهادینه میکند. مثل گذاشتن صدای فیل روی صدای قناری است. اطاعت کورکورانه باعث به وجود آمدن آدمی میشود که با بمب حرکت انتحاری انجام میدهد.
چند بار این اتفاق برای شما افتاده که سیگار را له کرده و دور انداختهاید و مجدداً مصرف کردهاید. قسمهای متعدد خوردهایم. و هر چه این قسمها قویتر شد زودتر شکست خوردیم. چون ذهن ما دارای لایههای بسیاری است. قسم لایه رویی را تحت شعاع قرار میدهد اما تأثیری در لایههای زیرین ندارد. دلیل اینکه عنوان میشود شیشه درمان ندارد همین بود. آقای مهندس شرط درمان مواد و سیگار را توجه بهتمامی لایههای انسان میداند. و مثلث درمان را ارائه نمود که از سه مؤلفه جسم، روان و جهانبینی تشکیل گردیده است. جهانبینی بهخودیخود دارای هزاران لایه است. آیا با زندان رفتن شخص این وابستگیها درمان میشود. شخصی که قسم به ترک مواد میخورد هر چه محکمتر قسم بخورد دلیلی بر وجود آتشفشانی بزرگ در وجود شخص هست. و انرژی زیادی از شخص خواهد گرفت.
حرمتها در کنگره 60 به همین شکل است. ما در کنگره دروغ مصلحتی نداریم. سرزنش کردن و یا حتی دلسوزی نداریم. اینکه گفته میشود ما میخواهیم محبت کنیم اما به خودمان آزار میرسانیم یعنی چه؟ یعنی یک سفر اولی بخواهد به یک تازهوارد کمک کند ما در کنگرهداریم کمک یک فرد رهاشده به فرد در حال مصرف مواد. پس وقتی در حرمتها گفته میشود فضولی نکنیم خطاب به اینگونه اشخاص است. دلیل اینکه باید در کنگره با پیراهن سفید حاضر شویم این است که کوچکترین لکه روی پیراهن سفید قابلدیدن است. وقتی پیراهن سفید میپوشم مجبورم آن را اتو کنم و کفشهای تمیز و مرتبی هم بپوشم. و برخورد مردم با من و متقابلاً برخورد من با آنها بهتر خواهد شد. شخصی نزد عابدی رفت و گفت میخواهم به خدا برسم. عابد از وی پرسید آیا تاکنون عاشق شد ه ای. شخص در جواب گفت: خیر تاکنون تجربه نکردم. عابد فرمود: تو که نتوانستهای عاشق بنده خدا شوی چگونه میتوانی به خدا عشق بورزی و به او برسی. چنانچه عشق خالق در سرداری باید عشق مخلوق را نیز تجربه کنی. از عشق و محبت زیاد دم میزنیم اما درون ما سرشار از نفرت، حسادت و کینه است. تا زمانی که ضد ارزشها به دنبال ما باشند در جهت واقعی قادر به انجام هیچ حرکتی نیستیم. استاد در ادامه در مورد نبرد درون که بین عقل و نفس وجود دارد موضوعاتی را اشاره نمودند. اینکه میگوییم عقل فر ایزدی دارد به جهت همان عشق و محبتی است که در درون ماست. این عشق است که در مقابل نفس قرار میگیرد. هر چه منیت فرد قویتر باشد، ظرفیتش برای یکی شدن با دیگری کمتر میشود. و محبت ضعیفتر میشود. جسمها ممکن است نزدیک باشد. اما فاصله محبتی بین افراد زیاد است. تا از منِ خود نگذریم به خداوند نخواهیم رسید. نفس همیشه خواهان است و عقل دهنده. نفس به دنبال بزرگی است اما عشق بزرگی و کوچکی برایش مهم نیست. تنها سرمایهای که تمامشدنی نیست عشق است و هر چه میبخشد سرمایهاش بیشتر میشود. هر چه در دنیای رقابت بیشتر اسیر گردیم وقت کمتری برای عشق خواهیم داشت. نفس همیشه انگیزه و هدفی را برای کارش دارد اما عشق چون به هدفش رسیده کاری را انجام میدهد. عشق با حرف نیست در عمل ثابت میشود به قول آقای مهندس: دستانی که کمک میکنند مقدستر از زبانی هستند که کمک میکنند. وقتی از خود گذشتیم و به دیگری رسیدیم آنوقت به خداخواهیم رسید و به مکانی میرسیم که ازآنجا انشعاب یافتهایم.
نویسنده : مسافر علی اصلانی
لژیون ویلیام وایت روز یکشنبه 18 / 04 / 96 آقای رحمت الهی
- تعداد بازدید از این مطلب :
3004