"که چی؟" را میشود به کلید یا بقول آقای امین یک سلاح تشبیه کرد. حالا مهم است که این سلاح دست چه کسی باشد؟ مثلاینکه میگوییم تریاک اگر در دست پزشک حاذق باشد، داروی است شفابخش. ولی اگر انسانی جاهل و ناآگاه باشد، زهری است در جام طلایی. پس مهم است که این سلاح دست چه کسی باشد؟ یعنی در دست نفس باشد یا در دست عقل؟ یا انسانی که میپرسد در کدامیک از مراحل نفس باشد؟ یا اینکه در چه جایگاهی سؤال شود؟ مثلاً خیلی کارها را میخواهیم انجام بدهی، میپرسیم که چی؟ این کار را انجام بدهم؟ یا انجام ندهم؟ بعضی مواقع از بیرون از ما سؤال میشود. روزی خداوند همه فرشتگان و انسان را جمع کرد. انسان را به همه معرفی کرد و به حاضرین دستور داد به انسان سجده کنند. همه سجده کردند. الا شیطان، که سجده نکرد. خداوند از او پرسید که چرا سجده نکردی؟ شیطان گفت: من بالاتر از انسان هستم. و چرا باید به انسانی که از من پایینتر است سجده کنم؟ مگر او کیست؟ خداوند فرمود: انسان قابلیتهایی دارد که من میدانم وتو نمیدانی. پس که چی؟ زوایای مختلفی دارد، که میتوان به خداوند، خلق کائنات، هستی و لحظه بینگ بنگ بستگی دارد که چی کجا باشد؟ میگوییم در هستی هر چیز که بوجود آمده استفاده دوطرفه دارد. یعنی یکطرف صُورش به سمت خوبی و صُور دیگرش بد است. یکجا به نفع انسان، و جایی دیگر به ضرر انسان است.
آقای مهندس فرمودند: که چی را میتوان با مثلثی که میسازیم توضیح بدهیم. یک رأس مثلث فاعل یعنی کسی که، که چی را میپرسد. دومین ضلع موضوع است. که در چه موردی سؤال پرسیده میشود؟ و سوم هدف است. در فارسی که چی از ادات پرسش است. وقتیکه سؤال میشود نیاز به جواب است. یعنی هدفی را مشخص میکند. برای رسیدن به هدف هم برنامه نیاز است. برنامهریزی هم اگر اطلاعات و آگاهی پشتش نباشد، بیهدفی است. اولاً باید برای جواب که چی یک سری اطلاعات و آگاهی درست داشته باشیم. یعنی به منبعی وصل باشیم، که بتوانیم جواب که چی را پیدا کنیم. به همین دلیل است که فردی که وارد کنگره میشود، میماند، آموزش میگیرد و هرچه پیشرفت میکند، که چی هایش کمتر میشود. چون بعضیاوقات اگر بتوانیم جواب سؤالمان پیدا کنیم، خیلی از مسائل و مشکلاتمان را حل میکنیم. من چرا مصرف نکنم؟ وقتی جواب درستی داشته باشم، در ادامه با نتایج بیشتری مثل کم شدن بدقولی، کم شدن دروغها و کم شدن ضد ارزشها، به کارم ادامه میدهم. در مورد هر موضوعی که باعث میشود ما را در جاده جدیدی قرار میدهد.
که چی برای چیست؟ اکثر مطالبی که ما دنبالش هستیم و میخواهیم بدست بیاوریم، برای رسیدن به حال خوش است. مثلاً زحمت میکشیم، که کار، خانه، ماشین و ... بدست بیاوریم. تا به آرامش برسیم. ولی بعضیاوقات چون هدف را پیدا نکردیم و منظورمان مشخص نیست، جای مسائل را اشتباه میکنیم. جای آرامش را با آسایش اشتباه میگیریم و خودمان را به آبوآتش میزنیم که به آسایش برسیم، و این در حالی است که داریم از آرامش دور و دورتر میشویم. پول نزول میکنیم، خودمان را بدهکار میکنیم و برای خودمان جهنم درست میکنیم. در حقیقت مهمترین چیز که آرامش است را از دست میدهیم، تا آسایش را بدست آوریم. چرا ما دچار این دگرگونی میشویم و به آرامش نمیرسیم؟ چون قوانین کائنات و هستی را نمیدانیم و میخواهیم که چی را برای قوانین حاکم بکار بگیریم. من در مشارکتم گفتم، که چی را نمیتوان در مورد قوانین کنگره 60 بار برد. چون کسی یا کسانی که این قوانین و حرمتها را پایه گذاری کردهاند، باعث دوام این سیستم شده است. مثل کسی که ستونهای این بنا را محکم گذاشته، تا این سقف و بنا سر پا بایستد، تا 300-400 نفر مصرفکننده زیر آن قرار بگیریم و بدون هیچ مشکلی به کارمان ادامه بدهیم. چون قوانین نقصی ندارند و ما آنها را رعایت میکنیم. پس در مورد حرمتها و قوانین کنگره که چی لازم نیست. در این مجموعه قوانینی استفادهشده که میتوان آنها را برگرفته از قوانین الهی دانست. این قوانین قابلاستفاده برای همه انسانهاست. همانگونه که بعضی قوانین ریاضی یا فیزیک ثابت هستند، این قوانین هم ثابتاند. این قوانین پلهایی بسیار نیرومند برای اندیشه ما هستند که در طول سفر بیان میشود و برای استفاده ما قرار خواهند گرفت. لطفاً آنها را ملکه جسم و جان خود نمایید. گرچه نمایان این قوانین بسیار ساده و روان هستند، اما تأثیری شگفت دارند و راه را برای ما نمایان میکنند. اینجا یک کارگاه آموزشی است که ما در آن چیزهایی میآموزیم تا در بیرون ازاینجا عملیاتی کنیم و به اجرا درآوریم. پس مهمترین چیز پیروی از قوانین است. که شیطان هم قانون را رعایت نکرد. ابلیس یک فرد است و شیطان جمع است. مثلاً موقعی است که من از خودم میپرسم که چی من به کنگره بروم؟ اما بعضیاوقات القائات شیطانی که چی را از من می پسند.
اگر شیطان گفت من از انسان بالاترم، پس ما هم نباید کسب دانایی کنیم و تغییر جایگاه بدهیم و به مراحل بالاتر برسیم. اگر انسان دچار منیت باشد، جایگاهش را از آنی که هست بالاتر نشان میدهد و دچار مشکل میشود. انسان پا به هستی گذاشته تا به سیر تکامل برسد. پس باید حرکت کند. در صفحه سی کتاب میگوید: علمی که تجربهشده باشد، سندی است بدون نقص. یعنی ما را به مثلث جهالت میرساند. آنجایی که ابلیس دچار منیت شد. یکجا هم کی چی، چرا حرکت میکنی؟ چرا اینکار را انجام بدهی؟ ما را به ضلع ناامیدی مثلث جهالت میبرد. و زندانی برای ما درست میکند تا در جایگاهی که هستم، درجا بزنیم و بمانیم. پس این پیام میگوید، باید حرکتی کنی و بدنبال بدست آوردن چیزهای بروی. این حصار نامرئی که دور خودمان کشیدیم را خراب کنیم و حرکت کنیم. پس این هم ابزاری است برای شیطان جهت جلوگیری از حرکت ما.
پس ما باید به منبعی وصل باشیم تا جایگاهمان را تغییر بدهیم. به بالاتر برسیم تا بهتر خدمت کنیم، نه دچار منیت و خودبرتربینی بشویم. بهترین منبع در کنگره 60، نشریات، سیدیها، استفاده از سایت کنگره، حضور در جلسات، بهرهگیری از صحبتهای راهنماها و مشارکتهاست. دستور جلسات زنجیروار به هم ربط دارند. در وادی دهم میخوانیم صفت گذشته در انسان صادق نیست چون انسان جاری است. ما میفهمیم که باید حرکت کنیم و تجربه بدست بیاوریم. تا از این ناامیدی بیرون نیاییم، نمیتوانیم حرکت کنیم. فردی ماشین پیکان مدلپایین دارد که خیلی هم آنرا دوست دارد و حاضر نیست به هیچ قیمتی از دستش بدهد. چرا؟ چون این فرد تغییرپذیر نیست. یا اگر بگوییم بیا برویم پارک میگوید، من اصلاً حاضر نیستم مثل این مردم به پارک بیایم.
مثل کسی که مواد مصرف میکند و در منطقه 60 درجه زیر صفر گیر افتاده است. تمام حسهای او بسته است و از هیچچیز نمیتواند لذت ببرد. شخصی است که فقط آبپرتقال میخورد و نمیداند آبمیوههای دیگری هم هست که میتوان استفاده کرد. این فرد باید تغییر کند، باید حرکت کند. و اگر بپذیرد که ماشینی هم هست که هیدرولیک دارد، کولر دارد، کممصرف هم هست و امکانات دیگری هم دارد، میتواند از آن پیکان دل بکندو حتماً تغییر خواهد کرد. برای تغییر نیاز است که ساختارهای پوچ و دروغین را تخریب و ساختار جدید را طبق نقشه جدید ساخت تا تغییرات محسوس شوند. مصرفکننده باید تبدیل به مسافر شود. مطالب جدید را حس کند. مؤدب حرف بزند تا عکسالعمل مردم را ببیند. بوی سیگار ندهد تا ببیند مردم چه میگویند؟ دستور جلسه قبلی هم رمضان بود که نفس میگوید 16 ساعت غذا نخوری که چی؟ سیگار نکشی، آب نخوری، روزهبگیری که چی؟ جنگی است بین نفس و عقل. بهترین زمان برای تذهیب نفس رمضان است.
پس اگر بخواهیم در این جنگ پیروز شویم، نیاز به اطلاعات و آگاهی داریم، که مربوط به این دستور جلسه است. عشق بدون عقل خودشیدایی است مثل فردی که به خودش بمب میبندد و خودش را نابود میکند تا یک سری مردم را بکشد. یکی از منابع غنی که میتوان به آن وصل شد کلامالله است. در این ماه که تلاوت قرآن تقریباًهمهجا هست، تفسیر قرآن زیاد است و ضد ارزشها هم کم هستند، فرصت خوبی برای تزکیه و پالایش است. آقای مهندس هم دو ماه قبل در مورد بستن دهان صحبت کردند که ارتباط نزدیکی با رمضان دارد. ارتقاء و پیشرفت در جهانبینی باعث ادراک و احساس درستی میشود. حس درستی از اطراف به ما میدهد. اگر جهانبینی درست شد، همهچیز درست میشود. و درنهایت ما را به وادی چهاردهم که وادی عشق و محبت است میرساند و هرچقدر به این وادی نزدیک شوی برای دوری از زد ارزشها و حرکت در صراط مستقیم کمتر از کلمه که چی استفاده خواهی کرد. ممنون که به صحبتهای من گوش دادید.
خلاصه سخنان استاد آقای بنائیان:
جایگاه که چی در آموزشهای ماقبل از وادی اول است. چون باید اول خواسته ما معلوم شود. باید جایگاه ما معلوم شود. مبدأ حرکت ما مشخص شود. چرا ما میگوییم منشأ تفکرات ما خواستههای ماست؟ یعنی چیزی که ما را وارد وادی اول میکند، که بخواهیم حرکت کنیم. خواستههای درون ماست که ما را وارد بازی میکند. ما تا وقتی این سؤال را از خودمان نپرسیم، در مورد سیگار در مورد مواد مخدر، نمیتوانیم سفر کنیم. من تا وقتیکه نتوانم جواب خودم را پیدا کنم، نمیتوانم درمان شوم. خاصیتی که چی دارد، ما را از نفس اماره به نفس لوامه میکشد.
جوابی که ما به که چی میدهیم ما را به یک سرزنشی میرساند. به ما میرساند که من نباید اینجا باشم. این جایگاه من نیست. من انسان مقام خود را درجایی جاگذاشتهام. این سؤال میتواند یادش بیاورد که او جایگاهش کجاست؟ آقای رحمت الهی خوب توضیح دادند، نبرد بین عقل و نفس را همیشه داریم. که عقل یک فرمان میدهد و نفس اماره یک خواستهای دارد. این نبرد درون همیشه هست. درنهایت نفس اماره میخواهد با این سؤالات وقتی فرد درزمینهٔ ضد ارزش باشد، عقل را کیشومات کند. میپرسد الآن که چی میخواهی بروی لژیون سیگار؟ سیگار بکشم چطور میشود؟ این سؤالاتی است که نفس از عقل میپرسد. عقل هم که در مرحله کمی از دانایی قرار دارد، کیشومات میشود. ابزار نفس هم مثلث جهالت است. ترس، منیت و ناامیدی. ابزار کارایی در دست نفس هستند که عقل را از دور بازی خارج میکنند. مطلبی که در وادی هفتم بود و من فکر میکنم به این دستور جلسه مربوط میشود، ما انسانها معمولاً کاری را انجام میدهیم و بعد که چی را از خودمان میپرسیم. در اینجا جزو انسانهای کمخرد محسوب میشویم.
در وادی هفتم داریم خردمندان و کمخردان. کمخرد کسی است که حرفی را میزند، یا کاری را انجام میدهد، بعد میفهمد اشتباه است. و حالا میخواهد عذرخواهی کند. میگوید ببخشید. معذرت میخواهم. من اشتباه کردم. از خانه خارج میشود، بعد از طی مسافتی متوجه میشود کلید را در قفل جاگذاشته است. با ماشین حرکت میکند، میرود، درراه میماند، ماشین خاموش که شد یادش میافتد بنزین نزده است. این انسان نشانه یک انسان کمخرد است. در مقابل انسان خردمند کسی است که اول فکر میکند بعد عمل میکند و در مورد عملش میتواند حرف بزند. یا اینکه قبل از آنکه حرفی بزند، راجع به آن فکر میکند. این میشود انسان خردمند. پس انسان خردمند، انسانی است که به که چی های خودش، به سؤالات درون خودش جواب درستی میدهد و عمل درستی از او سر میزند. خیلی ممنون از فرصت مشارکت.
نگارنده: مسافر محمود ریاحی