English Version
English

گزارش لژیون پزشکان پارک طالقانی مورخ پانزدهم اردیبهشت ماه سال 1396

گزارش لژیون پزشکان پارک طالقانی مورخ پانزدهم اردیبهشت ماه سال 1396

سیزدهمین جلسه از دور سیزدهم لژیون پزشکان پارک طالقانی با استادی آقای دکتر احمد، نگهبانی آقای مهندس دژاکام  و دبیری خانم دکتر ندا با دستور جلسه "کتاب عبور از منطقه 60 درجه زیر صفر و تصاویر آن" در تاریخ  1396/02/15 رأس ساعت 8 صبح در پارک طالقانی آغاز به کار نمود.

سخنان استاد:

دکتر بهنام

برای اولین بار که وارد کنگره 60 شدم پکیجی را به من دادند که با کنگره 60 آشنا شوم در آن مجموعه، کتاب 60 درجه زیر صفر هم بود که من آن را مطالعه کردم، چیزی که در کتاب به ذهن من عیان شد، این بود که همه‌ی افرادی که می‌خواهند از این کتاب استفاده کنند، باید خیلی توجیه شوند، مخصوصاً افرادی که می‌خواهند درمان اعتیاد را داشته باشند که این بحث درمان اعتیاد قطعاً یک‌روند تدریجی است و چیزی به اسم معجزه وجود ندارد. یک مسیر پرپیچ‌وخم است، بسیار پرفرازونشیب است، دره‌های بسیار عمیق و پیچ‌ها بسیار خطرناکی این مسیر دارد که باید با آرامش، توکل و شناخت درستی که از قبل نسبت به مسیر پیدا می‌کنیم، حرکت کنیم.

در دوره‌های MNT که قبلاً گذرانده بودیم، بحث مصاحبه انگیزشی بود که در آنجا آشنا می‌شدیم که چگونه بیمار را روز اول توجیه و تحریک کنیم تا وارد درمان شود در آنجا یک مقدار توضیح داده‌شده بود ولی این کتاب دوچندان این قضیه را برای من مشخص کرد. مخصوصاً وقتی‌که پای این کتاب، نویسنده را می‌دیدید که فردی است که خودش این مسیر را رفته؛ یعنی به عینه خطراتی که در این مسیر وجود دارد را دیده است. به قول خود آقای مهندس قبل از اینکه این مسیر واقعی و چنین مقدسی در ذهن ایشان شکل بگیرد، روش‌های متعددی را تجربه کرده بودند و شکست‌ها زیادی را متحمل شده بودند، وقتی به این مرحله رسیدند و چنین روش را تست کردند، متوجه شدند که مسیر درست از این روش می‌گذرد. ایشان در جایگاهی بودند و باتجربه‌ای که پیداکرده بودند، می‌توانستند چنین پیشنهادی را به افرادی که می‌خواهند درمان شوند، بدهند تا مسیر را به این سبک و سیاق سپری کنند؛ بنابراین سه نکته در ذهن من نشست که اولین چیز بحث تدریجی بودن است که خیلی مهم است.

برای افرادی که وارد مسیر درمان می‌شوند، باید از روز اول نهادینه کنیم که انتظار معجزه از من درمان گر اصلاً نداشته باشند. نکته دوم اینکه وقتی فرد این کتاب را بیشتر می‌خواند و با آن آشنا می‌شود، می‌بیند بحث فقط بحث درمان اعتیاد نیست و این‌طور نیست که ایزوله کنیم و بگویم مبحث کتاب 60 درجه مختص افرادی است که می‌خواهند درمان شوند و به درد بقیه نمی‌خورد و برای آن‌ها معنی ندارد. شاید اوایل وقتی کتاب را می‌خوانی، برای افرادی که ارتباطی از قبل با این کتاب نداشتند، واقعیت دور از ذهن باشد ولی وقتی یکی دو بار کتاب را می‌خوانی و در جلسات شرکت می‌کنی، بعد از مدتی می‌بینی خیلی فراگیرتر از بحث درمان اعتیاد است، اصولاً منش زندگی است؛ یعنی وقتی شما می‌خواهید، مشکلی را در زندگی حل کنید، باید خیلی فراتر از اتفاقات لحظه‌ای به آن نگاه کنی. هر مسئله، مشکل و معضلی را که بخواهی حل کنی، باید این باور را داشته باشی که یک مشکل و معضل، شاید در یک‌لحظه به وجود بیاید ولی درمان و حل آن‌یک پروسه زمان بری است و یک امیدی به ما می‌دهد که اگر مشکل جدی و حادی برای ما در زندگی به وجود آمد، فکر نکنیم دنیا به آخر رسیده است؛ بلکه بگوییم: از صفر هم آن‌طرف‌تر است، شاید آن بلا و مشکل سبب خیری برای آینده باشد؛ یعنی قرار است آن بلا به وجود بیاید تا منش زندگی ما تغییر کند و به سرانجام بهتری برسیم و حالا که به گذشته نگاه می‌کنیم، بگوییم: چه سبب خیری بود و بعد از اتفاقی که برای من افتاد، چه آدم توانمندتری شدم.

 سومین نکته هم این است که بعضی موقع انسان نیاز دارد که فراتر از نرمال‌های زندگی حرکت کند. یک جامعه وقتی به خیر بزرگی می‌رسد که اتفاق‌های خاصی در آن بیفتد، علاوه بااینکه باید نرمال‌های کلی را رعایت کند و جلو برود ولی یک موقع یکجاهایی، یک تصمیم‌هایی، یک آدم‌هایی بیایند و متفاوت‌تر از نرمال‌ها حرکت کنند، آن‌وقت آن می‌تواند سبب خیری در آن جامعه باشد.

در سال‌های قبل از نوشتار این کتاب درمان به این صورت کلاسه شده وجود نداشته و نگاه به اعتیاد به این شکل نبوده که به فکر درمان باشند یا جرم بوده یا جنایت بوده یا طرح جزیره بوده که افراد را به آنجا تبعید می‌کردند و دقیقاً به شکل مجرم با آن‌ها برخورد می‌کردند در آن سال‌ها خیلی سخت بود که بگویی اعتیاد این‌طور نیست، باید نگاهتان را تغییر بدهید و حتی در درمان آن باید از خود تریاک استفاده کنید؛ یعنی آن چیزی که تابوی (Taboo) اصلی و علت اصلی اعتیاد شناخته می‌شد، حالا بگوییم این عامل درمان است. پس گاهی اوقات در جامعه اگر افراد خاص، حرکت‌های خاص انجام بدهند، مسیر جامعه و سرنوشت جامعه عوض می‌شود.

دکتر اردشیر

وقتی کتاب 60 درجه را در نظر بگیریم، باید بدانیم که جناب مهندس، درجه را در چه واژه‌ای به‌کاربرده است؛ یعنی درجه در هوا است یا درجه علم است یا درجه در آب است. آقای مهندس درجه را در تفکر بشریت در نظر گرفته؛ یعنی جایی که تفکر بشریت به مرحله بِلاک (Block) و انجماد می‌رسد و هیچ حرکتی از خود نشان نمی‌دهد. آقای مهندس گفته: افرادی که تفکر آن‌ها بِلاک شده و هیچ فکری در رابطه بازندگی خود نمی‌کنند و تماس زندگی آن‌ها در مواد معنا شده، چه‌کارهایی را باید انجام بدهیم. برای اینکه به این افراد نشان بدهد، این کتاب را آورده و طوری طراحی کرده که وقتی انسان تصاویر و نقاش‌های این کتاب را نگاه می‌کند، پستی‌وبلندی‌های زیادی می‌بیند. ایشان گفته: این راهی که شما می‌خواهید در آن قدم بردارید، راه سختی است ولی در ادامه گفته: بااینکه سخت است ولی می‌توان در آن قدم برداشت.

 در این کتاب گفته‌شده، عجله در زندگی و درمان به درد نمی‌خورد؛ بلکه اولین چیزی که باید در نظر بگیریم؛ صبر، حوصله و تدریجی بودن یک‌چیزی است. دومین چیز دشوار بودن مسیر است و گفته به این آسانی نیست که شما وارد مکانی شوی و بگویی من خیلی زود درمان می‌شوم! این راه چون پرداختن به خود فرد است و در این راه قرار نیست، فقط اعتیاد شما درمان شود در این راه قرار است شما سیر و سلوک داشته باشید و به خودتان بپردازید و مسئولیت خودتان را بپذیرید. وقتی این کتاب را می‌خوانیم متوجه می‌شویم که این کتاب فقط برای درمان اعتیاد نیست، این کتاب بارها باید خواند شود تا به درد خود ما هم بخورد.

دکتر رضا

در مقطعی که کتاب نگارش شده به نظر من اقدام شجاعانه‌ای بوده است. این را در مقایسه مقدمه‌ای که آقای امین در این کتاب نوشته با مقدمه‌ای که در کتاب عشق نوشته متوجه می‌شویم، اگر بحث شجاعت در آن مقطع نبود، این تصور می‌شد که با تألیف این کتاب موقعیت اجتماعی و آبرو و مسائل دیگر به میان می‌آید. در این کتاب باصداقت صحبت می‌شود، وقتی متن کتاب را می‌خوانید درجایی آقای مهندس اشاره می‌کند که من در اینجا نمی‌خواستم مقدار دُز را کاهش بدهم، صرفاً می‌خواستم مقدار مصرف را منظم کنم. اگر این صداقت نبود، فرضاً مؤلف می‌توانست، بنویسید که مرحله‌ی اول را با موفقیت طی کردم و از ابتدا این انگیزه را داشتم و پله‌ها را چیده بودم.

 ویژگی دیگر آن ایرانی زه بودن آن است؛ یعنی این‌طور نیست که اقتباس از کتاب دیگری شده باشد، یک تجربه ایرانی و خاص است که این پروسه را در کتاب بیان می‌کند. بحث بعدی تأکید پرحرکت تدریجی است به‌جای تحولات ناگهانی؛ یعنی بیشتر روی خودم تأکید می‌کند تا انقلاب. ویژگی دیگری که دارد، تأکید بر قدرت درونی است به‌جای قدرت بیرونی، اگر ما احساس کنیم، کتاب‌ها و مقولات یا حتی سی‌دی‌هایی که در مجموعه کنگره است، فقط برای معتادین است، تصور ما تصور اشتباهی است، هر فردی می‌تواند از این مجموعه کتاب‌ها استفاده کند و بحث کتاب 60 درجه نه‌تنها در بحث درمان اعتیاد بلکه در همه‌ی حرکت‌ها می‌تواند کمک‌کننده باشد. ما بیشتر قائل به این هستیم که باید قوای اهورایی و افراد خاص ما را متحول کنند، درصورتی‌که کتاب این را نفی می‌کند و می‌گوید: ما باید حرکت کنیم در هر مسیری که باشیم، یک سری دشواری‌هایی وجود دارد. ویژگی دیگر این کتاب این است که هم به شکل مصور و هم نوشتاری است؛ یعنی از نوشتار و تصاویر استفاده کرده تا مفاهیم را به شکل ساده بیان کند.

دکتر مسعود

تصویری در کتاب 60 درجه است که ماشینی در جاده پرپیچ‌وخمی در زمستان لغزنده در حال حرکت است در متن کتاب آمده که شما انتظار معجزه نداشته باشید، تند نروید، آهسته و پیوسته بروید و توقف نکنید. به نظر می‌رسد که این ماشین در این جاده یخ‌بندان و پرپیچ‌وخم زمستان اگر بایستد بُکسوات می‌کند و هرگز نمی‌تواند جلو برود، عقب و عقب می‌رود تا در دره بیفتد، اگر هم بخواهد تخته‌گاز و به‌سرعت برود، چپ می‌کند، چون جاده لغزنده است. باید این مسیر را عاقلانه و به‌تدریج انجام داد اما زمستان است و برف و یخ‌بندان و راننده جلو می‌رود. این راننده تنها مسئول خودش نیست، مسئول یک خانواده است، مسئول جامعه است و مسئول بشریت است، ما همه به‌نوعی مسئول انسان‌های بعد از خودمان هم هستیم. بعد فکر می‌کند که خودش را به‌سلامت به ‌آن بالا برساند. همه‌ی ما فکر می‌کنیم که زندگی این است و باید پشت این ماشین، تن من بِلرزد که تند نروم، کند نروم و بُکسوات نکنم. بعد به‌جایی می‌رسد که عده‌ای اسکی‌بازی می‌کنند و چقدر هم خوشحال هستند. این‌زمانی است که ماشین بالا می‌رود و به مقصد می‌رسد، وقتی به مقصد رسید و این انسان‌ها به آموزش و توانایی کامل رسیدند، آن‌وقت همه‌ی برف و یخ‌بندان تبدیل می‌شود به یک منظره زیبا، تبدیل می‌شود به عاملی برای لذت بردن و تفریح من.

وقتی این تصاویر را دیدم یاد یک‌جمله‌ای از مرحوم چارلی چاپلین افتادم که می‌گفت: وقتی به زندگی از نزدیک نگاه می‌کنی؛ یک تراژدی غم‌انگیز است، ولی وقتی از زندگی دور می‌شوی؛ یک کمدی خیلی شیرین و لذت‌بخش است. من بارها در زندگی شکست خوردم و در آن لحظه ناراحت شدم، گریه کردم، داد زدم ولی وقتی دور شدم و از دور نگاه کردم، متوجه شدم که همه‌ی آن شکست‌ها عامل خیر و پایه‌هایی برای موفقیت من بوده است در این کتاب هم آن اسکی‌باز، سختی‌های زیادی کشید، پشت سرش را که نگاه می‌کند، جاده لغزنده و خطرناک بود ولی حالا اسکی و تفریح می‌کند و می‌تواند برای دیگران راهنما باشد.

 تصویر دیگری که برای من جالب بود، تصویر کُنده پوسیده‌ای که در کنار آن‌یک جوانه‌ای بیرون زده است. من در زندگی این را قبول دارم و اعتقاددارم که از هر سختی و مشکلی می‌شود حیات وزندگی را بیرون آورد به شرطی که درست رفتار شود و کُنده را نسوزانیم و فکر کنیم آن کُنده، کود و زمینه‌ای است، برای رشد یک جوانه. وقتی کُنده را بسوزانیم، دیگر زمینه‌ای برای رشد و جوانه زدن نیست. این تصویر ما را یاد وادی پایان هر نقطه، سرآغاز خط دیگری است، می‌اندازد. پایان کُنده شدن ما می‌تواند، سرآغاز یک تولد دوباره، یک به وجود آمدن دوباره و یک زندگی دوباره باشد.

 من ممنونم از آقای مهندس که کمک کردند از کنار کُنده پوسید، جوانه‌ای بیرون بیاید. من مصرف‌کننده نبودم ولی تبدیل به یک آدم متکبرِ تلخی شده بودم که هیچ‌کس جرئت نداشت از کنارم رد شود ولی آقای مهندس به من یاد دادند که دیگر آن فرد نباشم. مهر قدرت در خشونت نیست، گاهی یک فرد می‌تواند با یک مهربانی منطقی، خیلی مقتدرتر از آن باشد که با خشونت بخواهد باشد.

دکتر صمد

کتاب 60 درجه زیر صفر زمانی به نگارش درآمد که اعتیاد جرم بود و تریاک برای درمان بدتر از آن. کتاب به‌وسیله‌ی کسی نوشته‌شده که خودش این مسیر را طی کرده و خودش مبتلا بوده درواقع یک نقشه‌ی راه است، برای کسی که می‌خواهد درمان شود و تجربه‌ای ندارد تا یک‌راه بلد دست ما را نگیرد، مسیر شخص نمی‌شود که کجا می‌خواهیم برویم و به کجا می‌خواهیم برسیم؟ شبیه یک تابلو راهنمایی رانندگی است که پیچ را نشان می‌دهد، سرعت را نشان می‌دهد که چطور باید حرکت کرد تا به هدف رسید.

 در این مسیر فقط جسم نیست، جهان‌بینی و تغییر روان هم نیاز است. همه‌ی این مطالب در مسیر آموزش داده می‌شود، مخصوصاً وقتی‌که با تصاویر ارتباط برقرار کنیم، خیلی راحت‌تر مسیر طی می‌شود. درواقع راهی را که برای درمان و تغییر در رفتار و جهان‌بینی نیاز است در این کتاب به فرد نشان داده می‌شود.

خانم سعیده

با توجه به سی‌دی‌های قبلی که گوش کردم؛ نکته‌ای که فهمیدم صبور بودن در زندگی است. بحث تدریجی بودن در درمان اعتیاد می‌تواند در کلیه مباحث زندگی کاربرد داشته باشد. به نظر من جای چنین آموزشی در کتب درسی ما خالی است، ای‌کاش قبل از اینکه یک سری اتفاقات در زندگی بیفتد، چنین آموزش‌ها و اطلاع‌رسانی‌هایی در غالب مهارت‌های زندگی بود و در کتب درسی در مقطع راهنمایی و دبیرستان به بچه‌های ما آموزش داده می‌شد و خیلی از اتفاقات نمی‌افتاد.

 این کتاب می‌تواند جهانی شود مثل NA که ترجمه شد و به ایران آمد، این کتاب و این روش هم می‌تواند جهانی شود. این کتاب جزء بهترین روش و موفق‌ترین روش‌ها بوده، چون روی جهان‌بینی فرد کار می‌کند. این جهان‌بینی فقط در اعتیاد کاربرد ندارد؛ بلکه در تمام قسمت‌های زندگی کاربرد دارد.

در مورد سی دی مرز؛ خیلی جاها که ما نباید ورود کنیم، ورود می‌کنیم. خیلی جاها ما انسان‌ها در روابط شخصی خودمان، نباید به زندگی همدیگر ورود داشته باشیم ولی حدومرزهای هم را رعایت نمی‌کنیم. این مرز در قسمت‌های مختلف و هم در زندگی شخص ما خیلی دیده می‌شود که به حریم و چهارچوب خصوصی زندگی هم احترام نمی‌گذاریم.

دکتر فرشته

در کتاب 60 درجه، تصاویر بسیار زیبا و گویا است؛ یعنی هر فردی که در زندگی به بن‌بست برخورد می‌کند به چه چیزهای نیاز دارد؟ یکی نیاز به دوستانی که او را حمایت کنند و به او اعتماد نفس بدهند. دوستانی در کتاب هستند که تو را تشویق می‌کنند که در ادامه راه بمانی و هم اینکه تو را حمایت می‌کنند و به تو اعتمادبه‌نفس می‌دهند. پس غیرازاینکه خود کتاب بهترین دوست است، یک سری دوستان خوب هم در کتاب هستند که ما را کمک می‌کنند.

 وقتی جلد کتاب را نگاه می‌کنی، شهر وجودی و مشکلات یعنی شوره‌زار و کویر را به همراه آن بحر و درعین‌حال خداوند را در سمت راست می‌بینیم که می‌گوید: من هستم. اسم کتاب هم خیلی جالب است، هرکسی فکر می‌کند، مشکل خودش از همه بدتر است و مشکل هیچ‌کس مثل شکل او نیست. کتاب می‌گوید: مگر بدتر از این 60 درجه زیر صفر هم داریم؟ پس اگر حتی به 60 درجه زیر صفر رسیدی؛ یعنی آخر خط رسیدی، این کتاب می‌تواند به تو کمک کند.

تصویر آخر کتاب چه می‌گوید؟ تصویر پرنده و عقاب سفیدی را نشان می‌دهد که درنهایت تو این می‌شوی. تو جوجه عقابی بودی که خداوند در تو دمیده و قرار است پرنده‌ای شوی به نام عقاب سفید و به پرواز دربیایی. نوشته آخر کتاب هم بسیار زیبا و گویاست؛ بیایید این آتش ویرانگر را مهار کنیم و تبدیل به پرنده‌ای شویم در فراز آسمان‌ها که با سرعت صورت و نور حرکت می‌کند و ازآنجا به‌جایی برسیم که فرمان داده‌شده و درنهایت استادی شویم، برای شعله‌های آتش که می‌خواهند از خاکستر نجات پیدا کنند و آن‌ها را با خود همراه کنیم؛ یعنی درنهایت که این کتاب را خواندی، پس حتماً موفق می‌شوی.

اگر سه تصویر اتومبیل را در نظر بگیریم؛ همه دوست دارند سریع از بن‌بست بیرون بیایند. بیمارانی که به ما مراجعه می‌کنند، دوست دارند زودتر از این مشکل رها شوند ولی این کتاب می‌گوید: الآن تنها چیزی که داری این اتومبیل است و تو راننده‌ای هستی که می‌خواهد این اتومبیل را در سراشیبی بالا ببرد که یک‌طرف آن، دره و یخبندان است، پس نمی‌توانی با سرعت‌بالا حرکت کنی.

 در تصویر اول که یخ‌بندان است، تنها چیزی که سوسو می‌زند، همان مرکب و اتومبیلی است که روشن است در تصویر دوم کمی از این مرحله رد شده، اتومبیل روشن است، خورشید هم هست ولی انعکاس نور در چشم شدید است در تصویر سوم هم در گل‌ولای گیرکرده و از یخ‌بندان خبری نیست ولی گل‌ولای هست. تصویر دیگر، غسل در صحرا است که فرد خود را در صحرا شستشو می‌دهد و آب‌سیاهی که از او خارج می‌شود، زمین هم حاضر به جذب آن نیست.

 درختان پوسیده‌ای که نشان‌دهنده خود ما هستند که به مشکل و بن‌بست رسیدیم، کم‌کم ارتفاع درخت پوسیده کم می‌شود و از بین می‌رود و جوانه‌ها به‌صورت منظم سبز می‌شوند. این کتاب و دوستانی که در این کتاب هستند؛ سردار، سیلور و رعد آن‌قدر کمک می‌کنند که اگر این کتاب را چندین بار بخوانیم، مسیر زندگی بهتر برای ما مشخص می‌شود.

دکتر شیوا

کتاب منطقه 60 درجه زیر صفر برای اولین بار با الهامی که به جناب مهندس شد در ماه مبارک رمضان زمستان سال 75 به رشته تحریر درآمد. به این صورت که نظمی که در ماه رمضان در مورد مصرف غذا است، ایشان در مورد مصرف مواد انجام دادند، به این صورت که مصرف موادشان را منظم و به‌تدریج کم کردند تا اینکه در آذرماه 76 به رهایی رسیدند و از این تجربه که به‌صورت علمی بود، استفاده کردند و کتاب را در سال 77 به رشته تحریر درآوردند و برای اولین بار در سال 78، کنگره 60 با تعداد افراد کمی تأسیس شد ولی امروز که من سایت را نگاه می‌کردم، دیدم که تعداد اعضای کنگره 60 الآن به پنجاه‌هزار نفر رسیده است درصورتی‌که سال 78 چند نفر بیشتر نبودند.

در این کتاب از تمام اصولی که در آموزش نیاز داریم که شامل متن،‌ تصویر و آموزش است، استفاده می‌کنیم و خیلی زیبا جهان‌بینی را شرح می‌دهد و علاوه بر مسافران و هم‌سفران همه‌ی انسان‌ها ازجمله دانشگاهیان و محققین هم می‌توانند از این کتاب استفاده کنند چون خیلی ساده مطرح‌شده است. ما همیشه در آموزش‌ها وقتی از تصاویر استفاده می‌کنیم، خیلی بهتر به یادگیری خودمان کمک می‌کنیم.

 سایت را که نگاه می‌کردم، دیدم که موسیقی‌هایی برای چند تا از این تصاویر ساخته‌شده، یکی از موسیقی‌ها، موسیقی اسکی‌بازان یا موسیقی رهایی است که در روز چهارشنبه که رهایی‌های کنگره 60 جشن گرفته می‌شود، قبل از آن این موسیقی نواخته می‌شود. این نت‌ها و موسیقی‌ها می‌تواند برای درمان مسافران و هم‌سفران خیلی کمک‌کننده باشد. خود ما هم در تمام‌مسیر زندگی به‌جز مصرف مواد که ممکن است برای بیمارانمان رخ دهد، می‌بینیم که در منطقه 60 درجه زیر صفر قرار می‌گیریم، منطقه‌ای که یأس و نامیدی داریم،‌ ترس داریم و نمی‌توانیم حرکت کنیم. ما هم می‌توانیم از این کتاب به‌خوبی استفاده کنیم و حرکت کنیم تا به نقطه صفر درجه برسیم، همان نقطه‌ای که شروع درمان است.

خانم مینا

من کتاب 60 درجه زیر صفر را قبلاً 4 ساعته خوانده بودم ولی برای امتحان که می‌خواستم بخوانم، متوجه شدم که شب شده و من سر صد صفحه هستم. این کتاب آن‌قدر نکته دارد که کتاب 14 وادی را در کتاب 60 درجه می‌بینم. تصاویری در آن است که هرکدام معنی خاص دارد. نکاتی که از خود مهندس است، ساده و روان است ولی صحبت‌هایی که از استادان ایشان می‌شود باید چند بار بخوانیم و هر بار که می‌خوانیم مطالب جدیدی متوجه می‌شویم. واقعاً مطالب کتاب 60 درجه سنگین است و خواندن آن‌ها به انسان آگاهی می‌دهد.

دکتر محسن

این کتاب مثل دریا و اقیانوس می‌ماند، این‌که من چقدر از کتاب برداشت کنم به اینکه آن کتاب چی هست بستگی ندارد به اینکه من چقدر توانایی دارم بستگی دارد. روتین بقیه کتاب‌ها این است که وقتی یک کتاب را ده نفر بخوانند، همه یک برداشت از آن دارند ولی جالبی این کتاب این است که نوبت اول که این کتاب را خواندم با نوبت چهارم که کتاب را خواندم کاملاً تفاوت دارد، وقتی نوبت اول را می‌خوانم یک‌چیز برداشت می‌کنم، مثل داستان زندگی جناب مهندس که نوبت اول آدم دقت می‌کند که ببیند در این مسیر چه‌کار کرده و چطور مشکلاتش را حل کرده است ولی نوبت دوم که کتاب را می‌خواند، چیزهای دیگری متوجه می‌شود. تصور من این است که اگر این کتاب را ده بار هم بخوانم، نوبت دهم تفسیر من با نوبت اول تفاوت دارد، هیچ تناقضی باهم ندارند ولی برداشت وسیع‌تر می‌شود.

دکتر پرهام

خصوصیاتی که افراد معتاد دارند، این است که باهم زیاد گفتگو می‌کنند و این عادت و خصلت حتی بعد از درمان هم در آن‌ها باقی می‌ماند. خوبی آموزش‌های ژرفی که کنگره 60 دارد، این است که از طریق افراد بهبودیافته این مفاهیم به جامعه منتقل می‌شود و می‌شود امیدوار بود که چیزی که در تحول زندگی این افراد مؤثراست، می‌تواند در زندگی سایر افراد هم مؤثر باشد.

 من وقتی به مسیری که تا الآن پیمودم نگاه می‌کنم، می‌بینم چه اشتباهات و غفلت‌هایی را مرتکب شدم و سعی می‌کنم آن‌ها را جبران کنم، اگر این آموزش‌ها زودتر به جوانان منتقل شود، باعث می‌شود آن‌ها بادید باز به زندگی نگاه کنند و اصل مطلب را فراموش نکنند، چون خیلی وقت‌ها ما از اصل مطلب دور می‌شویم، اصل مطلبی که بحث تکامل بشر و رسیدن به اوج تعالی است.

دکتر محسن

دلیل نام‌گذاری کتاب را جناب مهندس فرموده بودند که چرا عبور از منطقه 60 درجه زیر صفر نام‌گذاری کردند. ایشان مقدمه‌ای چیده بودند و جنس بعضی چیزها را یک منشأ بررسی کرده بودند؛ یعنی گفته بودند که سرما یا کمبود دانش یا جهل و تاریکی جنشان از یکجا می‌آید و از یکجا منشأ می‌گیرد، برای همین ایشان این نام‌گذاری را انجام دادند، چون سرمنشأ مشکلاتی که یک ره‌جو یا همه‌ی انسان‌ها دارند از عدم یک سری چیزها مثل کمبود نور، گرما و آگاهی و غیره می‌باشد و برای من نوع نام‌گذاری کتاب و نگاه به این قضیه که چرا 60 درجه و نه حداکثر میزان سرما یعنی همان صفر مطلق کلوین 273 – درجه؟ جناب مهندس توضیح دادند که این قضیه به خاطر این است که ما اعتقاد ندایم که شخص معتاد و انسان‌های دیگر درنهایت تاریکی هستند، بلکه در یک سطحی از تاریکی هستند.

درسی دی مرز؛ آقای مهندس اشاره می‌کنند که برای چی ما این صحبت‌ها را برای شما انجام می‌دهیم؛ یعنی در مورد مرز و سایه صحبت می‌کنیم. ایشان می‌گوید: اگر ما و شما اعتقاد داشته باشیم که نمی‌میریم و فقط توفی می‌شویم و این جسم ما است که از این می‌رود و ما، باقی می‌مانیم، این آموزش‌ها برای این انجام می‌گیرد. کسی که به باقی ماندن اعتقاد داشته باشد، فقط همه‌چیز را در این راستا نمی‌بیند ولی وقتی من هر استفاده‌ای که می‌توانم از جسم خودم بکنم و درنهایت جسم خودم را نه‌تنها با اعتیاد بلکه با هر تخریب دیگری از بین ببرم، فقط به خاطر اینکه بعدازاین چیز دیگری نیست، اگر شخصی این‌طور فکر کند، دلیلی بر آموزش‌ها وجود ندارد ولی اگر به این نتیجه برسد که ما از بین نمی‌رویم و ادامه پیدا خواهیم کرد و خواهیم بود، این آموزش‌ها برای فرد مؤثر خواهد بود و از آموزش‌ها تأثیر می‌گیرد.

 چند وقت پیش مطلبی خوانده بودم که نفری از وجود و عدم وجود خدا سؤال پرسیده بود که آیا خدا وجود دارد یا نه؟ جواب به‌نوعی شبیه این صحبت‌ها بود که اگر شما به خدا اعتقاد داشته باشی آیا تأثیری در رفتارت دارد و اگر نداشته باشی چه تأثیری در رفتارت دارد به این دو نکته دقت کن و جواب سالت را بگیر.

مهندس

جلسه امروز جلسه‌ی خیلی خوبی بود و بچه‌ها خوب مشارکت کردند و اطلاعات جامعی را پیدا کردند. من دیگر راجع به کتاب 60 درجه صحبت نمی‌کنم در حال حاضر کتاب 60 درجه به زبان انگلیسی و فرانسوی نیز ترجمه‌شده است. دیروز امتحان داخلی کنگره 60 در کل کشور بود و در 26 مرکز این آزمون برگزار شد، 3000 نفر در این آزمون شرکت کردند در تهران حدود ده،‌ یازده مرکز بود. این افراد، شامل افراد مصرف‌کننده بودند که بهبودیافته بودند یا اعضای خانواده آن‌ها بودند و یک سری هم از لژیون پزشکان بودند. خیلی جالب است، این سه تا هیچ موقع به قول قدیمی‌ها در یک جوال جا نمی‌گرفتند. الآن شما می‌بینید در یک آزمونی، مصرف‌کننده شرکت می‌کنند، اعضای خانواده شرکت می‌کند، پزشک هم شرکت می‌کند، کارشناسان روان‌شناسی هم شرکت می‌کنند در تمام سطوح و این برای ما خیلی جالب است.

کسانی که در آزمون شرکت می‌کنند، ممکن است کلاس ششم ابتدایی باشند، بعضی‌ها کارشناسی ارشد هستند در رشته‌های متعدد و بعضی‌ها هم دکترا هستند نه در رشته پزشکی بلکه در سایر رشته‌های دیگر که در این آزمون شرکت می‌کنند. از لژیون پزشکان هر کس در این آزمون شرکت کرده، من خیلی به آن‌ها تبریک می‌گویم، نه به این دلیل که در آزمون شرکت کردند؛ بلکه به این دلیل که به آگاهی و باور رسیدند و گرفتار منیت نشدند. گاهی‌ ما گرفتار منیت می‌شویم، منیت هم جلوگیری می‌کند از آموزش. هرکسی که گرفتار منیت شود، دیگر آموزش پذیر نیست. به قول امین منیت چیزی است که انسان فکر می‌کند همه‌چیز را بلد است، ده تا بلد است ولی فکر می‌کند، هزارتا بلد است. من ده تا بلدم ولی خودم خیال می‌کنم هزارتا بلدم، سیصدتا بلدم، آن موقع از آموزش محروم می‌شوم و دیگر آموزش پذیر نیستم.

 کسانی که کلینیک‌ها را اداره می‌کنند، من مطمئن هستم وقتی در این آزمون‌ها شرکت می‌کنند اصلاً قبول هم نشوند، خیلی از مطالب را کاربردی فرامی‌گیرند. ما در مثلث دانایی می‌گوییم که هم آموزش است، هم تجربه است وهم تفکر در این قضیه آن‌ها هر سه تا رادارند. کسانی که هم که قبول می‌شوند واقعاً به عقیده من شاهکار است، چون قبول شدن شما خیلی سخت‌تر است. افرادی که بچه‌های کنگره هستند، مرتب صبح تا شب هفته‌ای چند بار درس‌ها را می‌خوانند، کار می‌کنند و در لژیون آموزش می‌گیرند ولی یک پزشک که از لژیون پزشکان می‌خواهد شرکت کند در آن فضا نیست و من افتخار می‌کنم و خیلی خوشحالم که در سال گذشته چهار، پنج نفر از لژیون پزشکان به کمک راهنمایی نائل شدند، یعنی شال نارنجی را گرفتند، این افراد خیلی می‌توانند در مقوله اعتیاد موفق باشند. امسال هم که خیلی بیشتر شرکت کردند به آن‌ها تبریک می‌گویم، دعا می‌کنم که انشاء الله قبول شوند به‌هرحال روز خوبی بود، سوا لات خوبی بود، یک‌راه جدیدی که امیدوارم به کمک شما این راه را بازتر کنیم.

حضور غیاب پزشکان: 

 

تهیه و تنظیم : مسافر علیرضا نیکروش

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .