دوازدهمین جلسه از دور سیزدهم لژیون پزشکان پارک طالقانی با استادی آقای دکتر احمد، نگهبانی آقای مهندس دژاکام و دبیری خانم دکتر ندا با دستور جلسه "هفته راهنما و سی دی روان از جناب مهندس دژاکام" در تاریخ 1396/02/08 رأس ساعت 8 صبح در پارک طالقانی آغاز به کار نمود.
سخنان استاد:
دکتر احمد
هفته راهنما را به جناب آقای دژاکام و خانوادهی محترمشان و تمامی راهنمایان گروه مسافرین و همسفران در کنگره 60 تبریک میگویم، امیدوارم سلامت و سرزنده باشند. در فصول مختلف جشنی تحت عنوان هفته راهنما، هفته مرزبان، هفته همسفر و هفته دیدهبان در کنگره 60 برگزار میشود و از این عزیزان قدردانی میشود.
این هفته جشن راهنما و کمک راهنمایان است که قرار است در کنگره 60 از آنها قدردانی و تجلیل شود. همانطور که جناب مهندس فرمودند و ما هم میبینیم انسانهایی که بهعنوان کمک راهنما و راهنما در کنگره خدمت میکنند، بدون هیچ مزد و جیره و مواجبی و صرفاً به خاطر داشتن عشق بلاعوض به انسانی که در حال رهایی است کمک میکنند تا از دنیای تاریک اعتیاد بیرون بیاید. جناب مهندس فرمودند زمانی یک فرد بهعنوان کمک راهنما میتواند در کنگره 60 انتخاب شود که از فیلترهای مختلفی رد شود. نکته خیلی جالب در فرمایشات ایشان این بود که ما زمانی میتوانیم اعتیاد را درمان کنیم که بدانیم اعتیاد زائیده مواد مخدر و انسان است و زمانی ما قادر به درمان اعتیاد هستیم که هم از مواد مخدر اطلاع کافی پیدا کنیم و هم شناخت کافی نسبت به انسان پیدا کنیم.
در کنگره 60 به این دو مقوله بهصورت کامل و جامع در غالب دستور جلسات هفتگی و در غالب آموزشهای جهانبینی و آموزشهای فنی پرداخته میشود و شخصی که قرار است کمک راهنما شود، تمام این آموزشها را میگیرد، سپس در آزمون شرکت میکند. خود من این افتخار را داشتم که در سال 93 در این آزمون شرکت کنم در آنجا متوجه شدم که آقای مهندس به چه نکات زیری توجه دارند. بعد از گذراندن آزمون و قبولی در آن و بعد از بستن پیمان و گذراندن دورههای کارآموزی چالش اصلی باکاری که راهنما در لژیون انجام میدهد خودش را نشان میدهد. به تعبیر ایشان موتورهای متحرک کنگره 60 یا کشتزارهای کنگره 60 کمک راهنمایان و راهنمایانش هستند که ما میبینیم.
من هفتهای یک روز در شعبه حضور پیدا میکنم و از نزدیک میبینیم که با چه چالشها و چه موضوعات ریزی یک کمک راهنما مواجه است که بهجز اینکه کمک راهنما عشق بلاعوض داشته باشد و عاشق کارش باشد، تحت هیچ شرایط دیگری قابل توجیه نیست که بخواهد این حرکت را انجام بدهد. خوشبختانه این اتفاق در کنگره 60 سالها است که افتاده و افرادی را میبینیم که تحت عنوان راهنما و کمک راهنما چه خدماتی انجام میدهند، البته سرمنشأ همهی این آموزشها خود بنیان کنگره و آموزشهای مستقیمی است که هر هفته بهصورت سی دی ارائه میشود و ما نتایج آن را میبینیم. اینکه در سال 2016 قریب به 5000 بیمار به درمان اعتیاد در کنگره 60 رسیدند، یک رکورد جالبتوجه و قابلتأملی میتواند برای ما باشد.
و اما سی دی روان؛ آقای مهندس در چند ماه گذشته موضوعاتی را زنجیرهوار و پیوسته پشت سرهم مطرح کردند. قبل از این مثلث درمان که شامل جسم، روان و جهانبینی است در مورد درمان اعتیاد مطرحشده بود و معتقد بود که درمان اعتیاد فقط با درمان جسم امکانپذیر نخواهد بود، اگر من بهعنوان درمانگر یا فردی که قرار است از دام اعتیاد بیرون بیایم، باید بدانم که علاوه بر جسم، روان و جهانبینی هم باید درمان شود. جناب مهندس این موضوع را در سیدیها و آموزشهای مختلف مطرح کردند؛ بحث بیوشیمی بدن، بحث نوروترانسمیترها، بحث دیدگاههایی که در مثالهای ساده تحت عنوان سوار سوارکار و فضایی که سوارکار در آن حرکت میکند، برای بیان و فهم مطلب عنوانشده است.
اما در این سی دی ایشان در مورد روان صحبت میکند و میگوید روان یعنی خلقوخو ما هم در عمل در اصطلاحات پزشکی میبینیم که افرادی که دچار مودهای (mood) مختلف خُلقی هستند، مودِ دِپرسیون (Mood Depression)، مودِمانیک یا وایپلار یا اکثر افرادی که دچار شخصیتهای مرزی یا بوردرلاین (Borderline) هستند عدم تعادل درروان آنها اتفاق افتاده است. آقای مهندس معتقد است که زمانی روان میتواند به تعادل و آرامش برسد که علاوه بر جسم آموزش جهانبینی هم در کنار آن باشد درواقع همهی اینها مکمل هم هستند و به درمان روان کمک میکنند درواقع زندگی در این سه بعد جسم، روان و جهانبینی خلاصه میشود و برای اینکه از یک آرامش نسبی در زندگی روزمره برخورد دار باشیم، نیاز است که این مثلث را به تعادل برسانیم.
موضوع دیگری که در این سی دی مطرحشده، منشأ زبان است و آقای مهندس اشاره کردند که اساتید زبان فارسی جلساتی را تشکیل میدهند و یک لغتی را معادلسازی میکنند، صرفنظر از اینکه کار درست یا غلطی است، بحث ریشه زبانی و اینکه این زبان از کجا منشأ گرفته و از کجا شروعشده بحثی است که اگر در مورد آن صحبت شود، میتواند بحث خیلی طولانی شود.
در آخر فرمایشی از مولا علی که فرمودند: مردمان سه دستهاند؛ دستهی اول عالمان ربانی، انسانهایی که کارشان تربیت و هدایت است، دسته دوم، انسانهایی که آموزش میگیرند و در جهت رشد و تعالی حرکت میکنند و دسته سوم، انسانهایی که مانند حشرات و مگس هستند، انسانهایی که با هر بادی به هر سویی میروند و بدون هدف زندگی میکنند، امیدوارم خود من جزء گروه سوم نباشم و هرروز آموزش بگیریم و هرروز در تلاش باشم تا جهانبینی قوی داشته باشم، چون به تجربه متوجه شدم که وقتی جهانبینی درستی داشته باشم، میتوانم از زندگی لذت ببرم وزندگی خوبی داشته باشم.
دکتر مسعود
استاد بزرگواری دارم به نام دکتر عشایری، ایشان جملات زیبایی را گردآوری میکنند و همیشه سر کلاسهایشان میگویند. جمله خیلی قشنگی را همیشه تکرار میکرد و به ما میگفت که کشتی بانی که جهت حرکت خود را گم کند، هر بادی را دشمن میپندارد؛ یعنی تجسم کنید که یک قایقی در دریا سرگردان است و نمیداند که ساحل نزدیک کدام طرف است، هر بادی که بیاید تصور میکند که نکند این باد من را از ساحل دور میکند و تلاش میکند برعلیه باد بایستد و نگذارد قایقش حرکت کند. خیلی از ما در زندگی با هر سطح تحصیلات و موقعیتی گاهی کشتی بانی هستیم که جهت حرکتمان را گم کردیم و نمیدانیم کدام باد موافق است و کدام باد مخالف است درواقع اگر باد را به حوادث و رویدادهای زندگی بگیریم، ما نمیدانیم که این رویدادی که پیشآمده، آیا موافق ما است برای اینکه ما را به هدف میرساند یا اینکه نه ما را از هدف دور میکند؟
من با شنیدن این جمله متوجه شدم که در زندگی بیراهه رفتم؛ یعنی تلاشهای عبث و بیهودهای کردم برعلیه چیزی که نمیدانستم چه میشود، اما وقتی به کنگره آمدم و با جناب مهندس آشنا شدم و با افکار باکارهای اینجا و با نتایج حاصل از افکار اینجا آشنا شدم، تازه متوجه شدم دوستانی که بهعنوان مصرفکننده آنها را میشناسیم، هیچ مشکل خاص نداشتند، فقط انسانهایی بودند که جهت زندگی یا جهت حرکت را گمکرده بودند. فانوس دریایی را دیدید که خیلی بلند است و مه شکن هم برای آن میگذارند، برای اینکه از دور کشتی رانها و قایقرانها این چراغ را ببینند و بفهمند که این چراغ یعنی ساحل و بهطرف آن رفتن یعنی نجات.
من در کنگره متوجه شدم، بحثی که تحت عنوان راهنما یا کمک راهنما یا جهانبینی یا تعالیمی که داده میشود درواقع فانوس راهنمایی است، برای ما که در این اقیانوس زندگی سردرگم شدیم. همهی ما نیاز به یک راهنمایی داریم که جهت درست حرکت را به ما نشان بدهد. من در کنگره یواشیواش متوجه شدم، جهت درست حرکت برای من چه چیزی است، چون هرکس قایق، دریا و جهت حرکتش فرق میکند. دوستان مصرفکنندهای که وارد کنگره میشوند، راهنمایی است که آنها را به سمت خودش میکشاند و به سرمنزل مقصود میرساند.
جمله دیگری که دکتر عشایری میگفت و در اینجا خیلی مصداق دارد، این بود که راهنما کسی نیست که نوری در چشم رهجو بی اندازد و بگوید: بیا، بیا، چون هرلحظه که آن نور قطع شود، رهجو در تاریکی محض است، بعد ایشان میفرمود: راهنمای واقعی کسی است که پشت رهجو میایستد و نور را جلوی پای رهجو میاندازد و میگوید: برو، این راهت است. من هفته راهنما را به جناب مهندس که راهنمای شخص خود من بوده تبریک میگویم، امیدوارم همهی ما در یک حوزهای از زندگی بتوانیم راهنمای خوبی برای دیگران باشیم و نور نیاندازیم چشمشان را کور کنیم، جلوی پایشان را روشن کنیم و مثل فانوسهای بلند، یک راهنما باشیم، برای اینکه دیگران را به مقصدشان برسانیم.
دکتر فرشته
درس معلم ار بود زمزمه محبتی جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را
شاید هیچیک از ما، حسمان نباشد که روزهای جمعه به اینجا بیاییم اما این آمدنها آنقدر حال ما را خوب کرده که پیوسته میآییم. همهی ما کنکور دادیم و دوازده سال همدرسهای مختلف را خواندیم که شاید در آینده به رشتهای که میخواستیم، بخوانیم ارتباطی نداشت. زمانی هم که برای کنکور خواندیم، ده در صد منابع هم در رشتهای که بعداً خواستیم ادامه تحصیل بدهیم، استفاده خاصی نداشت اما در مورد امتحان کمک راهنمایی افراد با حسشان این راه را تجربه کردند؛ یعنی دقیقاً در این مسئله زندگی کردند. اول اعتیاد را خودشان درک کردند و 11 ماه این مسیر را پیمودند و زمانی که میخواهند، امتحان بدهند تمام مطالب چیزهایی است که در آینده میتوانند، از آنها استفاده کنند و افراد را به رهایی برسانند.
دکتر شیوا
یکی از مسائلی که در کنگره 60 وجود دارد، همان راهنما است. ما در هر مسیری که هستیم، اگر راهنمای خوبی نداشته باشیم، مسیر را گم میکنیم به همین منظور در کنگره 60 راهنمایی قرار دادهشده که مسیر را به رهجو نشان میدهد و آن رهجو است که باید با طی کردن راه به درمان برسد. راهنمایی که مسیر تعادل را بعد از آموزشهای لازم به دست آورده و بعد امتحان کمک راهنمایی را سپری کرده، عاملی که میتواند او را به یک راهنما تبدیل کند، عشق به خدمت است. افرادی که بهعنوان راهنما شروع به خدمت میکنند، درمان آنها کاملتر میشود و با انتخاب مسیر درست که همان خدمت است، میتوانند درمان خود را کاملتر کنند.
دکتر محسن
آموزشهای کنگره 60 فقط در جهت ترک یا درمان اعتیاد نیست؛ بلکه در جهت ایجاد یک روش سلامت در زندگی شخص است. همانطور که جناب مهندس در سی دی روان توضیح میدهند؛ جسم، روان و جهانبینی را از مقوله درمان اعتیاد بالاتر میآورند و میگویند: این برای زندگی است. وقتی رهجویی این آموزشها را دریافت میکند با توجه به تغییراتی که در این سه بعد ایجاد میشود، نهتنها از دامان اعتیاد رها میشود و به درمان میرسد؛ بلکه از یک سطح متعادلتری از زندگی برخوردار میشوند و با تغییراتی که در آنها صورت میگیرد، هم جسم سالمتری برای آنها به وجود آمده، هم ازنظر روانی انسانهای سالمی هستند و هم دیدگاههای بسیار خوبی در مورد جهانبینی کسب کردند.
سیدیهای کنگره 60 فقط برای یک رهجو نیست و برای همهی افراد قابلیت استفاده دارد و هر فردی با توجه به توانایی و آگاهی و معلومات خودش میتواند از این سیدیها استفاده کند و به سطح بالاتری ازنظر زندگی و جهانبینی برسد.
دکتر مجید
تقارن هفته راهنما و عید مبعث که برای همهی مسلمانان ارزشمند و میمون است را تبریک میگویم. زمانی که حضرت رسول مبعوث شدند، شدیدترین نوع خروج از تعادل بین قوم عرب بود و حضرت رسول کاری کرد که قوم عرب جامه ادب پوشید و به ایران و چین و کشورهای دیگر آن را منتقل کرد و حدود 20 سال پیش نور امیدی در ایران پدید آمد که منِ پزشک با تمام توانایی خودم عاجزانه از آن نور تشکر میکنم و بعد مسئله عبور از منطقه 60 درجه زیر صفر به وجود آمد و بیمناسبت نیست که مسئله عشق و عقل و ایمان که در نوشتارها گفتهشده و اساس کار کنگره 60 است در وجود همهی راهنماها ببینیم. راهنماها کسانی هستند که بدون هیچ چشمداشتی این حرکت را میکنند و همچون حضرت رسول با رفتار، اعمال و محبت خودشان برای کسانی که خواستار رهایی هستند، تمام وجود خودشان را میدهند.
دکتر آتوسا
من هفته پیش با تعدادی از کمک راهنماهای خانم آشنا شدم. آن چیزی که در کلینیک خودم میدیدم و اشخاصی که به کمک راهنمایی میرسیدند، تخریب زیادی بالایی نداشتند ولی خانمهایی که من دیدم و برای من از تجربیات خودشان تعریف کردند، متوجه تخریب بالای آنها شدم. آنها میگفتند: ما الآن متوجه شدیم که اعتیاد بخشی از مشکلات ما بود و با آموزشهایی که گرفتیم، متوجه شدیم که زندگی همراه با مشکلات است؛ یعنی آنها قسمتی از زندگی هستند. آنها از حس ارزشمندی که به دست آورده بودند سخن میگفتند و اینکه توانسته بودند دوباره وارد خانواده شوند و دلسوزانه به رهجوهای خود کمک کنند و اینکه با تجربیاتی که در اعتیاد خود به دست آوردند الآن حس میکنند که زندگی چقدر زیباست.
این بالاترین درجه انسانیت است که انسانی از نوساخته شود. متأسفانه در دنیای مادی ما معیار انجام هر کاری، آن میزان مادیاتی است که از آن به دست میآید. واقعاً فوقالعاده است، من به بنیانگذار کنگره 60 و همهی دوستان تبریک میگویم، ما باید به خودمان ببالیم که در این سیستم فعالیت میکنیم. امیدوارم بتوانیم ذرهای مانند راهنماها و کمک راهنماهای کنگره 60 به مسئله نگاه کنیم.
دکتر مریم
در مقوله اعتیاد دو گروه هستند که صاحبنظر هستند؛ یکی پزشکان و روان شناسان و کسانی که در این حوزه فعالیت میکند و دیگری افرادی که معتاد شدند و از اعتیاد رهایی پیدا کردند. این افراد کسانی هستند که عاشق شدند، عاشق شدن چهارراه دارد؛ یک دل میخواهد، یک محبت و یک عشق و صبوری. کسانی که راهنما شدند، بینصیب از این چهار مقوله نیستند. کسانی هستند که طعم شهد شیرین رهایی را چشیدند و دوست دارند، دیگران هم آن را بچشند. هرچند راهنما شدن به این سادگی هم نیست، باید از خیلی از فیلترها گذشت تا راهنما شد.
دکتر یوسف
در پرونده اعتیاد، دنیا هیچ اعتقادی به درمان نداشت و به تنها چیزی که معتقد بودند، این بود که ما فقط میتوانیم بیماران را کنترل کنیم که شکر خداوند گروهی توانستند درمان را انجام بدهند. جا دارد که به کنگره 60 و بنیان گزارش تبریک بگویم. این کار بیشتر توسط راهنما انجام میشود، افرادی که این مسیر را رفتند، تاریکیها را طی کردند و به روشنایی رسیدند و در این زمینه میتوانند مسافران را از اعماق گرفتاریها و تاریکیها نجات بدهند.
دکتر محمدعلی
یکی از ابیات زیبایی که حافظ شیرازی میگوید و معروف است، این است که «طی این مرحله بی همرهی خضر نکن/ ظلمات است بترس از خطر گمراهی» نقش راهنما در هدایت و تکامل انسان از دیرباز مورد تأکید همهی بزرگان و کسانی که دستبهقلم بودند و پندها و نصیحتهای خود را برای ما به یادگار گذاشتند، مطرحشده است. به نظر میرسد انسان تکاملیافتهترین موجود در بین جانوران و حیوانات دیگر است که در کره خاکی زندگی میکند و تا حدی توانسته تنازع بقا و مسیر عادی تکامل را که بقیه موجودات طی میکنند، انسان هم طی کرده و ازنظر جسمی و تشکیل تفکر و ذهن تا یک مرحلهای پیشآمده و توانسته به یک حد نهایتی برسد اما از یکجایی به بعد آن رقابتی که اتفاق میافتد در حیطه روان انسان است؛ یعنی بخشی که به سمت مسائل اخلاقی و تکامل حرکت میکند در رقابت با بخشی است که انسان را سمت فجور و حیوانیت هدایت میکند و میخواهد انسان را در آن سطح نگه دارد.
در اینجا دیگر بازوی کلفتتر یا پنجه تیزتر یا دویدن سریعتر خیلی کمککننده برای عبور از این مرحله از تکامل نیست و اینجاست که ما نیاز به یک خضر و راهنما داریم تا از این مرحله عبور کنیم و به مقام آدمیت برسیم و در آن حرکت کنیم و به کمال برسیم. در اینجا ظاهر انسانها خیلی تفاوتی باهم ندارد، ما راهنما را کسی میبینیم که ظاهراً شبیه ما است و تفاوت چندانی با ما ندارد اما او به تجربه و دانش دست پیداکرده که ما هنوز دست پیدا نکردیم و اینطور نیست که آن دانش به ما منتقل نشود. تجربه و دانش بهراحتی میشود، توسط راهنما به ما منتقل شود و ما را هم در آن مسیر کمک کند تا به ارتقاء و تکامل برسیم.
من یاد جملهای از کتاب شریف قرآن میافتم که کسانی که در آن زمان بودند، میگفتند: خداوند اگر میخواست ما را هدایت کند فرشتهای را نازل میکرد یا اگر میخواست ما را هدایت کند خودش این کار را میکرد، چرا یک انسانی مثل خودمان را بهعنوان راهنما قرار داده است؟ شاید فلسفه و حکمت آن این است که ما بدانیم که برای رسیدن به تکامل نیازی نیست که فرشته باشیم یا از آدمیت و انسانیت خارج شویم و این تن را رها کنیم. ما افرادی را در اطراف خود میبینیم که به مقام والایی ازنظر انسانیت و کمال رسیدند و میتوانند با انتقال دانایی و دانش خود ما را در مسیر تکامل هدایت کنند.
مهندس
من هم هفته راهنما را به همهی راهنمایان کنگره 60 و همهی عزیزان تبریک میگویم و این باعث افتخار ما است که در لژیون پزشکان چند نفر در آزمون راهنمایی قبول شدند و شال راهنمایی را گرفتند. امیدوارم امسال هم افراد زیادی در لژیون پزشکان در آزمون کمک راهنمایی شرکت کنند و به اطلاعات و آگاهی بالاتری برسند.
اگر برگردیم به حدود نوزده سال پیش خوب وقتی راه درمان DST برای من مشخص شد و کتاب آن را هم نوشتم، باید آن را مطرح میکردم ولی باور آن یا قبولاندن آن کار سخت و مشکلی بود. مثل ثبت اختراعات نبود که فرمول را ثبت کنم یا مثل اختراعات نبود که آن را عمل کنم، مسائل پزشکی اصلاً قابل ثبت نیست و با مسائل اختراع و اکتشاف فرق میکند. من باید این کار را انجام میدادم و خیلی مشکل بود. «من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه» که چگونه این کار را انجام بدهم یا «من گنگ خوابدیده و عالم همه کر» ثابت کردن این موضوع مشکل بود، نه من بلد بودم، نه گوش شنوایی بود، باید راهی پیدا میکردم.
در قسمت دانشگاه و علمی یک سد بسیار مستحکمی وجود داشت (البته الآن هیچ سدی برای کنگره 60 وجود ندارد) و ممکن است الآن برای خیلی از افراد وجود داشته باشد که از این سد اصلاً نمیشود عبور کرد. در یک جلسهای که حتی یک فوقدیپلم را راه میدادند، ما را راه نمیدادند که بخواهیم دو کلمه حرف بزنیم، اصلاً نمیگذاشتند در جلسه حرف بزنیم چه برسد که ما را در جلسه راه بدهند. میگفتند: شما صلاحیت علمی ندارید، من خودم را میگویم، ما با چنین سدی مواجه بودیم که اصلاً نمیشد اطلاعات را منتقل کرد، اصلاً گوش شنوایی نبود و کسی باور نمیکرد. خوب، من در این شرایط میخواستم این کار را انجام بدهم. شربت تریاک هم نبود که بعداً با همکاری مرکز ملی مطالعات شربت وارد پروسه درمان شد. بدتر از همهی اینها من میخواستم به یک معتاد تریاکی بگویم: تریاک مصرف کن. این دیگر فاجعه بود که شما به یک تریاکی بگویید: تریاک مصرف کن و یا به یک هروئینی بگویید تو باید تریاک بخوری یا به یک الکلی بگویید تو باید تریاک بخوری یا به یک حشیشی بگویید تو باید تریاک بخوری، این هم یک مسئله بسیار وحشتناک و غیرقابلقبول بود. از آنطرف هم خانواده پرخاش میکرد که من آمدم شما قطع کنید، شما میگویید: تریاک مصرف کن، خودمصرف کننده هم میگفت: من میخواهم ترک کنم، شما میگویید؛ من تریاک مصرف کنم. همه در فکر این بودند که این ماده باید سریعاً قطع شود، حتی یکلحظه هم نباید تردید کنید و بلافاصله باید قطع شود در تمام سیستمها چنین جیزی هست؛ یعنی هیچکسی به یک هروئینی نمیگوید، برو هروئین بکش یا به یک تریاکی بگوید، برو تریاکت را مصرف کن.
من مسئول لژیون تازه واردین هستم، خانمی بود که هم شیشه مصرف میکرد و هم هروئین در تازه واردین ما برنامه نمیدهیم، باید سه جلسه بیایند. گاهی اوقات من برنامه میدهم که کارشان جلو بیفتد، گفت: من چهکار کنم! گفتم: شیشه مطلقاً نکش ولی هروئین را سعی کن نکشی، اگر خواستی بکشی هم زیاد نکش و به او گفتم: اگر تو مصرف شیشه را قطع کنی، مصرف هروئین تو پایین میآید، وقتی پنج گرم هروئین مصرف میکنی و یک گرم شیشه، موقعی که شیشه را قطع کنی، هروئین میآید پایین، چون همدیگر را از بین میبرند و خنثی میکنند.
یک چنین برنامههایی بود که ازنظر سیستم عملی با مشکلی مواجه بودم، ازنظر سیستم حقوقی و قضایی با مشکل مواجه بودم که شما که به یک مصرفکننده بگویید تریاک مصرف کند، فردا از یکی 10 گرم تریاک میگیرند، میگوید فلانی در فلان انجیو گفته تریاک مصرف کن، حالا بیا درستش کن. ازنظر مسئولین و قوانین قضایی قابلباور نبود، از طرف خود مصرفکننده اصلاً مسئله قابلباور نبود، از طرف خانواده مصرفکننده اصلاً مسئله قابلباور نبود؛ بنابراین من باید حرکتی انجام میدادم که این کار را گسترش بدهم. راهنماهایی که روز اول کنگره وجود داشتند، همه سقوط آزادی بودند. کسی به روش تدریجی و DST نبود، حتی در آن زمان یک نفر بود که اسمش مهدی بود که بین صد نفر آدم فقط مهدی بود که سه ماه روی DST دوام آورده بود. به او میگفتند: مهدی تدریجی یعنی به او عنوان داده بودند. اسمش DST هم نبود، تدریجی بود. میگفتند: مهدی تدریجی یعنی مهدی کسی است که سه ماه است روی متد تدریجی دارد، تریاک میخورد، بقیه اکثراً سقوط آزاد بودند. راهنما هم کسی بود که یک دفتر 60 برگ لولهکرده بود در جیب شلوار عقبش، خودش هم کسی بود که مثلاً 20 سال در زندان بود، خوب هم کار میکرد سی تا سیوپنج تا شاگرد دنبالش بود، آخرش خودش هم رفت زد، چون سقوط آزاد بود.
من باید افرادی را پرورش میدادم که این سیستم را گسترش بدهند؛ یعنی روش DST را گسترش بدهند. افرادی که به سیستم علمی و مسئولین کشوری ثابت کنند که این سیستم با این مِتُد جوابگو است. یکی از مسائلی که ما در همهی همایشها شرکت میکردیم همین بود، یکی از مسائلی که ما در تلویزیون ظاهر میشدیم همین بود. کسی جرئت نمیکرد در تلویزیون ظاهر شود، اگر میشد، تصویر او را شطرنجی نشان میدادند. ما افرادی را میخواستیم که در تلویزیون ظاهر شوند در رادیو ظاهر شوند در میادین ورزشی ظاهر شوند و در تمام قسمتها خودشان را نشان بدهند و افرادی باشند که خودشان را بشکنند؛ یعنی پروا نداشته باشند که بگویند من مصرفکننده بودم. الآن این پروا از بین رفته دیگه، کما اینکه مجید و احمد پزشک هستند و میگویند: ما مصرف میکردیم و به این دلیل پرورش این راهنماها کار بسیار مسئلهداری بود و اصلاً زیر بار اینکه امتحان بدهند، نمیرفتند. الحمدالله حوصله من خیلی زیاد است، من بارها گفتم؛ اگر یک قاشق و یک استخر آب به من بدهند و بگویند خالی کن! شروع به خالی کردن میکردم؛ یعنی اینقدر حوصله دارم که با یک قاشق یک استخر آب را خالی میکنم.
در طول بیست سال این افراد ذرهذره پرورش پیدا کردند، میگفتم: بیا امتحان بده! میگفت: آقا ما اگر میخواستیم امتحان بدهیم که معتاد نمیشدیم، ما به خاطر اینکه امتحان ندهیم، رفتیم مواد کشیدیم. حالا شما میگویید بیا امتحان بده! گفتم: بابا فرمالیته است، فقط یکچیزی بگویید که رد شوید و بروید. آمدند و مرحلهبهمرحله از تمام جهات مثل فولاد، آبدیده شدند، محکم شدند با سختگیریهای شدید و اگر مثلاً در راهنمایی کسانی بخواهند اشتباه کنند و مشکل ایجاد کنند، فوری متوجه میشوم و فوری آنها را از سیستم خارج میکنم و فوری لژیون آنها بسته میشود. بعد من ناخودآگاهی دیدم آن چیزهایی که در سیستم پزشکی اهمیت قائل هستند، ما ناخودآگاه آنها را اجرا کردیم. پزشک مخصوصاً روانپزشک نمیتواند با مریض رابطه دوستانه برقرار کند در کنگره هم دقیقاً همینطور است. پزشک نمیتواند به خانه مریض برود در سیستم کنگره 60 هم همینطور است. نمیتواند رابطه بازرگانی و مالی داشته باشد، باید فقط رابطه پزشک و مریض باشد در کنگره 60 هم دقیقاً همینطور است.
ما روز جمعه که امتحان داخلی داریم، نزدیک به 3000 نفر داوطلب داریم که از این 3000 نفر ممکن است دویست نفر قبول شوند. نمره آنها باید بالای 18، بالای 19 باشد. از افرادی دکترا و سطوح عالیه هستند در این آزمون شرکت میکنند تا کسانی که نُه کلاس سواددارند، ده کلاس سواددارند، هفت کلاس سواددارند، همه شرکت میکنند و دقیقاً تمام آموزشهایی که راهنمای مسافرمی بیند تمام آموزشها را باید یک راهنمای همسفر خانواده هم ببیند؛ یعنی هر مُتونی که راهنمایان مسافر امتحان میدهند، گروه خانواده دقیقاً باید بلد باشند، حتی تیپر کردن مواد را باید گروه خانواده بلد باشند، حتی جایگزین مواد که چی جای چی بدهیم و چگونه انجام بدهیم. گروه خانواده همه را بلد هستند ولی اجازه اینکه بخواهند رهجوی مسافر بگیرند را ندارند. آنها تمام اطلاع رادارند که با تمام اعضای خانواده صحبت کنند.
در قسمتهای دیگر من اطلاع ندارم ممکن است یک پزشک در سطوح متعدد اطلاع و تجربه داشته باشد ولی تا جایی که من اطلاع دارم این راهنماها هستند که در سطح جهانی در مقوله اعتیاد و درمان اعتیاد افراد قوی و بسیار نیرومندی هستند و تمام مواد مخدر را میشناسند و قشنگ میتوانند فرد را هدایت کنند و به مرحله لازم برسانند. جدیداً گفتیم؛ بعضی از کلینیکها که داوطلب دارد، این افراد را بهعنوان کسی که بلد راه است و میتواند آن اطلاعات را در کلینیکها توسعه بدهد، مورداستفاده قرار بدهند.
ما در دو بخش راهنما داریم؛ یک سری راهنما برای درمان اعتیاد است و یک سری راهنما داریم برای تازهواردین. امسال اولین سالی است که راهنما تازهواردین هم در این آزمون سرا سری شرکت میکند؛ یعنی کسی که میخواهد با یکنفری که از راه رسیده و میخواهد وارد سیستم شود با این فرد باید صحبت شود. هرکسی حق ندارد با او صحبت کند، هر کس نمیتواند به او خط بدهد که چهکار کند یا چهکار نکند؟ آنجا ما راهنمای تازهواردین داریم، این فرد آموزشدیده که با یک فرد تازهوارد که مصرفکننده است و میخواهد وارد کنگره شود، چگونه باید صحبت کند؟ خودش کلی آموزش دارد. اینطور نیست که از راه رسید، بگویم: خیلی خوب، بیا بیشین اینجا به تو 10 سیسی شربت OT میدهم بخور، بعد نیم ساعت بگویم: حالت خوبه، او هم بگوید: نه من هم بگویم: خوب 5 سیسی دیگر هم بخور. این فرد باید نیم ساعت، بیست دقیقه بنشیند در سه جلسه، سه تا یک ساعت، سه تا دو ساعت با این فرد کاملاً صحبت کند و او را آماده کند. برای همین در کنگره 60 کسانی که وارد سیستم میشوند، کمتر از سیستم خارج میشوند. این فرد را آموزش بدهد و پرورش بدهد، برای گروه. چهبهتر که در سیستم کلینیکها همچنین نیرویی داشته باشیم، خود پزشک وقت ندارد و نباید هم به این کارها برسد، باید کسی باشد که از سطح پزشک پایینتر باشد و این دانش را کاملاً بلد باشد. بنشیند با یک مصرف کنند که تازه از راه آمده نیم ساعت حرف بزند، او را متقاعد کنند که چرا در این روش باید 11 ماهه درمان شوی؟ چرا یکهفتهای نمیشود؟ همهی اینها را باید راهنمای تازهواردین به این افراد بگوید.
الآن ما شدیم دو بخش یکی راهنمای مسافرها و یکی راهنمای تازهواردین، اگر ما در کلینیکها هم راهنمای تازهواردین داشته باشیم، میتوانیم آنها را خوب توجیه کنیم که خودش یک تخصصی است. بههرحال این قضیه از آن روز شروع شد و ما الآن بیش از دو هزار راهنما در کنگره 60 پرورش دادیم؛ البته به همسفران گفتم که مسافران آنها که قبلاً مصرفکننده هروئین یا شیشه یا کراک بودند، الآن تبدیل به راهنما شدند و هرکدام سی تا چهلتا پنجاهتا مصرفکننده را به رهایی رساندند و جالب است که خود راهنما با مواد مخدر سروکار دارد. راهنما به رهجو مواد میدهد و میگوید: اینقدر OT مصرف کن، 6 سیسی، 5 سیسی و دائماً اسم مواد را میآورد. این با مرور زمان و در ظرف بیست سال صبر و تحمل و پیگیری کار و از همه مهمتر اعتماد کردن به افراد به وجود آمده است. یکی از خصوصیات دیگری که ما داریم، این است که به افراد اعتماد میکنیم، اگر افراد اشتباه کردند، آنها را سرزنش نمیکنیم، آنها را نابود و ویران نمیکنیم. من یک سری مصرفکننده را دادم دست یکی از راهنماها، اطرافیان گفتند: مهندس اینها را که میدهی دست این شخص ممکن است، آنها را خراب کند. گفتم: راهنما اگر بخواهد آنها را خراب کند، چهکار میتواند، بکند؟ اینها که خودشان مصرفکننده هستند، این است که ما به افراد اعتماد زیادی کردیم. وقتی به افراد اعتماد کنیم و آنها به دانش برسند و به آنها جایگاه بدهیم، باعث ترقی و تکامل آنها میشود. الآن در لژیون هم روش درمان را یاد میدهند و هم جهانبینی را آموزش میدهند.
الآن ما آماری را در سطوح کنگره 60 بگیریم که افرادی که وارد کنگره 60 شدند، وضع مالی آنها چگونه بوده و حالا بعد از دو سال، پنج سال به کجا رسیده؟ میبینیم که ازنظر مالی هم این افراد جهش و ترقی بسیار فوقالعادهای داشتند. منظورم این است که درس جهانبینی فقط برای آخرت یا آرامش اعصاب نیست، اگر ما جهانبینی را یاد بگیریم، هم برای آخرت است، هم برای آرامش اعصاب است و هم اینکه افراد از وضعیت مالی خوبی برخوردار میشوند.
بههرحال این هفته را به همهی شما تبریک میگویم، امیدوارم امسال افرادی زیادی از لژیون پزشکان به کسوت کمک راهنمایی نائل بیایند، آنها خیلی عالی میشوند. کسانی که کمک راهنمای کنگره 60 شوند و هم پزشک باشند و تخصص داشته باشند، من ایمان راسخ دارم که این افراد نیروهای بینظیری خواهند بود، چون هم این سَمت رادارند و هم آن سَمت را. مثل کسانی هستند که هم در زمین راه میروند، هم در آسمان پرواز میکنند، این فوقالعاده ارزشمند است.
گزارش تصویری جلسات فنی پزشکان توسط مهندس:
حضور غیاب پزشکان:
رهایی از کلینیک روشنگر دکتریوسف
نام مسافر : علی ، آنتی ایکس مصرفی ؛ شیره، شیشه ، روش درمان؛ DST ، داروی درمان؛ شربت OT ، به کمک راهنمایی آقای حسین صداقت ، مدت سفر ده ماه و هفده روز
دریافت گل رهایی از دستان پرتوان جناب مهندس :
تهیه وتنظیم مسافر علیرضا نیکروش
- تعداد بازدید از این مطلب :
2566