یازدهمین جلسه از دور سیزدهم لژیون پزشکان پارک طالقانی با استادی آقای دکتر مجید، نگهبانی آقای مهندس دژاکام و دبیری خانم دکتر ندا با دستور جلسه "آداب و معشرت ، تعادل و بی تعادلی" در تاریخ 1396/02/01 رأس ساعت 8 صبح آغاز به کار نمود.
سخنان استاد :
دکتر مجید
رب الشرح لی صدری ویسرلی امری، وحلل عقده من لسانی، یفقهو قولی
من خدا را شکر میکنم که توانستم سفر اول را تمام کنم و الآن برای اولین بار بهعنوان استاد جلسه خدمت کنم. بحث امروز در مورد ادب و در تضاد آن بیاَدبی، آداب معاشرت و تعادل و بیتعادلی است.
در پنجاهودو جلسهای که ما در سال داریم، جناب مهندس یک جلسه را در رابطه با این مسئله در نظر گرفتند که اهمیت بسیار بالایی دارد. درگذشته اَدَب و اَدیب به کسی میگفتند که در یک دانش خاص به کمال رسیده باشد بهطوریکه به یک پزشک، منجم و ریاضیدان اَدیب میگفتند. اما باگذشت زمان اَدیب بودن به معنای شخصی است که دارای فضائل خاصی است در فرهنگ لغت اَدب به معنی دانش، علم و شناخت است و در ادامه شناخت مفاهیم و کلمات و دستور زبان فارسی و اطلاع فرد از علم عرض و ساختارهای آن را اَدب میگویند.
در کنگره مسئله چیزی بیشتر است؛ یعنی تجسم یافتن تفکرهای سالم در وجود افراد و برگشت به مسئله کلی که ما شخصی را که میبینیم، مجموعهای از رفتارهای او که حتی از اندیشه و گفتارهای او جلوتر باشد، یک ویترینی از شخصیت او را برای ما به وجود میآورد. مسئله اصلی که در کنگره 60 به آن اشارهشده و در زمان حال قابلاحترام است، ما میبینیم که اگر این اَدَب و بیاَدبی در مورد مسافران سفر اول، سفر دوم و درنهایت سفر سوم مطالعه شود، مسئله رسیدن به تعادل بوده است؛ یعنی حتماً باید سیستم ایکس فرد موردنظر باشد. فردی که در شرایط خاص میتواند تصمیمگیریهای بحرانی انجام بدهد و یا میتواند از مسئله خودداری استفاده کند و بهتر از آن میتواند تصمیم بسیار خوب زیرکانهای بگیرد که در آن جمع فعلی و رفتارهایی انجام بدهد که نشاندهنده اوج نگرش او است و این ممکن نیست مگر به تعادل رسیدن فرد و تجربه یعنی ما حتماً باید فرآیند آموزش و تجربه را داشته باشیم.
در یک سفر برای هر کس تغییراتی است، من قبل از سفر به دلیل عدم همکاری درست با دو نفر از پرسنل خانم در کلینیک دچار مشکلی شدم و آنها به اداره کار شکایت کردند، اداره کار از ما خواست که جوابگوی آنها باشیم، چون سخن در مورد به تعادل رسیدن خود و اینکه در چه جایی چه سخنی میتواند تأثیر داشته باشد، ما یک ناخودآگاهی در خودمان داریم که من با منیت یا احساس اتیکت پزشکی یا جایگاه علمی در آن جلسه دیر حاضر شدم. این دیر رفتن من توهینی به هیئت تشخیص شد. آنها گفتند: چون شما ناخودآگاه یک جلسه را دیر آمدید درخواست بدهید که یک جلسه تمدید شود. جلسه بعد هم به دلیل فوت یکی از بستگان نتوانستم در جلسه حاضر شوم درهرصورت در جلسه سوم اشد جریمه را برای ما گذاشتند و هر یک مبلغی را جریمه شدیم و این پروسه یک سال نیم برای ما طول کشید. مشابه همین مورد قبل از عید اتفاق افتاد ولی با یک جهانبینی جدید خیلی دقیق پیش رفتم، قبل از شروع جلسه آنجا حاضر بودم. نوع لباس و نوع صحبت من تأثیر خیلی خاصی داشت و این مسئله خیلی راحت و منطقی و با ریشسفیدی جمع حلوفصل شد.
ما فکر میکنیم چون سوادداریم، چیز دیگری برای جامعه هستیم درحالیکه دانایان زمان اصلاً نه سوادی دارند، نه جایگاهی دارند نه پشتی دارند و اگر هم داشته باشند، آنقدر وزین هستند که وزارت آنها بدون پست و مقام قابلاحترام است که شاخص حرکت ما در کنگره 60 آقای مهندس هستند. امیدوارم در ادامه جزء جمع کنگره باشیم و بادانش نوین کنگره بیشتر آشنا شویم.
دکتر اردشیر
اَدَب سلسله کلام و آدابی است که ما انجام و در ظاهر قضیه به فردی میگوییم که باادب یا بیاَدب است، اما هرکدام از این موضوعها را وقتیکه میشکافیم، میبینیم که این مسئله یکروزه تشکیل نمیشود، اگر ما نحوه برخورد با افراد را بلد نباشم، اگر معاشرت رفتن به اداره و سازمان را بلد نباشیم، اگر معاشرت رفتن به وزارت خانه یا میهمانی را بلد نباشم خیلی متضرر میشویم. ما باید از ابتدا به کودکان خود یاد بدهیم که چگونه با والدین و جامعه رفتار کنند. در اروپا در ابتدا کودکان میآموزند که چگونه باید در جامعه زندگی کنند و چگونه باید برخورد کنند و در راهنمایی و رانندگی باید چهکار کنند.
همانطور که آقای مهندس در سی دی؛ انواع و اقسام مثالها را زده که وقتی یک نفر میهمان میآید، میزبان در مقابل او چهکارهایی را باید انجام بدهد یا میهمان در مقابل میزبان چهکارهایی را باید انجام بدهد. متأسفانه در کشور ما این مسئله آنقدر پیشپاافتاده است که همهی ما از کلمات سطح پایین برای یکدیگر استفاده میکنیم در صحبت کردن یکدیگر را میرنجانیم و آداب صحبت کردن را نمیدانیم، من باید طوری رفتار کنم که دوستانم در کنار من آرامش داشته باشند. کنگره 60 روی مسئلهای دست گذاشته که فقر آن در کشور ما رایج است.
دکتر یوسف
یک فرد معتاد وقتی میتواند بگوید؛ من سالم شدم که بتواند آداب و معاشرت را خوب به اجرا درآورد و به اطرافیانش نشان بدهد که من سالم شدم و دیگر یک معتاد نیستم. درواقع با به اجرا درآوردن آداب و معاشرت جهانبینی فرد راه افتاده و از مرحله ضد ارزشها به مرحله ارزشی و انسانی راه پیداکرده است؛ یعنی به قوانین احترام میگذارد و برای قوانین ارزش قائل است و میتوانیم بگوییم که این فرد از مرحله بیاَدبی به مرحله اَدَب راهیافته است.
دکتر رضا
این مسئله باید وسیعتر از این بررسی شود و فقط مختص این نیست که بگوییم فردی که به کنگره آمده، باید بحث آداب را رعایت کند. هرکدام از ما اگر به مسائل شخص خود برگردیم، شاید احساس کنیم که خیلی جاها آداب را مراعات نمیکنیم. حدود سی، چهل سال پیش فردی که کوچکتر بود در محفلی که بزرگتر نشسته بود، اجازه دراز کردن پایش را نداشت یا در گذرگاهی که میخواستیم قدم بزنیم، عقبتر از بزرگترها حرکت میکردیم ولی امروزه جوانهای ما جلوتر از افراد مسن حرکت میکند.
قدیم حتی کوچکترها صدای خود را بلند نمیکردند و در جمعی که بودند اظهارنظر نمیکردند، مگر اینکه بزرگترها به او اجازه بدهند، حتی در هنر دیپلماسی و هنر برخورد با ملتهای دنیا چقدر احترام گذاشتیم که توقع احترام داشته باشیم و چقدر آداب را رعایت کردیم. امیدوارم بهجایی برسیم که بتوانیم آداب و معاشرت و فرهنگ اسلامی و ایرانی را رعایت کنیم.
دکتر مسعود
از دیدگاه من اَدَب و بیاَدبی معیارهای گستردهای دارد. اَدب یعنی به دیگران آزاری نرسانیم، دیگران را ناراحت نکنیم؛ یعنی باعث زحمت دیگران نشویم. وقتی ما بد رانندگی میکنیم، آشغال بیرون میریزیم ازنظر صوتی برای مردم مزاحمت ایجاد میکنیم همه نمادی از بیاَدَبی است. من در جلسات یک تفاوتی بین اَدَب و بیاَدب، جوانمردی و ناجوانمردی قائل هستم و به بچهها میگویم همهی ما یکوقتی جوانمرد نبودیم و باعث ناراحتی خانواده و جامعه میشدیم ولی الآن که به کنگره آمدیم و یواشیواش سفرمان را تمام میکنیم، تبدیل به انسانی جوانمرد میشویم و دیگرکسی را اذیت نمیکنیم.
ما ازنظر علم فیزیک و مکانیک میگوییم: تعادل یعنی قرار گرفتن نقطه در سطح اتکا یعنی سطح اتکایی است وقتی نقطه ثقل هر جسمی یا هر فردی در محدوده سطح اتکا باشد این فرد تعادل دارد و اگر نباشد این فرد بیتعادل است.
مولانا میفرماید: از خداجوییم توفیق اَدَب، بیاَدَب محروم ماند از لطف رب ـ بیاَدَب تنها نه خود را داشت بد؛ بلکه آتش در همه آفاق زد. زمانی که ما بیاَدَب باشیم و بهطرف بیاَدَبی برویم یا از تعادل خارج شویم، آتش به همهی آفاق میزنیم و خودمان و دیگران را نابود میکنیم. بااینکه من حضرت مولانا را دوست دارم، اما حضرت مولانا همیشه دوقطبی فکر میکند؛ یعنی یا میگوید عشق و یا میگوید عقل و از چیزی به اسم ایمان سخن نمیگوید و معلوم نیست، ایمان در قالب کدامیک میباشد یا مثلاً میگوییم خیر یا شر و طیفی قائل نیستیم.
در تعادلی که من در کنگره یاد گرفتم، اینطور نیست که ما " این " نباشیم و صرفاً " آن " باشیم و هر چه بیشتر هم" آن "باشیم بهتر است. نه نیکی چو از حد بگذرد، نادان خیال بد برد، پس تعادل به نظر من این است که ما نه از اینطرف سطح اتکا بیفتیم و نه از آنطرف سطح اتکا بیفتیم. تعادل یعنی ما یک رفتاری داشته باشیم که با توجه بهطرف مقابل و موضوعی که با آن برخورد میکنیم، رانندگی، تربیت بچه، درس دادن و کار تحقیقاتی حد تعادل را نگهداریم.
در ژاپن در آموزشوپرورش به پدر و مادر یاد میدهند که برای بچهی پیشدبستانی و دبستانی یک دفتر ساده یک مداد ساده، مدادتراش، مدادپاککن و چرتکه تهیه کنند، آنها با چرتکه به بچههایشان ریاضی یاد میدهند، برای اینکه مغز فرزندانشان کار کند. چرا میگویند فقط یک مداد؟ برای اینکه بچه بداند که وقتی مداد تمام شد، بعد یک مداد دیگر به او میدهند و بچه میفهمد که باید حد و حدودی را نگه دارد ولی در ایام عید ما چقدر در خانههایمان دفتر نیمه نوشته و مداد تراشیده دور انداختیم، بعد انتظار داریم که بچهی ما تعادل یاد بگیرد، انتظار داریم بچهی ما ادب به معنی صرفهجویی را یاد بگیرد، انتظار داریم که قدرشناس باشد و قدر محبتها و قدر چیزهایی را که برای او میخریم را بداند؟ من در اول هر ترمی برای دانشجویان مثلث دانایی را روی تخته مینویسم و میگویم ممکن است ما به شما دانش بدهیم ولی چیزی به نام تجربه نداریم درنتیجه دکترای کشاورزی تربیت میکنیم، چون کار کشاورزی نکرده و فقط تئوری خوانده، گندم و جو را از هم تشخیص نمیدهد درحالیکه باید ضلع تجربه هم باشد.
دکتر اعظم
تعادل را در کنگره 60 خیلی ساده تعریف کردند، تعادل یعنی هر چیزی در جای خودش باشد در تعریف اعتیاد میگویند هر مادهای که بتواند انسان را از تعادل خارج کند و بعد میگویند نهتنها هر مادهی مخدری بلکه افکار منفی و ذهنیتهای بد و هر چیزی که انسان را تحت تأثیر قرار دهد و شبه افیون همان سیستم ایکس او را به هم بزند، میتواند فرد را از تعادل خارج کند. ما میگوییم زمانی فرد به تعادل خواهد رسید که تمام لایف استیل life style)) او و آنچه مدنظر ما است اصلاح شود. هدف ما این بود که از کنگره کمک بگیریم تا ببینیم اشکالات کار کجاست؟ چرا یک فردی مصرفکننده است؟ آیا کسی که دوره درمان و تیپرینگ اش تمامشده به تعادل رسیده؟ آیا لایف استیل life style)) او اصلاحشده یا نشده؟ چیزهایی که بهعنوان منابع اطلاعاتی در اختیار مسافر قرار میگیرد و در سفر دوم روی آن تأکید میشود، میگوید: وقتی تو سفرت را تمام کردی، اینطور نیست که دیگر مصرفکننده نیستی، زمانی که به تعادل رسیدی، میتوان گفت که تو به درمان پایداری رسیدی که برگشتی در کار نیست. کنگره 60 که میگوید: لوگوی logo) ) ما معرفت، عدالت و عمل سالم است، آن عدالت را در واژهی تعادل تعریف و اجرا کرده است. تعادل در کنگره 60 در سفر دوم چیزی است که ما به آن درمان میگوییم.
دکتر پریسا
مسئله تعادل و بیتعادلی در کل جامعه ما صدق میکند، نهفقط افرادی که اعتیاددارند. این عدم تعادل را عملاً در تمام جامعه میبینیم و شاید بهندرت کسی پیدا شود که تعادل داشته باشد که این مشکل نشاندهنده جهانبینی نادرست ما است. کنگره 60 در حال اصلاح جهانبینی است، اصلاح جهانبینی راه را اصلاح میکند و فرد را به تعادل میرساند.
وقتی مسافری وارد جلسات ما میشود، شاید در روزهای اول پرخاشگر باشد و مشکلات دیگری داشته باشد، مثل بقیه افراد جامعه، چون بقیه افراد جامعه هم همینطور هستند، فقط ممکن است، اعتیاد ظاهری را نداشته باشند. خیلی از ما ممکن است، پرخاشگر باشیم وعدم تعادل بیشتری داشته باشیم. چنانچه در تصادفات میبینم که چطور به هم پرخاش میکنیم و کلمات رکیک هم به کار میبریم درحالیکه اگر بهاعتدال رسیده بودیم، این مسائل را داشتیم تا زمانی که ما نتوانیم جهانبینی خودمان را عوض کنیم، عملاً نمیتوانیم جهانبینی مسافران را نیز عوض کنیم. زمانی که راهنما به تعادل رسید باشد، مسافر هم از رفتار او تبعیت میکند و خود را به تعادل میرساند. برای همین وقتی یک نفر وارد کنگره میشود، قیافه و رفتار او یکچیز دیگری است، وقتی یک سال از سفر اول میگذرد، خیلی چیزها در او اصلاح میشود و آدم میفهمد که این فرد مواد مصرف نمیکند بهموقع سر کلاس حاضر میشود و به تعادل رسیده است.
دکتر محمدرضا
رعایت ادب و عدم رعایت ادب به عدم تعادل یا تعادل فرد برمیگردد و ما در مراجعینی که به ما مراجعه میکنند بهوضوح میبینیم. ممکن است آنها انسانهای پرخاشگری باشند و یک سری مسائل را رعایت نکنند ولی وقتی به سمت تعادل میروند، ادب را رعایت میکنند.
در کنار شربت OT که در کنگره به مسافران داده میشود، جلساتی که تشکیل میشود، جهانبینی افراد را تغییر میدهد که در ادبی که مدنظر است، مؤثرمی باشد.
دکتر مجید
هرچند اعتیاد و وابستگی به مواد جنبههای منفی دارد ولی انسانهایی که به کنگره 60 ملحق میشوند به خاطر اعتیادی که دارند سفری را طی میکنند، اگر به جنبه مثبت آن نگاه کنیم، شاید انسانهای خوششانسی باشند. من با خودم فکر میکردم که ما که در مجتمعهای مسکونی زندگی میکنیم، آیا دورهم جمع میشویم تا راجع به موضوعی که خارج از مسائل روزمره زندگی است باهم صحبت کنیم؟ حالا امروز بحث ما در مورد اَدَب است، یک روز بحث از جهانبینی و تغییر رفتار است، همهی اینها آموزشهایی است که ما در زندگی به آنها نیاز داریم ولی متأسفانه هیچوقت انجام نمیدهیم و به مسائل روزمره زندگی خودمان مشغول هستیم، پس شاید این دوره یست و یکماهه، دوساله، سهسالهای که افراد به بهانه درمان اعتیاد به کنگره میآیند خیلی چیزهایی را یاد میگیرند، درحالیکه ما که معتاد نیستیم و یا مشکلی نداریم، شاید این شانس یادگیری مجدد را در زندگی نداشته باشیم.
دکتر الهام
اینچنین دستور جلسهای باید در همهی سازمانها و در همهجا باشد، چون در جامعه با بیادبی و بیتعادلی و رعایت نکردن آداب روبهرو هستیم، احساس میکنیم عادی شده و مردم به آنها عادت کردند و دیگر به چشم آنها ناهنجاری نیست ولی وقتی وارد کنگره میشویم و چنین دستور جلسهای گذاشته میشود و در آن از آداب غذا خوردن، سلام کردن و دست دادن صحبت میشود، نشاندهنده اهمیتی است که ما از آن غافل شدیم.
وقتی انسان دچار بیتعادل میشود بسیاری از ریتمهای شبانهروزی و ریتمهای زندگی اجتماعی را از دست میدهد. یکی از این ریتمها رعایت نکردن کوچکترین مسائل مثل مسواک زدن و لباس پوشیدن است که وقتی از مدار تعادل خارج میشویم آنها را فراموش میکنیم. افرادی که در کنگره یا تحت هر درمانی قرار میگیرند و به سمت تعادل حرکت میکنند با رعایت کردن مسائل کوچک به حال خوشی میرسند که برآورد حال خوش همان تعادل است که در زندگی آنها قرار میگیرد.
دکتر محمدعلی
از دیدگاه من ادب به معنی زیبایی است، مثلاً ما در کودکی سخن گفتن و با دیگران تعامل برقرار کردن را یاد میگیریم، اما زمانی که در حوزهی کلام از اَدَب صحبت میکنیم و کسی را اَدیب میگوییم؛ کسی است که زیبا سخن میگوید و بهگونهای صحبت میکند که طرف مقابل یا شنونده از سخنی که میشنود، احساس لذت میکند.
در سالهای اخیر با روندی در کل دنیا روبهرو هستیم که نهضتهای ضد فرهنگ و مغایر بافرهنگ مثل هیپیها شروع به فعالیت کردند و مبحثی به نام لیبرالیسم که اصل اساس آن قداست زدایی از مسائل مختلف است، رواج بیشتری پیدا کرد و تلاش به راین شد که افرادی که خود را روشنفکر و مدرن میدانستند، سعی کنند آن آدابی که پیشینیان وضع کرده بودند و آنها را مقدس یا لازمالاجرا میدانستند، همه را نقض کنند. این مسئله در غرب شروع شد و به ما هم سرایت کرد. شاید کشوری مثل ژاپن یا کشورهایی که تأکید به حفظ فرهنگ باستانی و سنتی خودشان رادارند هم تحت تأثیر قرار گرفتند، اما کمتر از کشورهای دیگر.
من فکر میکنم من که با لفظ" شما " پدرم را خطاب میکردم، چطور میشود که فرزندم به من میگوید " تو" و یا حتی بانام کوچک مرا صدا میزند بهاحتمالزیاد نقص از خود من است و من نمیتوانم از فرزندم ایراد بگیرم که ایراد از تو است. من یادم هست که در کودکی در کلاسهای خوشنویسی میگفتند: بنویسید اَدب، آداب دارد و در مورد خود اَدب هم آدابی را مطرح میکردند که اگر قرار است من ادب را بیاموزم و به دیگران منتقل کنم آنهم آدابی دارد که باید آن آداب را در نظر بگیریم و آموزش بدهیم.
شاید یکی از آدابِ اَدب را من در کنگره 60 یاد گرفتم و آن این است که علا رقم اینکه شنونده پذیرای اَدب نیست، بعضی وقتها ما باید اصرار داشته باشیم و تأکید کنیم که ما باید اَدب را آموزش بدهیم، اگر فرزندان ما بیاَدَب هستند و یا اَدَب را نیاموختند آنها مقصر نیستند، آنها نشاندهنده روزهای ما هستند، آنها نشاندهنده رفتار ما و آیینه عملکرد ما هستند اما هستیم که باید زمان بیشتری را برای آموزش دادن اَدب به نسل بعدی و دیگران به کار بگیریم و خودمان هم در آموختن اَدب تلاش کنیم و آموزش اَدب را یک فراینده مثبت در نظر بگیریم و از آن شرمگین نباشیم.
مهندس
مطالبی که ما در اینجا راجع به اَدَب و بیادبی یا جهانبینی 1 و 2 یا چیز دیگر بحث میکنیم، فکر نکنید که فقط مختص معتادان است که ما اینجا نشستیم و میخواهیم به معتادان یاد بدهیم که آنها عمل کنند درصورتیکه خود ما بلد نیستیم.
روز دوشنبه گذشته، همایش سالانه انجمن مددکاری کل کشور بود که هرسال یک همایش خیلی بزرگی دارد که دریازده رشته بهترینهای مددکاری را انتخاب میکند؛ بهترین قاضی مددکار، بهترین دادستان مددکار و بهترین دانشگاه مددکار. در مددکاری بهعنوان الگو در کشور اعلام کرد که ازنظر انجیوها بهترین مددکار کنگره 60 بود که من برای دریافت تقدیرنامه و جایزه آنجا رفتیم. یک استاد بسیار شریفی را آورده بودند که راجع به مبحثی صحبت میکرد که نباید بهحق و حقوق انسانها تجاوز کنیم. اگر به حقوق انسانها تجاوز کنیم، کار غلطی است. ایشان استاد دانشگاه و جزء رجالی بود که گفته بودند در آن همایش سخنرانی کند. هرکدام از اساتید یک ربع وقت صحبت داشتند، مجری مدام به او تذکر میداد که وقت تمام است. یک ربع وقتش بود، بیست دقیقه اضافهتر صحبت کرد. مبحث او هم این بود که به حقوق دیگران تجاوز نکنید، خودش مجسمه بلاهت است، این بیاَدبی است دیگر، خودش درمورد بهحق دیگران تجاوز نکنید، صحبت میکرد ولی خودش رعایت نمیکرد. خوب این بیاَدَبی است دیگر، شما شش نفر سخنران دارید که هرکدام باید یک ربع سخنرانی کنند، نباید مجری مدام تذکر بدهد یا کاغذ بدهد، اصلاً نمیشود، جلسه را از او گرفت. خوب این کمال بیاَدَبی است. مثلاً میگویند جلسه را نه صبح شروع میکنیم، ساعت 11 صبح شروع میکنند، این بیاَدَبی است دیگر.
یکی از کارهای بیاَدَبانه در این همایشها این است که ردیف جلو برای رؤسا است و بقیه مثل رعایا باید عقب بنشینند و در ردیف جلو فقط کسانی که پست و مقام دارند باید بنشیند. مثلاً امروز جلسه و همایش راجع به بیماریهای قلبی است و همهی آقایان دکتر، متخصصان و فوق تخصصان قلب نشستهاند تا رئیس مجلس راجع به این مسئله صحبت کند. سخنرانی که میآورند از کسانی هست که فقط مقام و شخصیت دارد و در آن رشته تخصص ندارد. ما در همایشهای مواد مخدر هم داریم که همهی کارشناسان نشستند، یکمرتبه رئیس مجلس میآید و راجع به اینکه اعتیاد را چگونه پیشگیری و مهار کنیم صحبت میکند، خوب این از مباحث متعدد بیاَدَبی است دیگر. ما در خیلی از مسائلی این مشکلات راداریم و اصلاً به آن توجه نمیکنیم.
اگر بچههای امروز اَدَب و نزاکت ندارند، تقصیر چه کسی است؟ بله تقصیر پدر و مادر است، چون پدر و مادر وقت صرف آنها نکرده، اصلاً برای آنها ارزش قائل نیست. الآن در بلاد غرب اینقدر که کار مهم است بچه مهم نیست، نمیدانند بچهدار شوند یا نشوند، باید بین کار و بچه یکی را انتخاب کنند. پدر میرود، مادر هم میرود و بچه تکوتنها میماند؛ یعنی وقت و انرژی صرف بچه نمیشود. بچههای قدیم وقت و انرژی صرف آنها میشد، پدرش او را بیرون میبرد. هیچ جا هم که با پدر نمیرفت، لااقل با پدر حمام که میرفت، حمام عمومی بود پدر بچه را با خودش حمام میبرد. پدر که اصلاح و سلمانی میرفت، بچه را هم با خودش میبرد، خیلی جاها بچه را به خودش میبرد. الآن ارتباطی بین بچه و پدر و مادر برقرار نیست، برای این است که یک احساس دیگر است یک جریان دیگر است.
قدیم وقت صرف ما میشد، وقتی میخواستیم مدرسه برویم، مادرمان بود، ظهر از مدرسه برمیگشتیم، مادرمان بود. صبح بود، ظهر بود، شب بود. پدر ما همیشه خانه بود، صبح میرفت سرکار ظهرمی آمد، ناهارش را میخورد و دیگر کاری نداشت که برود سرکار. الآن پدر و مادر سرکار میروند تا ساعت 11 شب دنبال کار هستند، حالا جبر زمانه است یا نه نمیدانم. منظور من این است که ما یک سری چیزها را میتوانیم حل کنیم، یک سری چیزها را نمیتوانیم حل کنیم. منظورم این است که اَدَب و بیادبی فقط در این قضیه نیست. الآن که چهارده، پانزده سال است که کنگره دایراست تا حالا شما دیدید که در کنگره دعوا شود و صدای یکی بالا برود. همه هم که قدیمی نیستند، خیلی از افراد تازهوارد هستند. برای چه دعوا و یکی بدو نمیشود؟ برای اینکه نقطه تحمل بالا است، اگر کسی صدایش را بالا برد، ما میگوییم: ببخشید، معذرت میخواهیم وگرنه اینجا باید هرروز چاقوکشی شود، هشتصدتا، هزارتا، دو هزارتا مصرفکننده معتاد اینجا ریخته؛ شیشهای، هروئینی، کراکی، قرصی هر چی شما بگویید ما اینجا داریم به خاطر اینکه اینجا اَدب حکمفرما است، نظم حکمفرما است.
در اداره هم همینطور است، من با بردارم دعوا داشتم، برادرم سرهنگ آگاهی بود. طبق آموزشهایی که به ما داده بودند، برادر باید به اعتماد کند، مخصوصاً به بردار بزرگتر. من به برادر بزرگترم اعتماد کردم و هر چه زمین داشتم به نام او کردم، او هم همه را کشید بالا. ما دادگاه داشتیم قاضی هم یک روحانی بود، وقتی وارد دادگاه شدیم من بهرسم اَدَب ایستادم تا قاضی اجازه نشستن بدهد. بردارم هم نشت جلو میز قاضی و پایش را همروی پایش انداخت، قاضی سرش را گرفت بالا و به برادرم گفت: کی گفت بنشینی بلند شو! به من هم گفت شما بفرمائید. همین حرکت نشان داد که من برندهام، هر چه هم بردارم حق داشته باشد با این حرکتی که او کرد و بدون اجازه جلوی قاضی نشست، پایش را همروی پایش انداخت و بیاَدَبی کرد؛ یعنی باخت! واقعاً هم آن روز برادرم دعوا را باخت، این یعنی مسئله اَدَب و نزاکت.
ما در برخورد با مصرفکنندهها باید خیلی صبور و بردبار باشیم، اگر اینجا دعوا شَود تقصیر من است، تقصیر ما است. من یک گروه دیگری میرفتم هفتهای دوتا، سه تا دعوا داشتند و میگفتند این عادی است اینها همیشه دعوا دارند درصورتیکه اصلاً هم عادی نیست و شما باید برخورد کنید. هر کس پیش من میآید، میگویم: قضیه دو سر دارد، طرفین دعوا هر دو در این قضیه دخالت دارند و نمیتوانیم بگوییم یکی مبرا است، هردو مقصر هستند.
ما در کنگره با یک سری از افراد بیتعادل برخورد داریم در کلینیکها هم همینطور است با یک سری افراد برخورد دارید که بیتعادل هستند؛ مصرفکننده شیشه است تعادل ندارد، مصرفکننده تریاک است خمار است، هروئین به او نرسیده خمار است. آدمهای معمولی تعادل ندارند، چه برسد به این افراد. پس وقتی شما با یک مصرفکنندهای که خمار است برخورد میکنید، باید مهارت پیدا کنید، اگر حرف زور هم بزند، باید بگویید چشم، خواهش میکنم، بفرمائید. ما باید مهارت پیدا کنیم، اگر در کنگره صدایی بالا برود، من مرزبان را مسئول میدانم. آنطرف حالش خراب است، تو که حالت خوب است. اینها همه مسائل بارز اَدَب است، درست است ما پزشک هستیم، دکتر هستیم، یک پزشک باید به مریض احترام بگذارد، وقتی این برخورد را با او کردی، مریض دوباره میآید و کلینیک شما رونق میگیرد ولی وقتی با مریض سربالا حرف بزنید و برخورد درستی نداشته باشید، صحیح نیست.
در کنگره 60 بارها گفتم که من یک مصرفکننده تزریقی، هروئینی، حال خرابِ کارتنخواب خیلی کثیف را ترجیح میدهم به انسانی که سالم باشد، تروتمیز باشد ولی بیاَدَب باشد؛ یعنی من مصرفکنندهای با این مشخصات که هروئینی، تریاکی و کراکی باشد ولی باادب باشد را ترجیح میدهم به فردی که تحصیلی کرده و باسواد باشد ولی بیاَدَب باشد و فکر کنم شما هم ترجیح میدهید. اَدَب از نقاط بارز کشور ما است که متأسفانه در تمام سطح اَدَب را فراموش کردیم و بهگونهای دیگر شدیم. پتانسیل را همه دارند، همه گوش میکنند و یاد میگیرند، ما باید یاد بدهیم. دفعه قبلی هم گفتم: آقای بهروز وثوق در فیلم گوزنها با یکی دعوا کرد، گفت: تو چرا چاقوکش شدی؟ چرا معتاد شدی؟ گفت: من تو این محله، تو این خانواده به دنیا آمدم، شما به من یاد دادی که من یاد نگرفتم. شما زبان فرانسه را به من یاد دادی که من یاد نگرفتم. شما به من پیانو یاد دادید که من یاد نگرفتم. من تا وقتی اینجا بودم تریاک بود، هروئین بود، چاقوکشی بود، دزدی بود، سرقت بود. من هم اینها را یاد گرفتم. جامعه ما هم همینطور است، آیا ما به انسانها یاد دادیم که یاد نگرفتند، این است که ما باید سعی کنیم در آموزشها تجدیدنظر کنیم و بدون هیچ " رودربایستی " بدانیم که همه ما احتیاج به آموزش و یادگرفتن داریم. من قسم نمیخورم ولی هنوز خودم را کامل نمیدانم و هنوز دارم یاد میگیرم و سعی میکنم یاد بگیرم و سعی میکنم هرروز مطالب بیشتری را یاد بگیرم و یاد هم میگیرم. اگر ما یک روز خیال کنیم که بلدیم، کامل هستیم و مستثنا هستیم آن موقع دچار منیت میشویم و از آموزش پذیری خودمان را معاف میدانیم.
گزارش تصویری جلسات فنی پزشکان:
حضور غیاب پزشکان:
تهیه و تنظیم : مسافر علیرضا نیکروش
- تعداد بازدید از این مطلب :
5562