نهمین جلسه از دور سیزدهم لژیون پزشکان پارک طالقانی با استادی خانم دکتر آتوسا، نگهبانی آقای مهندس دژاکام و دبیری خانم دکتر ندا با دستور جلسه "وادی هشتم و تأثیر آن روی من " در تاریخ 1396/01/18 رأس ساعت 8 صبح آغاز به کار نمود.
سخنان استاد:
خانم دکتر آتوسا
سال نو را به همهی دوستان تبریک عرض میکنم امیدوارم سالی پربار، آکنده از شادی، سلامتی، برکت، تندرستی برای همهی ما و همهی ملت ایران باشد و اما دستور جلسهی امروز وادی هشتم است که میگوید با حرکت راه نمایان میشود.
شرایطی است که یکی از فرشتگان خداوند در مقابل مخلوق خداوند که انسان است، سرپیچی میکند و تصور میکند باقدرتی که خداوند به او داده، میتواند فرمانروایی جداگانهای را دایر کند. خداوند از این سرپیچی ناخشنود میشود و آن فرشته را طرد میکند. شیطان از خداوند میخواهد که به او مهلتی بدهد، خداوند این مهلت را تا روز موعود در اختیار او قرار میدهد. شیطان با انسان دشمنی پیدا میکند و گروهی را با خودش همراه میکند و قصد و نیت او این است که تا روز موعود انسان را از مسیر درست منحرف کند، چون انسان دارای قدرت اختیار است و میتواند مسیر خود را انتخاب کند که یا به سمت فسق و فجور برود یا به سمت نور و روشنایی، حقیقت و خداوند.
شیطان ادموند و هلیا را که در بهشت بودند منحرف میکند، خداوند، ادموند و هلیا و تمام فرزندان آنها را جمع میکند و به آنها میگوید: شما از اشتباهی که کردید ابراز پشیمانی میکنید؟ آنها همه عذرخواهی میکنند. خداوند میگوید: عذرخواهی بهجایش ولی باید جبران کنید و آنها را به زمین هدایت میکند و میگوید به زمین بروید که با حرکت راه نمایان میشود. ازاینجا داستان کلی ما انسانها بر روی زمین آغاز میشود.
اینکه گفته میشود با حرکت راه نمایان میشود درواقع اینطور مقدر شده که انسان با طی مسیر به همانجایی که ازآنجا انشعاب پیداکرده برسد. اما در مسیر دوراهیهایی وجود دارد که یکی مسیر راستی، درستی و صداقت است و یکی مسیر فسق و فجور و جنایت. ما هر خواستهای که داشته باشیم و بخواهیم مسیری را طی کنیم، باید هدف ما در هر حرکت و هر خواستهای روشن و مشخص باشد. بعضیاوقات هدف و خواسته برای خود ما مشخص نیست که میخواهیم تحصیل کنیم، ازدواج کنیم، خانه بخریم و خواستههای دیگر که هر انسانی میتواند داشته باشد.
مرحلهی دوم در یک خواسته این است که با تمام وجود روی خواسته و هدف خود تمرکز شویم و برنامهریزی ذهنی از آن داشته باشیم. بعدازآن مسیرهایی مختلفی که انتخاب میکنیم با تفکر و تعقل همراه باشد. ما تا به اینجا که رسیدیم هفت وادی قبلی را همراه خودداریم و با پشتوانه آنها میتوانیم بهترین مسیر را انتخاب کنیم. زمانی که ما بخواهیم از مسیر اشتباهی که رفتیم بازگردیم، باید یک سری مسائل را جبران کنیم. یکی از این جبران خسارتها در رابطه با خودمان است که باید دِین خود را نسبت به جسم و روح و روان خود اَدا کنیم، بعد جبران خسارت از خانواده و سپس از جامعه بکنیم. درواقع جامعه برای هرکسی هزینه میکند بنابراین ما نمیتوانیم نفس و وجود خود را به تباهی بکشانیم، پس باید هزینهای که جامعه برای ما کرده را بپردازیم و همینطور جامعه و محیط را آلوده نکنیم.
مرحله بعدی، بستن پیمان است که با خداوند پیمان میبندیم. بستن پیمان اختیاری است و انجام این کار باید با دستور راهنما باشد و اگر راهنما مراحل بستن پیمان را اجرا نکرده باشد با فردی که بالاتر از او هست در میان میگذاریم و از او کسب اجازه میکنیم. اجرای پیمان یک سری شرایط دارد، ابتدا حمام میرویم. لباس تمیز میپوشیم، حتماً پیراهن سفید یا روسری سفید داشته باشیم، به دشت و صحرا، کنار رودخانه و کوهستان میرویم در آنجا هیچکسی نباید همراه ما باشد، باید زیرانداز و کبریت همراه داشته باشیم. ابتدا از خداوند کسب اجازه میکنیم و سی ثانیه سکوت و به خداوند اَدای احترام میکنیم و تمام اشتباهات خود را روی کاغذ میآوریم. رأس ساعت 12 تا ساعت 30/1 بعدازظهر مطالب را فهرستوارمی نویسیم که اگر کسی ناگهان بالای سرما ظاهر شد، نتواند از مطالب اطلاعی پیدا کند. بعد از نوشتن، مطالب را سه بار با صدای بلند میخوانیم و بعد آتش میزنیم، باید مراقبت باشیم که به طبیعت آسیبی نرسانیم. بعدازآن نیم ساعت تفکر میکنیم، در ساعت 2 بعدازظهر خواستههایی که میخواهیم به دست بیاوریم و دعایی که برای خودمان، دوستان و خانوادهداریم، مینویسیم و بعد از یک دقیقه اَدای احترام به خداوند، سه بار خواستهها را قرائت میکنیم. جناب مهندس تأکید میکنند که نباید کسی در نزدیکی ما باشد و بعد خواستههای نوشتهشده را پاره کرده، ریزریز میکنیم و به باد میسپاریم.
آقای دکتر اردشیر
وقتیکه ما میگوییم: با حرکت راه نمایان میشود، وقتیکه خوب نگاه میکنیم، میبینیم که ضد خیلی از مسائلی است که ما در روان خود بهعنوان بیماری به آن نگاه میکنیم. اگر بیماری اعتیاد و افسردگی را در نظر بگیریم، در این دو بیماری حرکتی ساب (sub) شده است و فرد هیچ انگیزهای برای حرکت ندارد و در یک نقطهای از زندگی و روان مانده و در جا میزند. حرکت در ابتدا، حرکت روانی و بعد حرکت فیزیولوژی است. برای رسیدن به هر هدفی باید تفکر و برنامهریزی کنیم بعد وقتی در روان ما جا افتاد، حرکت تبدیل به حرکت فیزیولوژی میشود.
در بیماری اعتیاد، فردِ مصرفکننده عمر خود را به این تفکر که قرار است، درمان شوم سپری میکند. اما وقتی میگوییم: با حرکت راه نمایان میشود، ما باید به این فرد بگوییم که قدم اول را بردار، چون برای رسیدن به هر هدف و راهی باید حرکتی انجام شود. در قرآن هم خداوند میگوید: اول حرکت بعد برکت.
خانم دکتر فرشته
وقتی آفرینش شروع میشود، همانطور که آقای مهندس در کتاب خودشان، ادموند و هلیا گفتند: خداوند ادموند و هلیا را به زمین میفرستد و جن و روح همراه این دو میباشند. وقتی انسان به زمین میآید، شروع رفتارهای گمراهکننده از طریق شیطان و جن آغاز میشود. پس بهتر است، پیمان را با خودمان ببندیم و اشتباهات خود را نوشته و آتش بزنیم و خواستههای مثبت خود را پی گیری کنیم. امیدوارم در مسیری قرار بگیریم که راه به ما نشان داده شود و به فطرت الهی و به آنجایی که انشعاب یافتیم، برسیم.
خانم دکتر اعظم
در کنگره، از وادی اول که با تفکر آغازشده و بعد به وادی دوم میرسیم که هیچکدام از ما به هیچ نیستیم، حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم. قبل از این من فکر میکردم که چرا جناب مهندس خیلی زود وارد این مسئله شده است. این وادی میتوانست جزء وادیهای آخر باشد. الآن به این فکر میکنم که از ابتدا این بنا برای فرد گذاشته شد تا به این مسئله توجه کند که انسان، هدفمند به کره زمین آمده است. در ادامه به او گفته شد که فکر کن، مسئولیتپذیر باش، به فرمانروایی عقل برس و حرکت کن.
در وادی هشتم میگوید: برای حرکت نیازی نیست که شما تمام جزئیات را بدانید، فقط کافی است شما مبدأ و شروع حرکت را بدانید. خیلی از افرادی که در وادی اعتیاد هستند، شروع حرکت آنها با ترس همراه است که چه خواهد شد و چه مشکلات و مسائل پیچیدهای برای آنها پیش خواهد آمد. بعد میگوید: وقتی انسان شروع به حرکت میکند در دوراهی انتخاب قرار میگیرد و به سمت ارزش یا ضد ارزش میرود. کنگره 60 میگوید: ما با جهانبینی این مسئله را اصلاح میکنیم. وادی هشتم فقط صرف حرکت نیست؛ بلکه میگوید: با توشهای که از تفکر، تعقل و فرمانروایی داری، آن چیزی که پیش روی تو قرار دادهشده را شروع کن که در این مسیر نیروهای مثبت و راهنماهایی که این راه را رفتند، به تو یاری میرسانند.
آقای دکتر رجبی
آنچه را که من از این وادی برداشت میکنم، این است که وقتی میگوید: حرکت کنید به این معنا است که وقتی شما راه طول و درازی را نگاه میکنید، انرژی زیادی برای حرکت میخواهید. وقتی میگوید: با حرکت راه نمایان میشود؛ یعنی با انرژی کمتر حرکت کن.
فردی که معتاد است، انگیزهای برای حرکت ندارد و افسردگی او را در برگرفته است. بنابراین وقتی شما میخواهید حرکت کنید باانرژی کمتر شروع به حرکت میکنید تا به هدف و پله بعدی برسید. شاید گروههای همیاری دیگر این مطلب را طوری دیگر عنوان کرده باشند، مثلاً گفته باشند، (فقط برای امروز).
درواقع مهم نتیجهای است که ما میگیریم و هم انرژی کمتری مصرف میکنیم. وقتی شما میگویید: حرکت کن! یعنی فقط برای امروز. اینکه ما چقدر امروز خوب هستیم، مهم است.
آقای دکتر مسعود
من در جوانی بدون تفکر اقدام به انجام کارها میکردم، مثلاً وقتی یک نفر به من میگفت: بچه جان درس بخوان! من حسابی درس میخواندم بهطوریکه در هفدهسالگی در شهرستان کوچک دیپلم گرفتم و دانشجوی پزشکی شدم و بعد وقتی میگفتند: تو با این وضع مالی نمیتوانی ادامه بدهی، از دانشگاه پزشکی بیرون میآمدم و شغل دیگری را انتخاب میکردم و میگفتم: حالا که وارد این شغل شدی، سعی کن از همه لحاظ خوب باشی و من تلاش زیادی میکردم و انرژی زیادی صرف آن میکردم.
اما الآن که فکر میکنم برای هیچیک از اینها، هیچ تفکر و نقشه راهی نبود و بعد از خیلی از ماجراها باعث سرخوردگی من شد. طوری شد که من برعکس شدم؛ یعنی فکر میکردم ولی عمل نمیکردم. این دوران تقریباً بیست سال برای من طول کشید، چیزهایی که هنوز برای من پیش نیامده بود، میخواستم بفهمم درصورتیکه هیچ اقدام واقعی هم نکرده بودم. گاهی مثنوی میخواندم که «اینکه گویی این کنم یا آن کنم، خود دلیل اختیاراست، ای صنم» بعضی وقتها میگفتم: تقدیر و شانس من این است که در کارها شکست بخورم درحالیکه نه بدشانسی بود و نه تقدیر من بد بود؛ بلکه من اشتباه میکردم.
من یا با تفکر راه را انتخاب نمیکردم و یا وقتی راهی را انتخاب میکردم، میترسیدم پا به راه بگذارم. تمام اینها باعث میشود که ما قدرت تفکر، قدرت تصمیمگیری و قدرت آغاز عمل و پایبهراه گذاشتن درراه را نداشته باشیم. مهم این است که انتخاب درست باشد و با تفکر درست، اقدام بهموقع و درست و با انگیزه این راه را ادامه بدهیم.
اگر من لحظهلحظه عمرم، شکر خدا را کنم، کم کردم. برای اینکه روزی رسید که من خودبهخود فهمیدم که باید فکر کنم که چه استعداد و تواناییهایی دارم. من عمیقاً از ته دل خدا را شکر میکنم که با کنگره آشنا شدم و از راهنماییهای جناب مهندس استفاده میکنم. امیدوارم همگی ما اول فکر کنیم، تصمیم درست بگیریم و از مشورتهای درست استفاده کنیم. وقتی تصمیم درست گرفتیم راهمان را باقدرت ادامه بدهیم و از پیچهای بعدی نترسیم، چون خداوند دست ما را میگیرد و به مقصد میرساند.
آقای دکتر محمد
همهی وادیها به هم ارتباط دارند و نمیتوان یک وادی را بهتنهایی قضاوت کرد. حرکتی که میکنیم، باید با تفکر باشد، حرکت بدون تفکر ارزشی ندارد. معتادی که به کلینیک یا کمپ یا مراکز دیگر مراجعه میکند، ما باید تفکر را در او زنده کنیم. تفکر هم چیزی نیست که خدادادی باشد، چون معتاد بیمار است و براثر اعتیاد قدرت تفکر او از این میرود.
بنیانگذار کنگره 60 به این نتیجه رسیده که باید این تفکر را آموزش بدهد. بیماران از طریق وادیها آموزش میگیرند، بیمارانی که این آموزشها را فرابگیرند، موفق هستند و بیمارانی که آموزش نگیرند، موفق نیستند.
خانم محبوبه
من هستم، چون فکرمی کنم؛ یعنی موجودیت و هستِ انسان با تفکر است. یک قسمت از آسیبهای ما بهصورت ناخودآگاه است، انسان باید شروع به نوشتن کند و یک نوع تداعی آزاد با خود داشته باشد و آنها را به خودآگاه خود بیاورد.
آقای دکتر محسن
ما کوله باری از وادیهای قبلی همراه داریم که توصیهها و راههایی به ما نشان دادهشده است؛ یعنی ما در ابتدا در مورد انتخاب راهی که میخواهیم شروع به حرکت در آن مسیر کنیم، تفکر میکنیم. لازم نیست که ما به تمام قسمتهای مسیر آگاهی داشته باشیم، باید انرژی برای حرکت و دور نمای کلی از هدفی که میخواهیم به آن برسیم، داشته باشیم، چون این هدف برای ما جذابیت ایجاد میکند و انرژی میدهد.
وقتی در مسیر اولیه قرار بگیریم و به سمت هدف حرکت کنیم، ممکن است این قضیه انرژی زیادی از ما ببرد و ممکن است برای اشخاص مختلف این مسیر متفاوت باشد. پس لازم نیست ما از کلیه جزئیات باخبر باشیم، همینکه مبدأ و مقصد را بدانیم و انرژی لازم برای حرکت داشته باشیم، کافی است. درروش DST همهی افراد یکزمان مشخص برای رسیدن به هدف ندارند، مثلاً ممکن است، بیماران زمان زیادتر یا کمتری را برای رسیدن به هدف که رهایی و درمان است، صرف کنند.
آقای دکتر بهرام
هر کاری که ما انجام میدهیم پشت آن تفکری است، اگرچه ما بهقصد آن آگاه نیستیم. یاد این بیت از اشعار سعدی افتادم که «به راه بادیه راه رفتن، به از نشستن باطل- بهقدر وسع بکوشم، اگرچه مراد نیابم» موضوع این است که اگر حواسم را جمع کنم، خود مسیر من را اصلاح میکند که من چقدر قصد، نیت و هدفم را تأمین میکنم.
خانم دکتر الهام
در کتاب عبور از منطقه 60 درجه زیر صفر، آقای مهندس جملهای دارد که میگوید: روی سخن ما با آدمهایی است که هنوز ترمز نبریدند. آدمهایی که ترمز بریدند، حسابشان جداست. در این وادی اگر کسی بخواهد پا به راه بگذارد و حرکت کند، قطعاً هفت وادی را گذرانده و به اینجا رسیده است. انسانها زمانی حرکت نمیکنند که میترسند؛ ولی کسی که تا وادی هشتم آمده، قطعاً ترس را پشت سر گذاشته، مسئولیتها را پذیرفته و عمل کرده است. این وادی میتواند مکمل خیلی خوبی برای وادی ششم که میگوید: حکم عقل را در قالب فرمانده بزرگ اجرا کنیم، باشد.
خانم پری
برای رسیدن به خواسته یا دست یافتن به چیزی، باید حرکت کنیم. در جهانبینی هم گفته میشود که ما باید خواسته چیزی را داشته باشیم تا فرمان صادر شود و ما بتوانیم مسیر را پیدا کنیم و به انتها برسانیم.
خانم فریبا
برای رسیدن به این وادی، باید هفت وادی گذشته را طی کنی و آن انرژی و تفکر را داشته باشی تا به هدف خودت برسی. درواقع وادی هشتم کاملکننده هفت وادی اول است.
آقای دکتر صمد
انسان آمده که حرکت کند، حرکت هدف میخواهد. درحرکت دو راه جلوی پای انسان است؛ راه خیر و راه شر. در مسیر حرکت ممکن است، انسان متوجه شود که در مسیر گمراهی قرارگرفته است. برای جبران باید توبه کند، توبه این است که انسان خود را بازپرداخت و تسویه کند. ضد ارزشهایی که در او قرارگرفته، باید ذرهذره پالایش و تزکیه شود و به راهی که خیر است، برگشت کند که همهی این مراتب به دانایی و دانایی مؤثر فرد بستگی دارد، دانایی که تغییر رفتار ایجاد کرده باشد. در وادی هشتم با حرکت راه نمایان میشود، باید خواسته مشخص باشد. برای اینکه خواسته مشخص شود، باید دانایی و تفکر رشد کند.
مهندس
وقتی به وادی هشتم میرسیم که با حرکت راه نمایان میشود، بعد از وادی هفتم است. بدون وادی هفتم، وادی هشتم معنا ندارد. در وادی هفتم میگوییم: رمز و راز کشف حقیقت در دو چیز است؛ اول پیدا کردن راه، دوم آنچه برداشت مینماییم؛ یعنی هر حقیقتی را بخواهیم پیدا کنیم، اول باید راهش را پیدا کنیم، بعد آنچه برداشت مینماییم. مهمترین موضوع این است که اگر راه درست نباشد هیچ معنی ندارد.
ما بهعنوان یک پزشک و متخصص میخواهیم، بیماری را معالجه کنیم. آیا راهش را بلدیم؟ راه واقعی راهی است که به درمان برسد. هر کاری که بخواهیم انجام بدهیم، باید راهش را بلد باشیم، اگر راهش را بلد نباشیم به نتیجه نمیرسیم. اگر راه را بلد نباشیم، هرچه زحمت بکشیم، تلاش و کوشش کنیم، راه هرگز نمایان نخواهد شد و از راه دورتر میشوم. پس باید کلاهخود را قاضی کنیم و بینیم راههایی که طی طریق میکنیم، آیا به درمان و جواب میرسند؟.
من دیروز فیلمی را نگاه میکردم که مرکز درمان اعتیادی در فلوریدا را نشان میداد و کسانی که بیمه بودند به آنجا میرفتند و همه نوع امکانات در آنجا فراهم بود ولی وقتی با افرادی که مواد را قطع کرده بودند، صحبت میکردند، یکذره نشاط و انرژی در آنها وجود نداشت. من بهعنوان یک مصرفکننده، موقعی مواد مصرف میکردم که حالم خوب شود. حالا هم که میخواهم مواد مصرف نکنم، میخواهم یکراهی را پیدا کنم که حالم خوب باشد. اگر قرار است، من مواد مصرف نکنم و همیشه حالم خراب باشد، به چه دردی میخورد. پس پیدا کردن راه شرط مهمی است. ما در کنگره 60، راه درمان اعتیاد را پیدا کردیم، نتیجهی آنهم معلوم است، شجره از میوهاش پیداست. اگر راه پیدا نشود، ما با مشکل مواجه میشویم.
دستور جلسهی امسال ما چه چیزی است؟ دستور ما، استاندارسازی تمام اعضای کنگره با متد DST است. زمان درمان در متد DST در کنگره 60 مینیموم (Minimum) ده ماه، میانگین یازده ماه است. کسانی هستند که سه سال کنگره میآیند؛ ولی موفق نشدند. مثل فردی که فوقلیسانس است، دچار منیت شده و خودش را از آموزش مبرا میداند و میگوید: من فوقلیسانس هستم و خیلی چیزها را میدانم. تو خیلی چیزها را میدانی ولی در حوزه اعتیاد چیزی نمیدانی. تو فوقلیسانس برق هستی از برق خیلی میدانی ولی از روش درمان چیزی نمیدانی، چون نمیداند و دچار منیت شده و خودش را افضل میداند، هیچوقت آموزش پذیر نیست. آموزش را کسی میپذیرید که تسلیم باشد ولی وقتی گرفتار منیت باشد و خودش را بالاتر ازآنچه هست بداند و خود را صاحبنظر بداند، صدسال دیگر هم به درمان نمیرسد. در کنگره 60 ممکن است راهنما نُه کلاس سواد داشته باشد و شاگردش دکترا باشد که مهم نیست، مهم این است که راه را بلد باشد.
پس شد، استانداردسازی، بعضی از سفرها در کنگره شده بود، 17 ماه، بعضی 16 ماه، بعضی 18 ماه، بعضی 20 ماه و این تخریب ایجاد میکرد. در متد DST باید درمان بین 10 ماه الی 11 ماه به پایان برسد، اگر بیشتر شود خراب میکند. درست مثل بچه که باید 9 ماه در شکم مادر باشد، اگر 11 ماه در شکم مادر باشد، بچه میمیرد. میوه روی درخت تا یک حدی شاداب و خوب است، اگر میوه را دیر بچینی و روی درخت بماند، میوه میگندد، خشک میشود و از بین میرود. در درمان هم سیستم شبه افیونی، سیستم ناقلهای عصبی، سیستم ایکس، تمام هورمونها، مدیاتورها، نوروترانسمیترها که از تعادل خارجشدهاند، اگر ما با متد DST با ضریب 0/8حرکت کنیم و پلهها را 21 روز به 21 روز عوض کنیم، این سیستم بازسازی میشود ولی اگر به 17 ماه و 18 ماه و 2 سال کشید، این سیستم دیگر درست نمیشود و تخریب ایجاد میکند.
در کنگره 60 کسانی که میانگین سفرشان بین 10 تا 11 ماه است از تعادل لازم برخوردار هستند ولی کسی که سفرش 20 ماه یا 22 ماه طول کشیده، حالش خوب نیست و سیستم نتوانسته خودش را بالانس کند. همانطور که در متد DST کنگره 60 کمتر از 10 ماه شخص به درمان نمیرسد، اگر از این مقدار بالاتر برود، تخریب و مشکل ایجاد میکند. حالا چرا سفر یکدفعه میشد 17 ماه یا 18 ماه؟ شاگرد TDS،سه سیسی بود، صبح 3 سیسی، ظهر 3 سیسی، شب 3 سیسی معلم میخواست سر 21 روز پله را عوض کند، شاگرد میگفت: من هنوز حالم خوب نیست. معلم یا او را روی پله نگه میداشت یا داروی او را بالاتر میبرد و با این بالا بردنها، سفر میشد، 20 ماه، 18 ماه،25 ماه و بیمار به درمان نمیرسید.
کاری که ما کردیم و الآن در کنگره تأکید کردم و به نتیجه رسیدیم، گفتیم: شما ممکن است در پنجدر صد یا ده درصد از موارد OT را بالا ببرید. نود یا نودوپنج در صد باید دارو را پایین بیاورید، حتماً باید این حرکت را بکنید یعنی چه؟ یعنی وقتی سه تا 3 سیسی است، حالش هم خوب نیست، حالا ممکن است متادون و یا داروی دیگر باشد باید فرد را ازنظر ذهنی آماده کنیم و بگوییم: شما که روزانه سه تا 3 سیسی هستی و TDS، سه سیسی جواب نمیدهد، تنها راه چاره این است که یا دو هفته قطع کامل کنی که این کار، کار خیلی سختی است، اگر گفت: نمیتوانم قطع کامل کنم، میگوییم: خوب باید داروی تو که روزانه 9 سیسی است، روزانه 3 سیسی شود؛ یعنی برای پانزده روز یا برای یک هفته داروی او را یکپنجم؛ یکششم؛ یکهفتم یا یکسوم بکنیم و به مقدار قابلتوجهی داروی او را پایین بیاوریم. وقتی کاملاً پایین آمدیم و دو هفته سپری شد که هفته اول مشکلات زیادی دارد ولی بعد از 14 روز مقداری متعادل میشود، آن موقع وقتی یکمرتبه روی 9 سیسی مرحله قبلی ببریم، مواد جواب میدهد و کاملاً حال او را خوب میکند. کسی را داشتیم که TDS، سه دهم سیسی بود. صبح، ظهر،شب. آمد گفت: آخر سفرم است، حالم هم خوب نیست. گفتم: تو دارو را کاملاً قطع کن! دو هفته قطع کرد، بعد از دو هفته گفت: چهکار کنم. گفتم: برو بی دی (Bidi) بکن، 0/3صبح، ظهر، شب بود، حالا بکن صبح و شب. روزانه 0/6 شد، گفت: حالم خیلی خوب است. وقتی در درمان DST دارو میدهیم و حال بیمار خوب نیست، نباید بالا ببریم. چون سازگاری با مواد بالا خودش را تطبیق میدهد. کسی که آب میخورد وقتی دو هفته به او آب ندهی، بعدازآن نمیخواهد یک پارچ به او آب بدهی، یککم آب هم برای او کافی است.
امسال در سال 96 دستور جلسه، استانداردسازی زمان طول درمان DST است؛ یعنی همهی راهنماها ملزم هستند که میانگین 11 ماه و زیر 11 ماه، شاگردان خود را به رهایی برسانند. اگر کسانی هستند که همراه با مواد مخدر از قرصهای روانگردان و افسردگی، خودسرانه با مقدار زیادی مصرف میکنند و شرایط خاص دارند، زمان درمان برای آنها 3 ماه اضافه میشود و درمان آنها میشود 14 ماه ولی باید از مقام بالاتر در کنگره اجازه بگیرند. پس وقتی راه پیدا شد با حرکت راه نمایان میشود. اگر راه پیدا نشود، راه نمایان نمیشود.
برای انجام هر کاری اول باید راه را پیدا کنی، اگر درراه باشی راه نمایان میشود، اگر در بیراهه باشی هیچوقت راه نمایان نمیشود. این موضوعی است که باید مدنظر داشته باشیم نه اینکه هر جا شد، بگوییم: به امید خدا حرکت میکنیم، راه نمایان میشود. به امید خدا نمیشود، باید قبلاً پیشبینیها را بکنیم و مشخص شود، بعد وقتی حرکت کنیم، حتماً به نتیجه قطعی خواهیم رسید.
حضور غیاب پزشکان:
تهیه و تنظیم : مسافر علیرضا نیکروش
- تعداد بازدید از این مطلب :
8011