خواب عمیق طبیعت به پایان میرسد و بیداری بهار به هستی لبخند میزند، زمستان مهربان است که دست همهچیز را به بهار میرساند، زمستان را تاریکی و سرمایش بیمهر جلوه میدهد، حالآنکه اگر نباشد بهاری نیست، بهار معنایی برای کسی ندارد و حال من در زمستان اعتیاد روزها را میگذرانم وزندگی میکنم، قبل از هدیهٔ کنگره در ناآگاهی و رنج دائم و امروز در لوای مهر کنگره و آموزشها و آگاهی ...در جا زدن در این زمستان یعنی محکم شدن ریشههایم، یعنی حکمت معبود، یعنی فرمان الهی ...و خواستن من و تا تقدیر چه باشد. وقتی زمستان به پایان نزدیک میشود خانهتکانی رنگ و بوی تحول به زندگی انسان میدهد، نویی با فرسودگی تبادل میکنند، کهنگی و آلودگی میرود تا جایش با تازگی، طراوت پر شود تا زمستان پلی شود مهربان برای قدمهای بهار زیبا، بهار زندگی، آغاز دوباره، رها شدن در بهترین لحظات، سلام طبیعت، بیداری هستی و کائنات و طبیعت مادر ما انسانها و آموختن و آموختن از او ... زندگی در کنار یک مصرفکننده، زمستان سرد و نامهربانی است که صور آشکارش ترس، حقارت، کفر، قهر، تاریکی است اما صور پنهانش انسان را قرار است به سمت شجاعت، سرافرازی، ایمان و عشق، سوق دهد.
بهار رهایی از راه خواهد رسید، زمستان میداند که چقدر بماند، میداند که فرمان چیست، به تاروپود وجود انسان چه رنگ میزند، زمستان مهربانتر از بهار است، از خود میگذرد تا بهار عزیز باشد، زمستان سرد، سخاوت خداوند است، درنگ کردن در زمستان، نغمهٔ خوشپرواز و رهایی در بیکران را به من هدیه خواهد داد. کنگرهٔ شصت فصلها را برایم دوستداشتنیتر کرد، وجود هریک از فصلها یعنی زمان، یعنی هوشیاری من، بیدار ماندنم، تلاشم، امید، آموختن، سفر کردن، صبر داشتن، استقامت کردن و بزرگ شدن با آموزشهای آسمانی و شکرگزار بودنم، از تمام هستی، از خالق هستی و قدرت مطلقی که همواره با من همقدم است و هر راهی را که بروم یاریام میکند. در زمستان خودم، خداوندا یاریام کن دلم را که جایگاه تو و مخلوقینت هست از غبار ضد ارزشها بزدایم و عطر گلهای همیشهبهار را در خانهٔ کوچکدل بپراکنم تا تو عزیزم بداری، زیرا صاحب این خانه تو هستی و بیشک من در میان نیستم و همه تو هستی و من قطرهای از اقیانوس وجود تو که از تو دورماندهام و تلاش میکنم به تو بپیوندم، خداوندا زمستان اعتیاد را برایم پربار کن تا بدانم آنچه نمیدانم، خداوندا هر چه تو برایم بخواهی من نیز میخواهم.
دوستانی دارم، همسفران عشق که مهرباناند، برایشان بهترینها را از تو میخواهم، خداوندا دلهایمان را زنده کن، همانگونه که فرمان زنده شدن به هستی و طبیعت را میدهی، خداوندا حال که روان شدهایم یاریمان کن تا بهفرمان عقل نزدیک شویم و خشنودی تو را سبب شویم و رستگاری خویش را، شادمان باشیم ... آمین تقدیم تبریک و شادباش این شاگرد کوچک کنگره به بنیان عشق، احیاگر مهربان انسانها، به بهار زندگی بسیاری از گمشدهها، به استادان نور، مسافران و همسفران راه مستقیم ارزشها، به چراغهای پرنور هدایت، به کمک راهنمایان گرامی و بهویژه کمک راهنمای گرانقدرم سرکار خانم ربیعی عزیز.
نویسنده: همسفر مهری
تنظیم: همسفر لیلا
- تعداد بازدید از این مطلب :
1773