English Version
English

اهمیت تعادل و اثرات آن در زندگی؛ به قلم عباس انصاری

اهمیت تعادل و اثرات آن در زندگی؛ به قلم عباس انصاری

اهمیت تعادل و اثرات آن در زندگی؛

انسان یک موجود شگفت‌انگیز است که در عالم آفرینش از ملک تا ملکوت و از ازل تا ابد هیچ موجود شگفت‌انگیزتر از او خلق نشده است. تمام صفات الهی و همچنین تمام صفات شیطانی، جنگلی و حیوانی در درون انسان نهادینه‌شده، ساختار جسم او هم متشکل از عناصری است که از همان عناصر طبیعت ساخته‌شده است تا بتواند به‌درستی با طبیعت هماهنگی داشته، طبیعتی که می‌تواند الگوی بسیار خوبی برای انسان باشد. هستی بر اساس تعادل خلق‌شده به همین ترتیب طبیعت، حیات‌وحشی، منابع زیرزمینی و روزمینی هم تماماً در تعادل طبیعی قرار دارند. در مسیر تکامل، تعادل نقش بسیار زنده‌ای ایفا می‌کند و لذا انسان باید از نعمت‌های الهی در تمام سطوح زندگی و در همه موارد، حد اعتدال را بشناسد و آن را رعایت کند تا بتواند از آن نعمت‌ها لذت ببرد، اعم از خوردن، آشامیدن، خوابیدن، معاشرت، گفتار، رفتار و غیره و حتی در صفات ارزشی انسانی مانند مهر و محبت، بخشش، گذشت و ... نیز اصل تعادل باید رعایت و اجرا شود که باید رعایت و اجرا شود. در غیر این صورت ارائه این صفات برای مخاطب عادت و عادی شده و وظیفه تلقی می‌شود.

برای شناخت حدومرز تعادل از بی‌تعادلی، لازم است در ابتدا سیستم ایکس انسان به‌درستی کار کند و در سلامت کامل روحی و روانی و تعادل باشد تا بتواند با کسب دانائی، آگاهی و معرفت، از طریق قوه عقل تعادل را از بی‌تعادلی تشخیص داده و آن را کاربردی نماید. انسان مجموعه ایست از فضیلت و رذالت که همیشه در بین این دو، سوی بینهایت افراط‌وتفریط زندگی و حرکت می‌کند، از یک‌سو در اوج رذالت، پستی، شرارت و سقوط که می‌تواند از هر حیوانی پست‌تر باشد و از سوی دیگر در اوج فضیلت، عظمت، انسانیت و صعود که می‌تواند از هر ملکی بالاتر باشد، در اینجا راه سعادت و خوشبختی و رستگاری در تعادل است که نه در وادی افراط قرار دارد و نه در وادی تفریط.

نتیجه تصویری برای تعادل

روح و جسم انسان و یا جان و بدن او هرکدام جزء هستند که باهم کل یا انسان را تشکیل می‌دهند و سپس از کل به جزء می‌پردازند، تفکر، تفحص و جستجو می‌کنند تا به حقیقت این مطالب برسند و به راز طبیعت پی می‌برند.

نیروها و توانائی‌های درونی انسان به‌مراتب بیشتر از نیروها و توانائی‌های جسمانی اوست و لذا عذاب و مکافات ناشی از درون او هم به‌مراتب سوزانده‌تر از عذاب و مکافات ناشی از جسم اوست. حال اگر انسان ازنظر جسمانی و روانی در حالت تعادل طبیعی نباشد، نه‌تنها زندگی خود را با مشکلات عدیده و گره‌های کور مواجه می‌کند، بلکه با استفاده بی‌رویه از منابع طبیعی، حیات‌وحش و آلوده کردن محیط‌زیست، در طبیعت تخریب ایجاد کرده و تعادل طبیعی را از بین می‌برد، مضافاً با استفاده از بمب‌های هیدروژنی و موشک‌های اتمی، جهان و هرچه در آن هست را آشفته وبی ثبات کرده و از تعادل خارج و نیست و نابود می‌کند، به عبارتی انسان‌های متعادل، صلح ،امنیت، آسایش و آرامش را به ارمغان می‌آورند ولی انسان‌های بی عادل جهان را به آتش می‌کشند.

خداوند حضرت پیامبر اسلام را که انسانی کامل و متجلی تمام صفات حسنه خداوند است، خلق کرد برای همت بی‌انتهای او که مقتضی رحمت، رأفت، مهربانی و محبت است تا بدین‌وسیله بندگان خدا را به راه راست جذب و هدایت کند، چون رأفت، مهر و محبت کمندی است که اگر انسان در این کمند گرفتار شود تا ابد در این کمند باقی می‌ماند، ولی کمند شیطان کمندی است که او را به جهنم سوق می‌دهد. حضرت پیامبر در اوج اخلاق، اعتدال و رحمت بودند که رحمت عین تعادل است و تعادل عین رحمت.

ارسطوی فیلسوف می‌فرماید اعتدال یعنی اخلاق و اضافه می‌کند اگر اخلاق نباشد حتی اگر در علم و دانش هم پیشرفته باشند بازهم جامعه سعادتمند نخواهد شد. خداوند برای انسان دو راهنما قرار داده، یکی پیامبر بیرونی که فرمان‌ها را به انسان ابلاغ می‌کند و دیگری پیامبر درونی یا عقل که قدرت تشخیص ماهیت خیر و شر را دارد و فرمان به اجرا می‌دهد. اندیشه نور است که تجلی نور خداوند است و لذا از نور اندیشه می‌توان به نور حقیقت رسید، اندیشه با توجه به خواسته‌های نفسانی نو به نو می‌رسد و همیشه جاری و درحرکت است؛ اما فکر بعضی‌ها مانند کوهی از یخ منجمد است یعنی انجماد فکری دارند. درنتیجه قدرت تفکر، اندیشه و تدبر (تدبر یعنی تفکر عمیق) از آنان سلب شده و لذا ناامید می‌شوند که حاصل آن نابودی است. بعضی دیگر فکر آنان روان و سیال است ولی بی‌ثبات، به عبارتی پراکندگی فکری و تفکری دارند، لذا فکرشان نمی‌تواند به چیزی متمرکز شود و به نتیجه‌ای برسد. مضافاً فکرشان گاهی کند کار می‌کند که نتیجه آن سستی و کاهلی است و گاهی هم تند کار می‌کند که به علت نداشتن ظرفیت، ممکن است به پریشانی منتهی شود. این تغییرات دقیقاً مانند رودخانه ایست که گاهی روانی آب کند است که به محصولات خسارت وارد می‌آورد و گاهی تند و شدت دارد که موجب طغیان آب و تخریب می‌شود و اگر هم ساکن شود، تبدیل به گنداب می‌گردد.

راه نجات این‌گونه افراد اینستکه فکر آنان در حالت تعادل طبیعی باشد، به عبارتی با آگاهی و دانائی مکتسبه، انبساط فکری داشته و فکرشان باز باشد تا بتوانند به نحو مطلوب و به‌درستی تفکر و اندیشه نموده و تصمیم‌گیری و برنامه‌ریزی نمایند.

حکیم سنایی غزنوی می‌فرماید:

چون تو بیماری از هوا و هوس رحمت العالمین طبیب تو بس

در اینجا هوا به معنی خواسته‌های بی‌اساس و بی ملاک و نامعقول نفسانی است. بزرگی می‌گفت شاعر یک هنرمند است چون هنرمندانه با سفر خود جهان کهنه را به نو تبدیل می‌کند که چه زیبا گفته. انسانی که مظهر رحمت الهی است گاهی مبتلابه بیماری جسمانی شده که یک بیمار زودگذر است نه یک بیماری ذاتی، بیماری جسمانی طبیب حاذق می‌خواهد که قابل معالجه و درمان است، ولی گاهی هم انسان در مسیر هوا و هوس نفسانی حرکت کرده و دل و روح و روان خود را بیمار و از تعادل طبیعی خارج می‌کند، به عبارتی حس‌های راستین عشق و محبت، صداقت و شجاعت و... در درونش مدفون‌شده و جای خود را به حس‌های بیمار نفرت، کینه، ترس، دروغ و ... می‌دهد.

که اگر انسان در کمند این بیماری گرفتار شود و در این بستر خوابش ببرد، بیماری قفل‌شده و تبدیل به انسانی دیوصفت، خون خوار و درنده‌خو می‌شود که درمان آن بسیار سخت و دشوار است. بیماری روحی روانی طبیعت روحانی طلب می‌کند تا در یک فرایند خاص و در یک دوره طولانی بیمار به درمان و تعادل برسد، بیماری روحی روانی یک بیماری ذاتی نیست، چون ذات انسان‌ها پاک و تهی از هرگونه زشتی، پلیدی و آلودگی‌هاست، ولی وقتی به جهان مادی که جهانی مملو از زرق‌وبرق‌ها و فریبندگی‌های نامعقول و جذابیت‌های شیطانی است، قدم می‌گذارد و از طرفی شیطان هم با تمام امکانات و حیله و نیرنگ و به بهترین شکل ممکن شروع به دعوت و القاء ضد ارزش‌ها می‌نماید که نه آموزشی می‌خواهد و نه ابزار و وسیله خاصی، درنتیجه به‌تدریج دل و روح و روان انسان دچار بیماری شده و از حالت تعادل طبیعی خارج می‌گردد، حال برای بازگشت به ذات پاک اولیه باید از آموزش‌ها و مطالب منحصربه‌فرد کنگره 60 درس گرفت و بهره‌مند شد تا با سلاح آگاهی، دانائی و معرفت کسب‌شده و با تدبیر، بصیرت و درایت به مقابله و جنگ با تمایلات شیطان و هوا و هوس نفسانی رفت و دعوت و القائات آنان را خنثی نمود تا به رهائی، درمان و تعادل رسید.

نویسنده: مسافر عباس انصاری
تایپ و تنظیم: مسافر احمد شریفیان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .